🌹بسم رب العشق🌹
✨محمدحسین به روایت علی میر احمدی✨
🌷گمنام نام آور🌷
درقرارگاه اهوازبودیم،شب همه بچه ها خوابیده بودتدوقرارگاه ساکت وآرام بود😑
نیمه های شب ازخواب بیدار شدم😍
ازسنگر بیرون آمدم وبه طرف دستشویی رفتم
هیچ کس درمحوطه نبود🤔
وقتی به دستشویی ها نزدیک شدم،دیدم یک نفر دارو توالت ها رامی شوید.
باخودم گفتم چرااین وقت شب؟!
وقتی نزدیک تر شدم،دیدم محمدحسین است،از فرصت استفاده کرده ونیمه شب امده است دستشویی هارابشویدتاکسی متوجه نشود🤫
بادیدن محمدحسین ازخودم خجالت کشیدم
هرچه باشد او فرمانده بود،نمی دانستم چه کارکنم.🤦♂️
جلو رفتم واز محمدحسین خواستم بگذاردمن این کار را انجام دهم،اما قبول نکرد.👌
دلش می خواست تنهاباشد.💛
اصرار هم فایده نداشت،به عمد مخفیانه آمده بودتاکسی نفهمدشستن دستشویی ها کار اوست که مبادا اجرش ضایع شود😊
🌷مراکشت خاموشی ناله ها
دریغ ازفراموشی لاله ها🌷
🌷کجا رفت تأثیر سوز ودعا ؟
کجایند مردان بی ادّعا؟🌷
🌷کجایند شور آفرینان عشق؟
علمدار مردان میدان عشق🌷
🌷کجایند مستان جام الست؟
دلیران عاشق،شهیدان مست🌷
🌷همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نام آور ند🌷
#خاطرات_محمدحسین❤
#شهید_عارف
شما دعوت شدید
,,,🍃🌷🇮🇷🌷🍃,,,
@shahid_ahmadali