کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_پنجم برای راضی شدن، خیلی با خودم کلنجار رفتم، چون به محمدرضا خیل
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_ششم
من ومحمد رضا خیلی با همدیگر حرف میزدیم، خواهرش هم خیلی با او صحبت میکرد...
دلم میخواست بدانم که آیا جوان من که این مسیر را انتخاب کرده، آیا واقعا احساساتی شده یانه؟
ما درباره این موضوع خیلی مینشستیم و با همدیگر صحبت میکردیم، بحث میکردیم، محمد رضا همیشه سه تا دلیل عمده داشت، برای اینکارش و برای این انتخابش؛ یکی #دلیل_انسانی میگفت؛ مامان ما انسانیم، الان در سوریه به حریم انسانیت توهین میشود، این داعشیها و آمریکاییها دارند انسانها را از بین میبرند، انسان هر دین و مذهبی داشته باشد، ولی در حال حاضر یک انسان است و ما باید به انسانیت انسانها احترام بگذاریم؛ دومین دلیلی که محمدرضا را به آنجا کشاند #عشق به ابا عبداللهالحسین(ع) و #عشق به خانم حضرت زینب(س) بود، حس غیرت و همیتی که نسبت به این بانوی بزرگوار اسلام داشت، یعنی یک #دلیل_اعتقادی
سومین دلیلش این بود که میگفت در دوران دفاع مقدس تمام جهان پشت صدام ایستاده بودند - یک جمله قشنگی داشت وقتی ما میگفتیم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، میگفت نگویید عراق علیه ایران، بگویید کل جهان علیه ایران- میگفت که همه جهان پشت سر صدام ایستادند علیه ایران، تنها کشوری که مثل برادر و دوست در کنار ما بود کشور سوریه بود، آیا انصاف است حالا که کشور سوریه نا امن شده، ما رهایش کنیم و بگوییم که آن زمان شما به ماکمک کردید، ولی الان که شما به کمک ما نیاز دارید ما پشت شما را خالی کنیم؟
همیشه یک جمله معروفی داشت که میگفت حضرت آقا فرمودند : که به سوریه کمک کنیم و حضرت آقا هیچ استثنایی نیاوردند، نگفتند نظامی کمک کنید تسلیحاتی کمک کنید و چون ایشان استثنا نیاوردند، پس وظیفه من است به عنوان یک سرباز ولایت به سوریه بروم و از مردم آنجا دفاع کنم...
🔹وقتی پیکر شهید را دیدم او را نشناختم💔
#خواهر_شهید_دهقان_امیری هم درباره این شهید میگوید:
یک شب برادر کوچکترم محسن را با خودمان بردیم هیئتی که محمدرضا به آن میرفت.
بعدا که از محسن پرسیدم، محمدرضا چه میکرد، گفت؛ اول روضه که شد، محمدرضا گفت بشین من الان برمی گردم، اما دیگر بر نگشت؛
آقا محسن میگفت آخر روضه بلند شدم که بگردم دنبالش و پیدایش کرده بود؛ پشت پرچم یک کنج هیئت او را دیده بود که نشسته و شال خود را انداخته بود روی صورتش؛ آقا محسن میگفت یک جوریگریه میکرد که من دلم میلرزید، اصلا تو حال خودش نبود!
وقتی رفتم معراج و برادرم را در تابوت دیدم، احساس کردم که اصلا نمیشناسمش...
به خاطر اینکه صورتش خیلی تغییر کرده بود، محمد رضایی که همیشه دستش روی محاسنش بود که مبادا محاسنش بهم بخورد،اینقدر روی موهایش حساسیت داشت که...
رفتم مواجه شدم با یک پیکری که محاسنش خاک آلود و موهایش بهم ریخته و خاکی بودند...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#جوان_بانشاط
#کپی_با_لینک
🍃❤️| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_ششم من ومحمد رضا خیلی با همدیگر حرف میزدیم، خواهرش هم خیلی با
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_آخر
🔹فقط خدا میداند در دل او چه گذشت؟
دوست #شهید_دهقان_امیری هم درباره او میگوید:
تابستان سال 89 از طرف مدرسه ما را به اردوی جهادی،شهر لرستان بردند یکی از افرادی که بسیار تلاش میکرد و تلاشش در آنجا زبانزد بود، #شهید _محمدرضا_دهقان بود.
