🍃📚|خاطرات کتاب ابووصال
📝 #دایه_مهربان
وسط خیابان بودم که با من تماس گرفت. باحالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف یکی از دوستانش را داد. حتی عکسش را فرستاد و تأکید داشت به طور ویژه دعایش کنم و ختم صلوات بگیرم.
خیلی به منزل آن دوستش می رفت و چون شکستگی هایش زیاد بود کمکش می کرد تا جا به جا شود و کارهایش را انجام میداد.
📝|نقل شده از #خواهر_شهید
#ابووصال
#خاطره_شماره_۲۳
🍃📚| @shahid_dehghan