#قسمت_پنجم از #بخش_دوم گفتوگوی تفصیلی #خبرگزاری_تسنیم با مادر و خواهر 🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 :
- مادر شهید: "...برگشت خانواده خیلی طول کشید حدود ساعت 2 بعد از ظهر برگشتند سریع سفره ناهار را پهن کردم و سریع آن را جمع کردم، چون به خودم میگفتم که هیچ چیز نباید نامرتب باشد و هر لحظه ممکن است ما میهمان داشته باشیم.
درحین جمع کردن وسایل تلفن شوهرم زنگ زد و من بدون هیچ مقدمهای به او گفتم: کی است؟ گفت: آقا مصطفی است، تا این را گفت گفتم: «علی! خبر شهادت محمدرضا را میخواهد بهت بدهد» شوهرم با شنیدن این حرف شوکه شده بود و گفت: این چه حرفی است میزنی و بعد رفت در اتاق و صحبت کرد. آقا مصطفی به شوهرم گفته بود که: علیآقا لباست را بپوش و جلوی در خانه بیا. وقتی صحبتش تمام شد، لباسش را پوشید و رفت. من به شوهرم گفتم: قوی باش خبر شهادت محمدرضا را میخواهند بدهند و حالت در کوچه بد نشود. چند دقیقه گذشت و من کوچه را نگاه کردم و دیدم خبری نیست. به دخترم و محسن گفتم: آماده شوید، که وقتی شوهرم به خانه برگشت ما آماده بودیم. به او گفتم: چی شد؟ گفت: چیزی نشده محمدرضا پایش تیر خورده و قرار است به ملاقاتش برویم و رفت سمت درب ورودی تا کفشها را برایمان آماده کند. من گفتم: «اصلا این کارها مهم نیست محمدرضا شهید شده مگه نه؟» شوهرم به من نگاهی کرد و گفت: بله، و حالش بد شد و به طرف کوچه رفت..."
🌹 @shahid_dehghan 🌹
ماه درخشان.mp3
1.23M
🎧 #بشنویم | 🌕 ماه درخشان
😌 ماه ذیحجه، ماه پرمضمون، پرمطلب و پرمناسبت و مقدمهای برای ورود به ماه محرم است
👌 لحظه لحظهها را دریاب
🌱 @shahid_dehghan
44.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃| #کلیپ
ز کدام رَه رسیدی؟ زکدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگَه به درون دل فِتادی؟
#پیشنهاد_دانلود👌
🆔| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃| #کلیپ ز کدام رَه رسیدی؟ زکدام در گذشتی؟ که ندیده دیده ناگَه به درون دل فِتادی؟ #پیشنهاد_دانل
با دنبال کردن هشتگ #کلیپ به فیلم های بیشتری دست پیدا کنید!🍃
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄❁ #قرار_شبانہ ❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر شهید
#محمدرضا_دهقان♥️
| @shahid_dehghan |
#قسمت_ششم از #بخش_دوم گفتوگوی تفصیلی #خبرگزاری_تسنیم با مادر و خواهر 🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 :
- مادر شهید: "... همه دوستان و همسایگان در کوچه منتظر بودند که از خانه ما صدای جیغ و فریاد بیاید که یکی از دوستان گفته بود: مادر محمدرضا حتما غش کرده؛ ایشان وقتی وارد خانه شد و دید ما آماده هستیم، شروع به شیون و گریه و زاری کرد. من گفتم: برای چه گریه میکنی محمدرضا را میخواستیم داماد کنیم، اینکه از دامادی خیلی بهتر است محمدرضا به آرزویش رسید. اما همسایه به ما میگفت: شما کوهی! گریه کن، داد بزن شما چرا مثل کوه میمانی؟ و من اصلا گریه نمیکردم.ک
قبل از ورود آقایان به منزل وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» را خواندم و در آن لحظه تمام آرامشم به تمام کردن نماز بود. وقتی که نماز تمام شد و از اتاق بیرون آمدم دیدم که خانه جای سوزن انداختن نیست و کوچه و خانه پر از جمعیت شده بود. آقایی از سپاه قدس آمده بود و خبر شهادت محمدرضا را تایید کرد و پاکتی را از جیبش درآورد و گفت: این وصیتنامه شهید است و میخواهیم خوانده شود. من گفتم: اجازه دهید وصیتنامهاش را اول ما بخوانیم، و همراه خانواده به داخل اتاق رفتیم و وصیتنامهاش را خواندیم. وصیتنامه حاوی 5،6 صفحه بود که 3 صفحهاش عمومی بود و بقیهاش به صورت خصوصی است که مثلا گفته نماز و روزههایم را این شکلی بخوانید و مراسمهایم را اینطوری برگزار کنید. وقتی ما 3 صفحه اصلی وصیتنامه راخواندیم محمدرضا حالتی آن را نوشته بود که از نوشتههای محمدرضا خندهمان گرفت. آنقدر آرامش در وجود ما بود که من رو کردم به آن آقا و گفتم: خبر شهادت را شما نیاوردید خبر شهادت را برادرم به من داد."
🌹 @shahid_dehghan 🌹
🔸 #روز_پانزدهم
به نیابت از شهیدمدافع حرم
#محمد_بلباسی
تاریخ تولد : 1358/01/01 قائم شهر
تاریخ شهادت : 1395/02/17خانطومان
جاویدالاثر
🆔| @shahid_dehghan