محمد رضا هیئت که میرفت، برای خودشگریه میکرد؛ دوستان میگفتند که کنار ما نمینشست؛ دقیقا همان چیزی است که معصومین و بزرگان ما به آن سفارش کرده اند؛ اگر میخواهیدگریه کنید و اگر میخواهید خلوت داشته باشید باید خودتان باشید، نگاه نکنید که کنارت چه کسی نشسته است؛ این مسئله در اخلاص بسیار تاثیر دارد؛ شما اگر خواستی جایی عزاداری بکنی؛ برو یک جایی که نشناسنت؛ آنجا به خاطر اینکه بقیه صدایگریتو بشنون و ببیند چطوری عزاداری میکنی هیچ وقت عزاداری نمیکنی؛ حتی محمد رضا با دوستانش که هیئت میرفت، خودش میرفت یک جای دیگر مینشست، چفیه میکشید روی سرش و گریه میکرد...
هر چه گذشته، بین خودش و خدای خودش گذشته!
ما متوجه نشدیم در دل #محمدرضا چه میگذرد...
#پایان
#از_آسمان
#جوان_بانشاط
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_اول
کنار اسمش نوشته بودند طلبۀ دانشجوی شهید محمدرضا دهقان امیری ...
جوانی که در 21 سالگی شهید مدافع حریم اسلام شد ...
عدد سن و سالش ما را بیاد جوانهای دوران دفاع مقدس انداخت با این تفاوت که این روزها گرفتن برگۀ اعزام به جبهه کار سادهای نیست.
محمدرضا در دانشگاه شهید مطهری درس میخواند در جایی که شاید با نام مدرسۀ عالی شهید مطهری برای من و شما آشناتر باشد .
این مدرسه به اندازۀ یک قرن با مردم و ماجراهای ایران خاطره دارد؛ از پادشاهان و آدمهایی کوچک و بزرگ گرفته تا علمای بزرگ اسلام و حالا هم شهدای مدافع حرم...
پیش از پیروزی انقلاب نامش مدرسۀ عالی سپهسالار بود. شاید هزاران نفری که در روز از کنار این بنا رد میشوند چیزی از تاریخ و معماری و پیشینهاش ندانند ولی بیشک از چشم انداز چشم نواز آن لذت بردهاند.
حالا یکی از مَدرَسهای این مدرسه به نام شهید محمدرضا دهقان امیری است، جوانی بنام و سرزنده و پر نشاط که مجموعۀ آدمهای بزرگ اینجا را تکمیل کرد...
برای آشنایی بیشتر با شهید محمدرضا دهقان امیری راهی منزلش شدیم...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_اول کنار اسمش نوشته بودند طلبۀ دانشجوی شهید محمدرضا دهقان امیری .
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_دوم
کلام ما از مسجدی به نام سپهسالار دورۀ ناصری آغاز شد و به دورهای رسید که سرداران جوانش ، برای دفاع از اسلام سر میدهند...
مادر محمدرضا از دردانۀ زندگی اش برای ما گفت؛ حرف زدن از پسری که با یک دنیا آرزو بزرگش کردی و حالا در کنارت نیست کار دشواری است ولی مادر شهید با صلابت و شیوایی جالبی در برابر ما نشست.خواهر دو شهید که این روزها مادر شهید هم شده است از همۀ زیر و بم زندگی پسرش حرف زد.
محمدرضا شیفتۀ مرام و سیرۀ زندگی سردار شهید حاج اصغر وصالی بود و به تأیید مادرش سعی میکرد مثل شهدا زندگی کند.
پدر و مادری به سادگی و با اطمینان قلب، پسرشان را راهی میدان جهاد میکنند ؛ اتفاق سادهای نیست. شاید تکرار چند صد هزار بارۀ قصۀ حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل سلام الله علیهم السلام....
