eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.8هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📲| تبلیغات: 🆔| @abo_vesaal74
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃📝| درد عشاق را به کجا باید برد.... بر در میکده ے یار وفا باید برد... چون که عاشق سر و دست مےبازد..... سخن باختنش را به خدا باید برد.... هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند..... سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم..... برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود..... اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم..... اما نه ..... می دانم.... چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال .... شاهد در آغوش کشیدن فرزن برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را ..... خدایا قسم به قطره قطره هاے خون ها ،بر دل پر درد من مرهم باش.... امان از دل صبور... 🔹به روایت 💜 . 🌸💌| @shahid_dehghan
🍃♥️| یانور حسابش از دستم در رفته... چند وقت از نبودنت گذشته؟ اگر بودی، به حساب مااهل دنیا، حالا بیست و سه ساله بودی، باچهره ای کمی پخته ترازقبل، شاید شاغل بودی یا مثل خیلی از رفقایت متاهل شده بودی... اگر بودی حتما در جمع کوچک خانواده در آغوشت می گرفتم و مردتر شدنت را تبریک میگفتم... اگربودی حالا به جای اشک دلتنگی، لبخند برلب داشتم از ذوق دیدن قامت مردانه ات... راستی اگر نیستی، چراهرروز دلم با چهره زیبایت روز راآغاز میکند و هرشب قلبم بامرور صدایت آرام میگیرد؟ اگرنیستی چرا اینهمه جریان داری درلحظاتم؟ در قلبم... اگرنیستی، چطوراینهمه باقدرت دلم رابه آتش میکشی وباز بالبخندی آرامش میکنی؟ چراداینهمه مرور میشوی برایم ؟ بیچاره دنیایی ک تودرآن نیستی و بیچاره تر، من که دراین دنیاگرفتارم ماه منورم... وقتی دنیا گنجایش روح بزرگ و دلسوزی را نداشته باشد، مجبوری شهید شوی تا آزادانه هدایت کنی، مثل .... 🍃📝| به قلم 🍃♥️| @shahid_dehghan
🍃🌹| درد عشاق را به کجا باید برد.... بر در میکده ے یار وفا باید برد... چون که عاشق سر و دست مےبازد..... سخن باختنش را به خدا باید برد.... هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند..... سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم..... برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود..... اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم..... اما نه ..... می دانم.... چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال .... شاهد در آغوش کشیدن فرزن برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را ..... خدایا قسم به قطره قطره هاے خون ها ،بر دل پر درد من مرهم باش.... امان از دل صبور... 🍃🌹 . •┄❁🌹❁┄• @shahid_dehghan •┄❁🌹❁┄•
🍃🌹 #خواهرانه یانور حسابش از دستم در رفته... چند وقت از نبودنت گذشته؟ اگر بودی، به حساب مااهل دنیا، حالا بیست و دوساله بودی، باچهره ای کمی پخته ترازقبل، شاید شاغل بودی یا مثل خیلی از رفقایت متاهل شده بودی... اگر بودی حتما در جمع کوچک خانواده در آغوشت می گرفتم و مردتر شدنت را تبریک میگفتم... اگربودی حالا به جای اشک دلتنگی، لبخند برلب داشتم از ذوق دیدن قامت مردانه ات... راستی اگر نیستی، چراهرروز دلم با چهره زیبایت روز راآغاز میکند و هرشب قلبم بامرور صدایت آرام میگیرد؟ اگرنیستی چرا اینهمه جریان داری درلحظاتم؟ در قلبم... اگرنیستی، چطوراینهمه باقدرت دلم رابه آتش میکشی وباز بالبخندی آرامش میکنی؟ چرااینهمه مرور میشوی برایم #محمدجان؟ بیچاره دنیایی ک تودرآن نیستی و بیچاره تر، من که دراین دنیاگرفتارم ماه منورم... وقتی دنیا گنجایش روح بزرگ و دلسوزی را نداشته باشد، مجبوری شهید شوی تا آزادانه هدایت کنی، مثل شهیدعلی خلیلی.... ♦️به قلم #خواهرشهید #برای_بار_آخرم_شده_فقط_بخند #تو_آن_بلای_قشنگی_که_آمدی_به_سرم #باز_هم_بگذریم #یا_علی •┄❁🌹❁┄• @shahid_dehghan •┄❁🌹❁┄•
🍃🌹| درد عشاق را به کجا باید برد.... بر در میکده ے یار وفا باید برد... چون که عاشق سر و دست مےبازد..... سخن باختنش را به خدا باید برد.... هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند..... سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم..... برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود..... اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم..... اما نه ..... می دانم.... چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال .... شاهد در آغوش کشیدن فرزند برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را ..... خدایا قسم به قطره قطره هاے خون ها ،بر دل پر درد من مرهم باش.... امان از دل صبور... 🍃🌹| به قلم . •┄❁🌹❁┄• @shahid_dehghan •┄❁🌹❁┄•
