eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
6.7هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی: @Ghoqnooos_7494 ارتباط باخادم : @Ebno_zahra135 تبلیغات : @Vesal_Tablighat
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبرانقلاب: در روز اول هجرت واقع شده است؛ از مکه به مدینه که مبدأ تاریخ هجری است. این ماه هم ربیع‌المولود است، هم ربیع‌الهجره است. ۸۶/۱۲/۲۲ 🍃 🌸| @shahid_dehghan
『🌱| 』 ✨ خدا به انتظار نمی‌نشیند... وقتی تو قدمی در راهش برداری، او با قدرتی بی‌پایان پشتت خواهد ایستاد. 🗓| دوشنبه ۱۴۰۴/۰۶/۰۳ 📿| ذکر روز: یَا قَاضِيَ الْحَاجَاتِ 『☘️|@shahid_dehghan
«سر سربلند» تو هم عصبانی میشدی. اما زود هم آتشت خاموش میشد. چون هم برای یادگیری عجله داشتی و هم برای رفتن به مهدیه و مادر گفته بودی که مقداد چقدر اذیتت کرده و دوبرابر بقیه بار روی دوشت گذاشته مهدیه آن موقع به تو خندیده که حقت بوده؟ یا دلخور شده و به مقداد گلگی کرده ؟ نکند شده بودی آتش بیار معرکه و بین زن و شوهر دعوا راه می انداختی و خودت مینشستی به ناخن زدن میدانم که زیاد از دست مقداد حرص می خوردی و زیاد از دستش ناراحت میشدی. مثلاً سر اینکه تو را قال گذاشته و خودش رفته. یک هفته بعد از مراسم عروسی اش به سوریه اعزام شد. اما به شما نگفتند که کجا رفته مهدیه را با ساکش برگردانده بود خانه شما و گفته بود برای سیستان و بلوچستان مأموریت دارد تازه عروس همان اول عروسی مانده بود تنها هنوز مهمانهای شهرستانیتان نرفته بودند همه خیال میکردند دامادتان رفته سیستان و بلوچستان اما شاخکهای تو نیز بود. از آموزشگاه پیگیری کردی و فهمیدی که آقای داماد زائر حرم عمه سادات شده، عصبانی برگشتی خانه وسط مهمان ها نمیتوانستی حرفی بزنی رفته بودی کنار گوش مهدیه گفته بودی سیستان و بلوچستان و درد سیستان و بلوچستان و مرگ احتمالاً اگر می شد یکی از آن کتکهای بچگی را هم نثار مهدیه می کردی و تلاقی رفتن داماد فراری را سر تازه عروس در می آوردی انگار که مقداد از خودش اختیار داشت برای بردن تو برای نرفتن خودش چطور اختیار داشت؟ وقتی برگشت دلخور گفته بودی بی وجدان چرا من رو نبردی ؟ هر چقدر هم که می گفت: «هنوز زوده باید کلی آموزش ببینی» بازهم زیر بار نمی رفتی نکند انتظار داشتی همراه فرمانده ها تو را هم اعزام کنند به مقداد بدبین شده بودی حتی مأموریتش اگر سر خیابان بود تو گمان میکردی که رفته سوریه و تو را نبرده. 💠پارت از کتاب زندگینامه شهید محمدرضا دهقان امیری 📚یک روز بعد از حیرانی ✏️| @shahid_dehghan
『🌱| 』 ✨ جهاد در راه خدا بی‌ثمر نمی‌ماند... وقتی قدم در مسیرش بگذاری، چراغ هدایت را در دلت روشن می‌کند و یاری‌اش را درست در لحظهٔ نیاز می‌فرستد. اطمینان داشته باش؛ او تو را تنها نمی‌گذارد... 🗓| سه‌شنبه ۱۴۰۴/۰۶/۰۴ 📿| ذکر روز: یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ 『☘️|@shahid_dehghan
🕊| ✨ خاطره‌ای از سردار شهید حاج علی موحد دانش بعد از عملیات "بازی دراز" با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبه ات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنیم🥲... مشغول دعا و درخواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد و دستی به شانه ام زد و گفت: حاج علی، مکه می روی؟ یک دفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم چطور مگر!؟ خندید و ادامه داد برایم یک سفر جور شده است، اما من به دلیل تدارک عملیات نمی توانم بروم و با خود گفتم شاید شما دوست داشته باشید به مکه بروید🥺! سر به آسمان بلند کردم دلم میخواست با تمام وجود فریاد بکشم خدایا شکرت💚! ✨|@shahid_dehghan
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚| «در سخت‌ترین لحظه‌ها، دل‌خوشی ما همین است که صاحب و پناهی داریم؛ امامی که هرگز رهایمان نمی‌کند.» 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج • • ✨|@shahid_dehghan