در خانۀ شهید همه چیز آرام بود؛ از مادر و پدر شهید گرفته تا دختر نوزادی که هیچ خاطرهای از دایی شهیدش ندارد. هر چند نام و تصویر همین دایی شهید، راه رستگاری را به او نشان خواهد داد، درست مثل خود محمدرضا که با نام و تصویر داییهای شهیدش اهل حماسه شد.
محمدرضا محبوب و دوست داشتنی بود. بعد از شهادت جای خالی اش در همه جا دیده میشود در شوخیها و محفلهای دوستانه، در دانشگاه، در خانه و در پایگاه بسیج و مسجد و هیئتهای عزاداری...
دوستانش در دانشگاه بعد از گذشت ماهها هنوز بیاد او هستند. بیاد شهیدی که مسجد و مدرسۀ شهید مطهری هم او را فراموش نخواهد کرد. انگار همین دیروز بود که محمدرضا در نماز جماعت حاضر میشد و صدای شادابی زندگی اش حال دوستانش را خوب میکرد...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_دوم کلام ما از مسجدی به نام سپهسالار دورۀ ناصری آغاز شد و به دور
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_سوم
زندگی #شهید_دهقان در عین کوتاهی قصههای بلندی دارد.
قصههایی که بارها شنیده ایم و هر بار با شنیدنش هوایی #شهادت شده ایم...
«حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.»
دوستان شهید به گونهای و خانوادهاش به گونهای دیگر، همه و همه از خوبیهای مثال زدنی شهید برای ما حرف زدند.
از جوانی که ...
راستی چرا هر وقت ما از این جوانها حرف میزنیم عدهای ما را به درشت گویی متهم میکنند ؟
باور کنید دل کندن از دنیا سختتر از این حرفهاست.
محمدرضا همۀ آرزوهای جوانی اش را گذاشت و رفت؛ میدان جنگ یک طرفش غلبه بر دشمن است و سمت دیگرش دست کشیدن از زندگی.
این جوانها با چشم باز راهشان را انتخاب میکنند...
مردم محمدرضا را با اشک و نوای صلوات تشییع نمودند و این پسر خوب تهرانی در جوار امامزاده علی اکبر سلام الله علیها به جمع شهدا پیوست. #محمدرضا_دهقان_امیری بعد از شهادت شناخته شد.
حرف زیاد است و فرصت کم؛ اما از حال مادر در کنار مزار پسر به این سادگیها نمیتوان گذشت.
مادری که این روزها با صبر و مقاومت راه پسر را ادامه میدهد، ولی کیست که نداند پشت هر «ما رأیت الا جمیلا» یک دنیا درد و مصیبت پنهان شده است؟
#محمدرضا_دهقان_امیری با تلاش بسیار به آنچه میخواست رسید. خواستهای که آرزوی همۀ دلهای عاشورایی است.
او شهید شد و ما چند دقیقهای میهمان زندگی بیست ویکساله اش بودیم. شهیدی که در ولایتمداری و پایبندی به ارزشهای انقلاب، سرآمد و زبانزد بود.
مادر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری درباره او میگوید:
این شهید بزرگوار در تاریخ 26 فروردین سال 1374 در تهران متولد شد.
با آمدنش، به زندگی ما نور بخشید. بچهای بود که به دل همه مینشست . همه دوستش داشتند، از اطرافیان و فامیل گرفته تا مربیان مهد کودک...
در دورانی که او را باردار بودم، شش بار ختم قرآن کردم. در مدت یکسال و شش ماهی که به او شیر میدادم، سوره طه را میخواندم و دیگر حفظ شده بودم. شاید یکی از دلایل آرامش این نوزاد همین بود...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_سوم زندگی #شهید_دهقان در عین کوتاهی قصههای بلندی دارد. قصههایی
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_چهارم
محمدرضا یک جمله ساده و قشنگ داشت و میگفت:
فرد حزب اللهی باید مرتب و زیبا باشد. میگفت که مامان وقتی دیگران من را میبینند، من را به عنوان کسی که بسیجی هستم، توی مسجد رفت و آمد دارم، تو یادواره شهدا کمک میکنم و کار میکنم، من باید یک جوری رفتار کنم هم با رفتارم و هم با ظاهرم جوانان دیگر را به خود جذب کنم...
