🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_سوم
زندگی #شهید_دهقان در عین کوتاهی قصههای بلندی دارد.
قصههایی که بارها شنیده ایم و هر بار با شنیدنش هوایی #شهادت شده ایم...
«حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.»
دوستان شهید به گونهای و خانوادهاش به گونهای دیگر، همه و همه از خوبیهای مثال زدنی شهید برای ما حرف زدند.
از جوانی که ...
راستی چرا هر وقت ما از این جوانها حرف میزنیم عدهای ما را به درشت گویی متهم میکنند ؟
باور کنید دل کندن از دنیا سختتر از این حرفهاست.
محمدرضا همۀ آرزوهای جوانی اش را گذاشت و رفت؛ میدان جنگ یک طرفش غلبه بر دشمن است و سمت دیگرش دست کشیدن از زندگی.
این جوانها با چشم باز راهشان را انتخاب میکنند...
مردم محمدرضا را با اشک و نوای صلوات تشییع نمودند و این پسر خوب تهرانی در جوار امامزاده علی اکبر سلام الله علیها به جمع شهدا پیوست. #محمدرضا_دهقان_امیری بعد از شهادت شناخته شد.
حرف زیاد است و فرصت کم؛ اما از حال مادر در کنار مزار پسر به این سادگیها نمیتوان گذشت.
مادری که این روزها با صبر و مقاومت راه پسر را ادامه میدهد، ولی کیست که نداند پشت هر «ما رأیت الا جمیلا» یک دنیا درد و مصیبت پنهان شده است؟
#محمدرضا_دهقان_امیری با تلاش بسیار به آنچه میخواست رسید. خواستهای که آرزوی همۀ دلهای عاشورایی است.
او شهید شد و ما چند دقیقهای میهمان زندگی بیست ویکساله اش بودیم. شهیدی که در ولایتمداری و پایبندی به ارزشهای انقلاب، سرآمد و زبانزد بود.
مادر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری درباره او میگوید:
این شهید بزرگوار در تاریخ 26 فروردین سال 1374 در تهران متولد شد.
با آمدنش، به زندگی ما نور بخشید. بچهای بود که به دل همه مینشست . همه دوستش داشتند، از اطرافیان و فامیل گرفته تا مربیان مهد کودک...
در دورانی که او را باردار بودم، شش بار ختم قرآن کردم. در مدت یکسال و شش ماهی که به او شیر میدادم، سوره طه را میخواندم و دیگر حفظ شده بودم. شاید یکی از دلایل آرامش این نوزاد همین بود...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#جوان_بانشاط
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_سوم
زندگی #شهید_دهقان در عین کوتاهی قصههای بلندی دارد.
قصههایی که بارها شنیده ایم و هر بار با شنیدنش هوایی #شهادت شده ایم...
«حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.»
دوستان شهید به گونهای و خانوادهاش به گونهای دیگر، همه و همه از خوبیهای مثال زدنی شهید برای ما حرف زدند.
از جوانی که ...
راستی چرا هر وقت ما از این جوانها حرف میزنیم عدهای ما را به درشت گویی متهم میکنند ؟
باور کنید دل کندن از دنیا سختتر از این حرفهاست.
محمدرضا همۀ آرزوهای جوانی اش را گذاشت و رفت؛ میدان جنگ یک طرفش غلبه بر دشمن است و سمت دیگرش دست کشیدن از زندگی.
این جوانها با چشم باز راهشان را انتخاب میکنند...
مردم محمدرضا را با اشک و نوای صلوات تشییع نمودند و این پسر خوب تهرانی در جوار امامزاده علی اکبر سلام الله علیها به جمع شهدا پیوست. #محمدرضا_دهقان_امیری بعد از شهادت شناخته شد.
حرف زیاد است و فرصت کم؛ اما از حال مادر در کنار مزار پسر به این سادگیها نمیتوان گذشت.
مادری که این روزها با صبر و مقاومت راه پسر را ادامه میدهد، ولی کیست که نداند پشت هر «ما رأیت الا جمیلا» یک دنیا درد و مصیبت پنهان شده است؟
#محمدرضا_دهقان_امیری با تلاش بسیار به آنچه میخواست رسید. خواستهای که آرزوی همۀ دلهای عاشورایی است.
او شهید شد و ما چند دقیقهای میهمان زندگی بیست ویکساله اش بودیم. شهیدی که در ولایتمداری و پایبندی به ارزشهای انقلاب، سرآمد و زبانزد بود.
مادر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری درباره او میگوید:
این شهید بزرگوار در تاریخ 26 فروردین سال 1374 در تهران متولد شد.
با آمدنش، به زندگی ما نور بخشید. بچهای بود که به دل همه مینشست . همه دوستش داشتند، از اطرافیان و فامیل گرفته تا مربیان مهد کودک...
در دورانی که او را باردار بودم، شش بار ختم قرآن کردم. در مدت یکسال و شش ماهی که به او شیر میدادم، سوره طه را میخواندم و دیگر حفظ شده بودم. شاید یکی از دلایل آرامش این نوزاد همین بود...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#جوان_بانشاط
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 #یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#سر_سربلند
برای رفتن عجله داشتی اما می دانستی که به همین راحتی هم نیست. باید مهارتت تکمیل می شد
برای تکمیل مهارتت با یکی از هم دوره ای هایت که نُه ماه زود تر تو مشغول آموزش شده بود قرار گذاشتی که تو به او موتور سواری یاد بدهی و در ازایش از مباحث نجوم و بقیه چیز هایی که قبلا تدریس شده را یاد بگیری. خوب زرنگی کردی . فقط موتور سواری در قبال در برابر این همه اطلاعات ؟
بنده خدا را چند بار با موتور زمین زدی تا موتور سواری یاد گرفت؟ با همین زرنگ بازی ها خودت را توی دل فرمانده ها جا کرده بودی. از پیگیری های تو حسابی کیف می کردند.