🍃🌹| درد عشاق را به کجا باید برد.... بر در میکده ے یار وفا باید برد... چون که عاشق سر و دست مےبازد..... سخن باختنش را به خدا باید برد.... هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند..... سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم..... برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود..... اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم..... اما نه ..... می دانم.... چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال .... شاهد در آغوش کشیدن فرزن برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را ..... خدایا قسم به قطره قطره هاے خون ها ،بر دل پر درد من مرهم باش.... امان از دل زینب صبور... 🍃🌹| به قلم . 💌| @shahid_dehghan |💌
💠 یا نور 💠 حسابش از دستم در رفته... چند وقت از نبودنت گذشته؟ اگر بودی، به حساب ما اهل دنیا، حالا بیست و دوساله بودی، باچهره ای کمی پخته تر از قبل، شاید شاغل بودی یا مثل خیلی از رفقایت متاهل شده بودی... اگر بودی حتما در جمع کوچک خانواده در آغوشت می گرفتم و یک سال مردتر شدنت را تبریک میگفتم. اگر بودی حالا به جای اشک دلتنگی، لبخند برلب داشتم از ذوق دیدن قامت مردانه ات... راستی اگر نیستی، چرا هر روز دلم با چهره زیبایت روز را آغاز میکند و هر شب قلبم با مرور صدایت آرام میگیرد؟ اگر نیستی چرا این همه جریان داری درلحظاتم؟ در قلبم... اگر نیستی، چطور این همه با قدرت دلم را به آتش میکشی و باز با لبخندی آرامش میکنی؟ چرا این همه مرور میشوی برایم محمد جان؟ بیچاره دنیایی که تو در آن نیستی و بیچاره تر، من که در این دنیا گرفتارم ماه منورم... درمرور خاطراتت یادم آمد روزی راکه از قم به تهران برمیگشتیم. با اتوبوسی که از خوزستان عازم تهران بود. من و تو کنارهم نشسته بودیم و در اتوبوس ترانه ای باصدای یک زن پخش میشد. حالت خراب بود و قرار نداشتی. رفتی جلو و به راننده گفتی لطف کند و خاموشش کند. چنددقیقه ای آهنگ خاموش شد اما صدای اعتراض همه بلند شد. صدای آهنگ که دوباره درآمد، هنذفری در گوش کردی که نشنوی... شاگرد راننده جلویت ایستاد و گفت: ما چه گناهی کردیم که نمیخواهیم هم تیپ تو باشیم و این آهنگ را دوست داریم؟ حرف تو وحی است؟؟ *تو مسلمانی؟؟؟ _ من شیعه امیرالمومنینم... *همان خدایی که به تو رحم کرد و تو را شیعه قرار داد، دستور داد که صدای زن برای مردان حرام است، حرف خدای توست نه هم تیپ های من، جای تو بودم، اینطور آتش در گوشم نمیکردم... کمی درنگ کرد و رفت...هر چند باز هم حریف خودش نشد که آهنگ راقطع کند... آن روزها دبیرستانی بودی. وقتی دنیا گنجایش روح بزرگ و دلسوزی را نداشته باشد، مجبوری شهید شوی تا آزادانه هدایت کنی، مثل شهید علی خلیلی... تولدت مبارک عزیز خواهر... ببار ای بارون ببار بردلم گریه کن خون ببار... درشب تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار... پست اینستاگرام سه سال قبل 📝 به قلم خواهر بزرگوار شهید 🍃🌷 @shahid_dehghan
💕 یا ربّ الحسین 💕 🍂خواهر بودن لذت نابی ست. لذتی وصف نشدنی،تکرارنشدنی و بی مثال... خواهر که باشی، زمین خوردن برادر دردناک خواهد بود. خواهر که باشی، به دردسر افتادنش، دنیا را برایت تنگ می کند. خواهر که باشی، با هر بار لبخند زدنش حاضری تن به سخت ترین کارها بدهی. خواهر که باشی، با هر بار دیدن قد و بالایش، قربان صدقه اش میروی و عالم و آدم را تهدید میکنی که مبادا چشم نظری به دنبالش باشد. خواهر که باشی، تصورش میکنی در لباس دامادی و دلت ضعف می رود. خواهر که باشی تمام شادی ها و پیروزیها را برایش میخواهی... 🍂روزی که با بدن خسته و زخمی برگشتی، نگاهی به دل خواهر کردی؟ اصلا چطور دلت آمد در برابر چشمان امیدوارم، در تابوت برگردی؟ فقط یک خواهر می فهمد زخم به دست برادر یعنی چه! نگاهی به دلم کردی آن روز که با سر و سینه زخمی برگشتی؟ جای سالم در صورتت نبود برای بوسه ی آخر... 🍂وظایف خواهرانه ام به یک باره تغییر کرد. دستورالعمل جدید برای خواهر بودنم چند جمله بود: ♥️امیدوارم دعایت را از برادرت دریغ نکنی و همیشه به یادش و زینب گونه پایداری کنی...♥️ به همین سادگی!!! 🍂تمام دنیای خواهرانه ام شد یک سنگ قبر که هر بار صدای تپشهای دلم را از آن شنیدم. 🍂روز ۲۵ آبان ماه سال۹۴ بود که از خاکش خواهش کردم مراقب امانت ما باشد. همان خاک که برایش زمزمه کردم: بدنش زخمی ست، خسته از جهاد برگشته، با برادر رنجورم مهربان باش... 🍂باید خواهر باشی تا بفهمی بعد از آن روز از دلم جز گدازه ای آتشین چیزی باقی نماند.  خواهر بودن، موهبتی ست الهی، رحمتی ست رحمانی، باید خواهر باشی تا بفهمی... تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست/ غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست/ اسیر گریه‌ی بی‌اختیار خویشتنم/ فغان که در کف من اختیار باید و نیست...   ... ✍ به قلم خواهربزرگوار 🍁@shahid_dehghan