من فکر میکنم عمده دلیلی که جوانان خیلی زیادی به این شهید، روی آوردند و اقبال عمومی زیادی به شهید دهقان شد، به همین دلیل بود. هم اینکه او جزو جوانترین شهدای مدافع حرم است و هم به خاطر ظاهرش و هم به خاطر رفتار و کردارش؛ جوان امروزی، الگوی امروزی میخواهد.
کلا محمد رضا علاقه زیادی به شهدای دفاع مقدس داشت، خصوصا داییهای شهیدش؛ شهید محمد علی طوسی که در تاریخ یازدهم بهمن سال 63 در محور عملیاتی سردشت- بانه در نبرد با کومله و دموکرات به شهادت رسید و شهید محمدرضا طوسی که ایشان هم در تاریخ دوم آذر سال 66 در عملیات نصر هشت به شهادت رسیده بود؛ محمد رضا علاقه زیادی به این شهدا داشت.
محمد رضا یکسال قبل از رفتنش به من گفت؛ مامان من دورههای آموزش نظامی مختلفی را گذراندم و خیلی هم آماده رزمم، الان فکر کن که حضرت زینب(س) از شما سؤال بپرسد که الان حرمم ناامن شده و من به جوان شما نیاز دارم، شما چه جوابی به حضرت میدهید؟
محمد رضا، این سؤال را فقط از من پرسید. از پدرش نپرسید، چون جلب رضایت پدرش خیلی راحت بود، چون پدرش جزو رزمندههای دفاع مقدس بود، جنگ و جبهه را دیده بود و شهید و شهادت را لمس کرده بود. اما راضی کردن من برایش دشوار بود، آن هم فقط برای مهر مادرانهای که در وجود من میدید.
وقتی مطمئن شدم که تصمیم خودش را گرفته ومن نباید مانع انجام تصمیمش شوم، گفتم محمدرضا، امیدوارم سوریه بهت خوش بگذره!
این جمله را که گفتم، محمد رضا آنقدر احساس رضایت کرد که مدام در خانه هروله میکرد و یاحسین(ع) یاحسین(ع) میگفت.سر من را میبوسید و میگفت : مامان راضیم ازت...
یعنی به این نحو رضایت من را گرفته بود.
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_چهارم محمدرضا یک جمله ساده و قشنگ داشت و میگفت: فرد حزب اللهی ب
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_پنجم
برای راضی شدن، خیلی با خودم کلنجار رفتم، چون به محمدرضا خیلی وابسته بودم، اگر محمد رضا نیم ساعت دیر به خانه میرسید، من زمین و زمان را به هم میدوختم، اعصاب خودم و دیگران را خرد میکردم، اینقدر بهش زنگ میزدم، که کجاست و چرا دیر رسیده! ولی در مسئله سوریه رفتنش نمیدانم چطور شد؛ من این را میگذارم به حساب دست و رحمت و برکت حضرت زینب(س) که روی قلب من گذاشت و روی سر من دست کشید.
خانم، اول صبرش را به من داد و بعد داغ فرزند را...
ولی وقتی محمد رضا رفت من به سجده افتادم و شاید نزدیک به یک ربع فقطگریه کردم و ضجه زدم، چون میدانستم پاره تنم رفته و احتمال برگشتش شاید صفر باشد.
واقعا هم همین بود از همان روزهای اولی که محمدرضا رفت، من میدانستم که دیگر برنمیگردد، با روحیاتی که از او سراغ داشتم، میدانستم فرزندم واقعا لایق شهادت است، یعنی لحظه خداحافظی یاد خداحافظیهایی افتادم که با اخویهای شهیدم کرده بودم.
آنها این حس را در وجود من به وجود آورده بودند که این خداحافظی آخر با بقیه خیلی فرق دارد، یک حس معنوی خاصی تو وجودم بود و مطمئن بودم که دیگر بر نمیگردد.
