eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.8هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📲| تبلیغات: 🆔| @abo_vesaal74
مشاهده در ایتا
دانلود
به گمانم در باغ «به فدای تو شدن» باز شده‌ست جان زهرا نکند نام مرا خط بزنی اربابم   #شبتون_شهدایی🌙 @shahid_dehghan
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 #صبحتون_شهدایی ذکر روز پنج شنبه: لا اِلهَ اِلله المَلِکُ الحَق المُبین خدایے جز آن خدای یڪتا که سلطان حق و آشڪار است نخواهد بود. تعداد: 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan1 •┄═•🌤•═┄•
🦋•═┄•※ #قرآن‌روزانہ ※•┄═•🦋 •ســـورة: تکویر •صفحہ : ۵۸۶ •جــــزء: ۲۹ •ڪانال‌شهـیدمحمدرضـادهقـان• •═┄•🦋•┄═• @shahid_dehghan •═┄•🦋•┄═•
پنجشنبه ها طاقتش کم است دل ندارد که بماند مقدمه ای میسازد خاطرات را کنار هم میچیند ثانیه ها و دقایق را سنگین میکند تا جمعه و غروبش فرا برسد. #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🍃| @shahid_dehghan
گمنامی و بی نشانی ام را از تو آموخته ام ... از تو پرچمی در آسمان‌ به اهتزاز درآمده، و باقی مانده است از من سنگی بر زمین... سلامم را بپذیر.... #شهید_گمنام🌸 | @shahid_dehghan |
🍃شهید یعنی به خیر گذشت.. نزدیک بود بمیرد! تو چه میکنی،در این میانه خون برادرم..؟برای بیداری ما؟ آخ یادم رفت بود.. شهید بیدارت میکند... شهید دستت را میگرد.. شهید شهیدت میکند. @shahid_dehghan
🍃📚بخشی از کتاب ابووصال خواهر شهید؛ برادرم به من گفت، فکر کنم این حدیث امام علی(ع) رو فراموش کردی که می‌فرمایند: «برای دنیایت جوری برنامه ریزی کن که انگار تا قیامت زنده‌ای و برای آخرتت هم جوری برنامه ریزی‌کن که انگار همین فردا قرار است از دنیا بروی.» و من در مقابل این حرف راهی جز سکوت کردن نداشتم. 🍃📚| @shahid_dehghan
Reza Narimani - Man Ke Ye Roozi Mimiram.mp3
10.02M
#نوا💔 به تو از دور سلام به سلیمان نبی از طرف مور سلام میزنه واسه زیارت دل ما شور سلام 🎤| سیدرضانریمانی 🍃| @shahid_dehghan
•┄❁ #قرار‌_شبانہ ❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ | @shahid_dehghan |
دوستان پدر یکی از محبان آقا محمدرضا به رحمت خدا رفتن اگر براتون مقدوره برای شادی روحشون فاتحه بخونید🖤🙏🏻
شب جمعه است، بیاحال مرا بهترکن فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن این‌شب‌جمعه اگرمقصدتوکرببلاست نزد ارباب دعایی به منه نوکر کن 🌙 @shahid_dehghan
•┄══🌿❝سـلـام❞🌿══┄• 🌿 #صبحتون_شهدایی ذڪر روز جمعــه:‌ اللهمَ صَل عَلی مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد🌿 خدایـا درود فرست بـر محمد و خاندان محمد. تعداد: 100 مرتبه •┄═•🌿•═┄• @shahid_dehghan1 •┄═•🌿•═┄•
🦋•═┄•※ #قرآن‌روزانہ ※•┄═•🦋 •ســـورة: انفطار •صفحہ : ۵۸۷ •جــــزء: ۳۰ •ڪانال‌شهـیدمحمدرضـادهقـان• •═┄•🦋•┄═• @shahid_dehghan •═┄•🦋•┄═•
ـ﷽ـ 🌟🌸 ۱۳قرن‌است‌که‌رفته‌ای‌کم‌نیست؟ بی تو دنیا کم از جهنم نیست.. " آه " آقا نگرد گشتم نیست سیصدوسیزده‌نفر هم نیست.. 📿| @shahid_dehghan
🍃💌| استوری خواهر #شهید_محمدرضا_دهقان... عکس صفحه گوشی شهید💜 💌✨| @shahid_dehghan
🍃شهادت نامه ها خوبان نوشتند چه خوش با خون خود عنوان نوشتند به دل بستند با دلدار پیمان به خون سرخطّ آن پیمان نوشتند بیابان لاله گون کردند و رفتند کتـاب عـشـق را ایـنان نوشتند 🍃| @shahid_dehghan
🍃خاطره ای از مادر شهید اوایل محرم سال94 به سوریه رفت. یک شال عزا داشت که از 12 سالگی همراهش بود اما با خود به سوریه نبرد در آن روزها از من خواست با خودم به هیئت امامزاده علی‌اکبر ببرم و گفت به یاد من برو هیئت به این شال احتیاج دارم. فکر می کردیم محمدرضا تا اربعین بر می گردد. به من گفت "امسال محرم زیر علم حضرت زینب(س) سینه می زنم ولی به اربعینش نمی رسم". در ذهنم این بود تا اربعین بر می گردد که باهم به پیاده روی اربعین برویم می گفت شما از ایران بروید من از این طرف خودم می‌آیم و زمانی که این حرف محمدرضا را به همسرم گفتم همسرم گفت ممکن نیست و منظورش چیز دیگری بوده است. 🍃📚 | @shahid_dehghan
