eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.3هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📝|ارتباط با ادمین: 🆔| @bentolabbas8
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🔸| #روز_سوم به نیابت از شهید مدافع وطن #محمدحسین_حدادیان متولد:۱۳۷۴/۱۰/۲۳تهران شهادت:۱۳۹۶/۱۲/۱تهرا
‍ ⭕️ خوب شد من جایت نبودم! 🔸سلام محمدحسین. احوالت این روزها کنار بی‌بی زهرا چطور است؟ می‌دانی که تو برایمان ، نه شهید نمی‌دانم چندم بهمن. عجیب این مدت یادت افتاده‌ام. خواستم بگویم که چقدر خوب شد که من جای تو نبودم. خوب شد که خودت در مکان و زمان تکاملت قرار گرفتی. اگر من بودم لابد مثل سردر دانشگاه که تمام بی‌عرضگی‌هایم و تمام 《لب و دهن》 بودنم دست به دست هم داد تا سنگ و میله‌ها چند میلی‌متر دورتر از جای واقعی‌شان بنشینند، این‌جا هم دوباره جام فرصتم را می‌شکستم. خداراشکر که خودت بودی، اگرنه احتمالاً وقتی را رودرروی خودم می‌دیدم، در لحظه‌ای نشستن درکنار پدر و مادر، یا حتی خیلی مسخره‌تر، شاید فکر کردن به یک شیء بی ارزش مثل موبایلم، باعث می‌شد سنگی دوباره به سرم بخورد، و مرا این‌بار چند متری آنطرف بیندازند تا مرکب شهادت، مرا با خود نبرد. 🔹خداراشکر که من نبودم، اگرنه وقتی می‌شنیدم و داخلِ ساختمانِ نما سنگیِ اول گیر افتادند، از ترس آن شلنگ‌های میخ‌اندود درویشان مهربان یا هجوم گروهی‌شان با قمه، فراموش می‌کردم که خواندیم، و خودم را برای مراسم بدرقه این دو شهید آماده می‌کردم که قدری بیشتر ناله بزنم و همه بدانند چقدر با هم رفیق بودیم. احتمالاً ذوق نویسندگی‌ام را هم خرج یک متن ادبی می‌کردم تا برای خاطره تعریف کردن از شهید، دستم خالی نباشد. قطعاً خوب شد که من نبودم، که اگر بودم شاید در نقش آن پسرک تسبیح به دستِ شیک‌پوش بودم که سر خیابان و دور از غوغا ایستاده بود و می‌گفت فحش ندهید! اینجا خانواده نشسته! 🔸و از تو چه پنهان، که شاید اگر ‌می‌آمدم احتمالاً در بهترین حالتش، به دکه‌ی سر می‌گفتم ارزان‌ترین سیگارش را بدهد. و او یحتمل یک پاکت 《بیستون》 می‌داد و می‌گفت بیا، این دو هزار تومان است. می‌گرفتم و می‌آمدم دوباره سر همان کوچه، که سیگار را بکشم و در صورت بسیجی‌های خسته که با چشمانی مثل کاسه‌خون و رنگ صورت مثل برف، نفس زنان برمی‌گشتند، فوت کنم تا از شدت گاز از حال نروند. آخر تو خوب می‌دانی که این‌ها می‌دانند من به درد کارهای جدی‌شان نمی‌خورم. احتمالاً می‌گفتند روی تو نمی‌شود حساب کرد و تو همین کار هم از سرت زیادی است. پس تو هم بگو که خوب شد من نبودم و همان بهتر که فقط به شیشه‌خرده‌ها و و سوختن پارچه‌ها و صدای بلند آژیر عرض اندام ناجا، در روز بعد واقعه اصلی رسیدم. تقدیر با خط کج و کوله‌اش رو پیشانی امثال من نوشته: دائماً ! 🔺تو هم این روز‌ها زحمت زیادی نکش محمدحسین‌جان. فقط سر سفره‌ی حضرت زهرا، کنار تمام شیرین‌زبانی‌هایت بگو، راستی فلانی هم در آن دنیا خیلی یاد ما کرد. همین! 🖋 علیرضا مشک افشان ❤️| @shahid_dehghan