کلا محمد رضا در آن زمانی که در سوریه بود شاید پنج یا شش بار با ما تماس گرفت، تو هر بار تماسش هم به من میگفت : مامان دعا کن که شهید شوم، حتی قبل از رفتنش به سوریه هم مدام این را به من میگفت، من بهش گفتم : محمد رضا خودت را خالص کن مطمئن باش که شهید میشوی...
محمد رضا آن شب یک جمله عجیب و غریبی به من گفت :
«مامان به خدا دیگه خالص شدم، مامان دیگه حتی یک ذره ناخالصی در وجودم نیست.»
تا این جمله را شنیدم، گفتم پس شهید میشوی! داد زد گفت جان من! گفتم آره تو اگر خالص شده باشی مطمئن باش شهید میشوی، بعد یکدفعه جیغ زد گفت : مامان راضیم ازت، مامان دوستت دارم، مامان میبوسمت!
خیلی خوشحال شد، خوشحالی محمدرضا از آن طرف و جگر خراش بودن این جمله برای من واقعا زجرم میداد.
از آن شب به بعد دیگر منتظر خبر شهادتش بودم، چون مطمئن بودم و احساس میکردم محمد رضا فقط میخواست رضایت من را بگیرد، وقتی مطمئن شد که دیگر من راضیم، شهید شد و در عملیات محرم به شهادت رسید...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_پنجم برای راضی شدن، خیلی با خودم کلنجار رفتم، چون به محمدرضا خیل
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_ششم
من ومحمد رضا خیلی با همدیگر حرف میزدیم، خواهرش هم خیلی با او صحبت میکرد...
دلم میخواست بدانم که آیا جوان من که این مسیر را انتخاب کرده، آیا واقعا احساساتی شده یانه؟
ما درباره این موضوع خیلی مینشستیم و با همدیگر صحبت میکردیم، بحث میکردیم، محمد رضا همیشه سه تا دلیل عمده داشت، برای اینکارش و برای این انتخابش؛ یکی #دلیل_انسانی میگفت؛ مامان ما انسانیم، الان در سوریه به حریم انسانیت توهین میشود، این داعشیها و آمریکاییها دارند انسانها را از بین میبرند، انسان هر دین و مذهبی داشته باشد، ولی در حال حاضر یک انسان است و ما باید به انسانیت انسانها احترام بگذاریم؛ دومین دلیلی که محمدرضا را به آنجا کشاند #عشق به ابا عبداللهالحسین(ع) و #عشق به خانم حضرت زینب(س) بود، حس غیرت و همیتی که نسبت به این بانوی بزرگوار اسلام داشت، یعنی یک #دلیل_اعتقادی
سومین دلیلش این بود که میگفت در دوران دفاع مقدس تمام جهان پشت صدام ایستاده بودند - یک جمله قشنگی داشت وقتی ما میگفتیم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، میگفت نگویید عراق علیه ایران، بگویید کل جهان علیه ایران- میگفت که همه جهان پشت سر صدام ایستادند علیه ایران، تنها کشوری که مثل برادر و دوست در کنار ما بود کشور سوریه بود، آیا انصاف است حالا که کشور سوریه نا امن شده، ما رهایش کنیم و بگوییم که آن زمان شما به ماکمک کردید، ولی الان که شما به کمک ما نیاز دارید ما پشت شما را خالی کنیم؟
همیشه یک جمله معروفی داشت که میگفت حضرت آقا فرمودند : که به سوریه کمک کنیم و حضرت آقا هیچ استثنایی نیاوردند، نگفتند نظامی کمک کنید تسلیحاتی کمک کنید و چون ایشان استثنا نیاوردند، پس وظیفه من است به عنوان یک سرباز ولایت به سوریه بروم و از مردم آنجا دفاع کنم...
🔹وقتی پیکر شهید را دیدم او را نشناختم💔
#خواهر_شهید_دهقان_امیری هم درباره این شهید میگوید:
یک شب برادر کوچکترم محسن را با خودمان بردیم هیئتی که محمدرضا به آن میرفت.