🍃💌| #نیابتی مزار شهید حاج حسین همدانی به نیابت #شهید_محمدرضا_دهقان ✨| ارسالے از #کاربر 🍃| @shahid_dehghan
•┄❁ #قرار‌_شبانہ ❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ | @shahid_dehghan |
ز تو ‌هیچ‌ ڪم ‌نگردد ڪه ‌ز‌ راه ‌دلنـوازی نظری‌ ڪنی‌ به ‌عاشق‌ نه‌ همیشه،، گاهگاهی.. 🌙 @shahid_dehghan
•┄══💐❝سـلـام❞💐══┄• 💐 #صبحتون_شهدایی ذڪر روز شنبــه:‌ یـا رَبَّ الْعالَمین ای پروردگـار جهانیـان. تعداد: 100 مرتبه •┄═•💐•═┄• @shahid_dehghan1 •┄═•💐•═┄•
🦋•═┄•※ #قرآن‌روزانہ ※•┄═•🦋 •ســـورة: مطففین •صفحہ : ۵۸۸ •جــــزء: ۳۰ •ڪانال‌شهـیدمحمدرضـادهقـان• •═┄•🦋•┄═• @shahid_dehghan •═┄•🦋•┄═•
🍃❤️| 📝 من ومحمد رضا خیلی با همدیگر حرف می‌زدیم، خواهرش هم خیلی با او صحبت می‌کرد... دلم می‌خواست بدانم که آیا جوان من که این مسیر را انتخاب کرده، آیا واقعا احساساتی شده یانه؟ ما درباره این موضوع خیلی می‌نشستیم و با همدیگر صحبت می‌کردیم، بحث می‌کردیم، محمد رضا همیشه سه تا دلیل عمده داشت، برای این‌کارش و برای این انتخابش؛ یکی می‌گفت؛ مامان ما انسانیم، الان در سوریه به حریم انسانیت توهین می‌شود، این داعشی‌ها و آمریکایی‌ها دارند انسان‌ها را از بین می‌برند، انسان هر دین و مذهبی داشته باشد، ولی در حال حاضر یک انسان است و ما باید به انسانیت انسانها احترام بگذاریم؛ دومین دلیلی که محمدرضا را به آنجا کشاند به ابا عبدالله‌الحسین(ع) و به خانم حضرت زینب(س) بود، حس غیرت و همیتی که نسبت به این بانوی بزرگوار اسلام داشت، یعنی یک سومین دلیلش این بود که می‌گفت در دوران دفاع مقدس تمام جهان پشت صدام ایستاده بودند - یک جمله قشنگی داشت وقتی ما می‌گفتیم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، می‌گفت نگویید عراق علیه ایران، بگویید کل جهان علیه ایران- می‌گفت که همه جهان پشت سر صدام ایستادند علیه ایران، تنها کشوری که مثل برادر و دوست در کنار ما بود کشور سوریه بود، آیا انصاف است حالا که کشور سوریه نا امن شده، ما رهایش کنیم و بگوییم که آن زمان شما به ماکمک کردید، ولی الان که شما به کمک ما نیاز دارید ما پشت شما را خالی کنیم؟ همیشه یک جمله معروفی داشت که می‌گفت حضرت آقا فرمودند : که به سوریه کمک کنیم و حضرت آقا هیچ استثنایی نیاوردند، نگفتند نظامی کمک کنید تسلیحاتی کمک کنید و چون ایشان استثنا نیاوردند، پس وظیفه من است به عنوان یک سرباز ولایت به سوریه بروم و از مردم آنجا دفاع کنم... 🔹وقتی پیکر شهید را دیدم او را نشناختم💔 هم درباره این شهید می‌گوید: یک شب برادر کوچکترم محسن را با خودمان بردیم هیئتی که محمدرضا به آن می‌رفت. بعدا که از محسن پرسیدم، محمدرضا چه می‌کرد، گفت؛ اول روضه که شد، محمدرضا گفت بشین من الان برمی گردم، اما دیگر بر نگشت؛ آقا محسن می‌گفت آخر روضه بلند شدم که بگردم دنبالش و پیدایش کرده بود؛ پشت پرچم یک کنج هیئت او را دیده بود که نشسته و شال خود را انداخته بود روی صورتش؛ آقا محسن می‌گفت یک جوری‌گریه می‌کرد که من دلم می‌لرزید، اصلا تو حال خودش نبود! وقتی رفتم معراج و برادرم را در تابوت دیدم، احساس کردم که اصلا نمی‌شناسمش... به خاطر اینکه صورتش خیلی تغییر کرده بود، محمد رضایی که همیشه دستش روی محاسنش بود که مبادا محاسنش بهم بخورد،اینقدر روی موهایش حساسیت داشت که... رفتم مواجه شدم با یک پیکری که محاسنش خاک آلود و موهایش بهم ریخته و خاکی بودند... ... 🍃❤️| @shahid_dehghan
یعنی درد... دردے ... یعنے با یڪے شدن... یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے گذشتے... یعنی فقط را دیدی و او را خواستی نه تعریف و را گمنامی یعنی ....... اے کاش همه ے ما گمنام باشیم 🍃| @shahid_dehghan