💠چند روایت از یک قصه💠
🔸سکانس اول:
تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی...
بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!!
همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت #شهید_امین_کریمی را دادند
همه بهم ریختیم
🔹سکانس دوم:
شب تاسوعا بود...
جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد.
خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد...
به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅"
گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..."
🔸سکانس سوم:
دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده"
گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده...
چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..."
خوب موقعی گفتند...😢
بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔
🔹سکانس آخر:
وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥
و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم...
چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭
چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓
شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم...
🍃💌| نقل از تعدادی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
💌🍃| @shahid_dehghan
💠چند روایت از یک قصه💠
🔸سکانس اول:
تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی...
بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!!
همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت #شهید_امین_کریمی را دادند
همه بهم ریختیم
🔹سکانس دوم:
شب تاسوعا بود...
جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد.
خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد...
به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅"
گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..."
🔸سکانس سوم:
دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده"
گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده...
چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..."
خوب موقعی گفتند...😢
بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔
🔹سکانس آخر:
وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥
و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم...
چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭
چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓
شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم...
🔺نقل از تعدادی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
❤️ | @shahid_dehghan
💠چند روایت از یک قصه💠
🔸سکانس اول:
تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی...
بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!!
همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت #شهید_امین_کریمی را دادند
همه بهم ریختیم
🔹سکانس دوم:
شب تاسوعا بود...
جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد.
خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد...
به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅"
گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..."
🔸سکانس سوم:
دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده"
گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده...
چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..."
خوب موقعی گفتند...😢
بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔
🔹سکانس آخر:
وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥
و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم...
چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭
چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓
شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم...
🔺نقل از تعدادی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
@shahid_dehghan
🍃📸| عکس یادگاری پدران بزرگوار شهدای مدافع حرم امامزاده علی اکبر (ع)
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_محمدحسین_مرادی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#شهید_امین_کریمی
🍃📸| @shahid_dehghan
💠چند روایت از یک قصه💠
🔸سکانس اول:
تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی...
بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!!
همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت #شهید_امین_کریمی را دادند
همه بهم ریختیم
🔹سکانس دوم:
شب تاسوعا بود...
جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد.
خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد...
به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅"
گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..."
🔸سکانس سوم:
دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده"
گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده...
چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..."
خوب موقعی گفتند...😢
بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔
🔹سکانس آخر:
وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥
و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم...
چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭
چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓
شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم...
🔺نقل از تعدادی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
@shahid_dehghan
یکے از فرمانده ها مےگفت:🗣
شهید امین ڪریمي ڪه به شهادت رسید،
خبر شهادتشو تو هیئت به بچهها دادیم...
مےگفت:🗣
بعد از خبر شهادت امین بچهها همه
بیتاب شده بودن و...محمّد هم حتما
اونجا دیگه نمیتونه طاقت بیاره...
امین ڪریمی شب تاسوعا شهید شد
و محمدرضا دهقان آخرین شب محرّم
در عملیات محرم...🖤
هردو شهید هم یڪجا دفن شدند...🙃
امامزاده علےاڪبر چیذر
چه زیباست داستان هاے شھدا...😇
خدایا ڪمڪ ڪن ما را ڪه ادامه دهیم
راه و آرمان شھــ🕊ـــدایمان را...
#شهید_امین_کریمی
#شهید_محمدرضا_دهقان
📝| @shahid_dehghan