بعدا که از محسن پرسیدم، محمدرضا چه میکرد، گفت؛ اول روضه که شد، محمدرضا گفت بشین من الان برمی گردم، اما دیگر بر نگشت؛
آقا محسن میگفت آخر روضه بلند شدم که بگردم دنبالش و پیدایش کرده بود؛ پشت پرچم یک کنج هیئت او را دیده بود که نشسته و شال خود را انداخته بود روی صورتش؛ آقا محسن میگفت یک جوریگریه میکرد که من دلم میلرزید، اصلا تو حال خودش نبود!
وقتی رفتم معراج و برادرم را در تابوت دیدم، احساس کردم که اصلا نمیشناسمش...
به خاطر اینکه صورتش خیلی تغییر کرده بود، محمد رضایی که همیشه دستش روی محاسنش بود که مبادا محاسنش بهم بخورد،اینقدر روی موهایش حساسیت داشت که...
رفتم مواجه شدم با یک پیکری که محاسنش خاک آلود و موهایش بهم ریخته و خاکی بودند...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤️| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_ششم من ومحمد رضا خیلی با همدیگر حرف میزدیم، خواهرش هم خیلی با
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_آخر
🔹فقط خدا میداند در دل او چه گذشت؟
دوست #شهید_دهقان_امیری هم درباره او میگوید:
تابستان سال 89 از طرف مدرسه ما را به اردوی جهادی،شهر لرستان بردند یکی از افرادی که بسیار تلاش میکرد و تلاشش در آنجا زبانزد بود، #شهید _محمدرضا_دهقان بود.
محمد رضا هیئت که میرفت، برای خودشگریه میکرد؛ دوستان میگفتند که کنار ما نمینشست؛ دقیقا همان چیزی است که معصومین و بزرگان ما به آن سفارش کرده اند؛ اگر میخواهیدگریه کنید و اگر میخواهید خلوت داشته باشید باید خودتان باشید، نگاه نکنید که کنارت چه کسی نشسته است؛ این مسئله در اخلاص بسیار تاثیر دارد؛ شما اگر خواستی جایی عزاداری بکنی؛ برو یک جایی که نشناسنت؛ آنجا به خاطر اینکه بقیه صدایگریتو بشنون و ببیند چطوری عزاداری میکنی هیچ وقت عزاداری نمیکنی؛ حتی محمد رضا با دوستانش که هیئت میرفت، خودش میرفت یک جای دیگر مینشست، چفیه میکشید روی سرش و گریه میکرد...
هر چه گذشته، بین خودش و خدای خودش گذشته!
ما متوجه نشدیم در دل #محمدرضا چه میگذرد...
#پایان
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
『 #از_آسمان✨』
✍🏻امام خمینی رحمةاللهعلیه:
من اکنون به ملتهای شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه میکنم که از این راه مستقیم الهی که نه به شرق و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است، بلکه به صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است استوار و پایبند بوده و لحظهای از شکر این نعمت غفلت نکنند.
˹🌼| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهید حاج قاسم سلیمانی:
امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند ، دیگر حرم ها می مانند.
اگر دشمن، این حرم را ازبین برد، حرمی باقی نمی ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی(ص).
˹🌼| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهید محمدرضادهقانامیری:
صبر را سرلوحه خود قرار دهید و مطمئن باشد که هر کسی از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی میماند خداوند متعال است اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام الصائب خانوم زینب کبری (سلاماللهعلیها) کوچکتر است.
˹🌼| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهیدعباسبابایی:
خدایا من در این دنیا چیزی ندارم، هرچه هست از آن توست.پدر و مادر عزیزم، ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم...
˹🌼| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهیدحسینهمدانی:
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم؟
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهیدمهدیزینالدین:
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می خواهد.
˹🌱| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهیدمحمدابراهیمهمت:
پدر و مادر، من زندگی را دوستدارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم....
˹🌻| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهیدعلیاکبرعبداللّهی:
به خدا قسم تا آخرین لحظه حیات با مزدوران زر و زور و تزویر خواهم جنگید و هیچگاه سازش نخواهم کرد و تسلیم نخواهم شد.راه و مقصد ما معلوم است:آزادی قدس از راه سرخ کربلا،راه بس دشوار و طولانی در پیش داریم،باید بکوشیم و با ناملایمات دست و پنجه نرم کنیم و هیچگاه از نبرد با کافران ترس و دلهره به خود راه ندهیم تا به سر منزل مقصود برسیم.
«و من الله التوفیق»
˹🕊| @shahid_dehghan˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #از_آسمان✨』
خدایا!
دل مارا از غفلت و فراموشی نگهدار...💚🌱
•●{بخشی از وصیت نامه شهید عبدالمجید امیدی}●•
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
✍🏻شهید بهرام حق نجات
خدایا از تو می خواهم که مرا یاری کنی تا در راه تو قدم بردارم همانطور که خداوند می فرماید هرکسی در امور بر خداوند توکل نماید.او برایش کافی است و حال اگر بنده گام در راه جهاد با کفار گذاشت هرگونه سرنوشتی که پروردگارش برای او تعیین نماید تفاوتی ندارد ما می رویم تا وظیفه خود را انجام دهیم ان شاءالله که خداوند قبول نماید.
˹🕊| @shahid_dehghan˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #از_آسمان✨』
برای هر کسی در این دنیا کربلایی هست...
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
📝شهیدمحمدرضاحسینیانمقدم:
امیدوارم که با ریختن خون ما راه کربلا و قدس باز شود و تمام مسلمین جهان دست در دست یکدیگر بدهند و پرچم لا اله الا الله را برکره زمین به اهتزاز در آورند و کلیه شرک و نفاق و کفررا در دنیا از بین ببرند و زمینه را برای حضرت مهدی عج باز کنند .
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
موقع ظهور امام زمان
وقتی میخواهیم در چشمانشان نگاه کنیم
شرمنده نیستیم اگر...
شهید عمار بهمنی در وصیتنامهاش میگوید...
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
🔻شهید حمید سیاهکالی مرادی
اما می نویسم تا هر آنکس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف ) و نایب بر حقش امام خامنه ای ( مدظله العالی) فدا کنم و با یقین به این امر که خونم موجب سعادتم می شود و تعالی روح و شرابی است طهور که به قول حضرت علی اکبر(علیهالسلام) شیرین تر از عسل ، می روم تا به تأسی از مولایم اباعبدالله (علیهالسلام) با خدایم عشق بازی کنم تا عمق در خدا شوم...🌿
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
🔻سردار شهید محسن وزوائی:
امروز، در شرایطی هستیم که لحظه ای غفلت، خیانت به اسلام و قران است.باید تا انجا که در توان داریم، برای خدا کوشش کنیم. امروز تمامی مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامی برخاسته اند.در راس تمامی اینان ، به تعبیر امام "شیطان بزرگ امریکاست" و به دنبال او تمامی وابستگان دیگرش.
˹🕊| @shahid_dehghan˼
『 #از_آسمان✨』
🔻شهیدامیرحاجامینی:
- سلام بر خدا و شهیدانِ خدا و بندگانِ پاک و مخلصِ او. بعداز مدتها کشمکشِ درونی که هنوز هم آزارم میدهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیدهام و آن دراین جمله خلاصه میشود: "خدایا، عاشقم کن!"🥺
از اینکه بندهٔ بد و گنهکارِ خدایم، سخت شرمندهام و وقتی یادِ گناهانم میافتم، آرزوی مرگ میکنم، ولی باز چارهام نمیشود! بهراستی که "ان الانسان لفی خسر".. هیچ برگِ برندهای ندارم که رو کنم، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کردهام؛ یکی اینکه با اینهمه گناه، دوباره مرا به سرزمینِ پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند، پس لابد دوستم دارد و سربهسرم میگذارد، هرچند که چشمِ دلم کور است و نمیبینم و احساسش نمیکنم. اگر چنین نبود، پس چرا مرا به اینجا آورد؟!
˹🕊| @shahid_dehghan˼