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
•┄═•💐•═┄•
@shahid_dehghan
•┄═•💐•═┄•
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#تویی_که_تکثیر_شدی
رابطه ات با مهدیه بهتر بود یا با محسن؟ برای مهدیه برادر کوچک بودی و برای محسن برادر بزرگتر . همان قدر که هوای مهدیه را داشتی هوای محسن را هم داشتی ؟ یا زور می گفتی؟
من که از همه چیز با خبرم. می دانم همراه محسن که بودی شیطنتتان ضرب در دو نمی شد . به توان می رسید
آن روز هایی که قرار بود با موتور دنبالش بروی معمولا تاخیر می کردی .محسن هم خسته و گرسنه به خیال این که فراموشش کرده ای پا توی خیابان می گذاشت اما تو بی هوا
با سرعت زیاد جلوی پایش ترمز می کردی و حسابی می ترساندی اش.
اما به قول محسن با خنده هایت جایی برای دلخوری و ناراحتی باقی نمی گذاشتی. طفلک به این مردم آزاری هایت عادت نمی کرد. هر روز بساط همین بود . هر روز هم اجازه نمی دادی .کلا این شگردت بود در مواجهه با همه آدم ها .
اصلا مگر می شد از تو دلخور شد؟ آدم هایی مثل تو اگر نباشند ،دنیا هم رنگ می بازد. همه چیز سیاه و سفید می شود.
تو اذیت می کردی اما محسن به دل نمی گرفت . نه که محسن معمولا کسی از تو چیزی به دل نمی گرفت . حالا هم برای همه شان فقط یک آه مانده و یک جای خالی...
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
🍃💐 | @shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#قلب_مطمئن
پدر قرار بود خبر شهادت تو را بدهد ، اما مامان فاطمه خودش از قبل خبر داشت . خودش برای بابا علی آب قند درست کرد و کنارش ایستاد و پرسید : ((واقعا محمدرضا شهید شده؟)) انگار همه غصه های عالم را توی دلش جمع کرده بودند وقتی که گفت :((آره))
مامان فاطمه حتی قبل تر از خواب برادرش میدانست که تو بر نمی گردی . به دلش افتاده بود .
مثلا همان موقعی که مهدیه برای تو و مقداد کاموا خریده بود سعی می کرد مهدیه را برای نیامدن تو آماده کند. هم مهدیه را هم اعضای خانواده را .
مهدیه چند کلاف کاموا مقابل مامان فاطمه گذاشته و گفته بود:(( این ها برای محمدرضاست )) کاموا خریده بود تا مادر برای تو و همسرش شال ببافد. برای روز های سرد دور از خانه.
مادر گفته بود:((برای چی برای محمدرضا خریدی؟))
_یعنی چی؟ داداشمه . زود باش مامان .
زود بباف داره میاد.
اما مادر به جای شال محمدرضا شال مقداد را می بافت.
اما مهدیه شال نیمه کاره را از دستش گرفت و گفته بود: (( مامان ،محمدرضا دو سه روز دیگه میاد. این رو بذار کنار شال محمدرضا رو بباف.....))
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
🌸با لینک فوروارد شود...🌸
📚|• @shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#سری_که_نداشتی😭
مرثیه خوانی مهدیه اشک های رفیقت را هم در آورد. آن قدر بلند گریه می کرد که صدای گریه های مهدیه به گوش نمیرسید:((خانم دهقان، نبودید ببینید تیر اندازیش درجه یک بود. نه اینکه بشینه و نشونه بگیره . در حال حرکت هم تیراندازی می کرد. میخواستن بهش قناسه بِدن ،تکتیر انداز بشه.))
تو توی یک اتاق دیگر آرام گرفته بودی. باز هم به جز تو کسی دیگری را نمی دید. با تو راحت درد و دل می کرد:((محمد، الان باید بیایی و دستم رو بگیری . الان باید من و مامان رو آروم کنی.))
می خواست بغلت کند. نمی دانست کجای بدنت زخمی شده. مسئول معراج گفت؛ بهش دست نزن. به سینه و دست و شکمش دست نزن.))
_پس چطوری داداشم رو بغل کنم؟
_بغل نکن. فقط ببوسش، آرام هم ببوس، اذیتش نکن.
مهدیه ناباورانه به صورتت نگاه میکرد و می گفت: ((محمد! مگه با خودت چیکار کردی؟ چرا اصلا نمیشه بهت دست زد؟))
پرچم را که برداشتند صورتت معلوم شد.صورت بی سرت .
مادرت گفته بود: ((محمد پس چی شد با سر اومدی؟مگه نگفتی سرت نمی آد؟))
نمی دانست فقط صورت داری. یک صورت بی سر. صورتت هم زخمی بود.
فقط یک گوشه از پیشانی ات سالم بود. آرام پیشانی ات را بوسید.
پدر گفته بود :((محکم نبوسیدش. دردش میآد.))
آرزوی یک بغل و بوسه درست و حسابی به دلشان ماند
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
🌸با لینک فوروارد شود...🌸
📚|• @shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#نذر_چشمانت
روزهایی که برای تهیه مایحتاج به شهر حلب می رفتید مدام سرت را پایین می انداختی.
نمیخواستی چشمت به دختر های بی حجاب سوری بیفتد.آنها هم که اکثرا بی حجاب بودند. هر چقدر هم آقا تقی شوخی کرده و گفته بود:((بابا کله رو بیار بالا.اینا همشون این جوری ان.))
تو باز همسرت را بالا نمی گرفتی . یک بار هم داخل یک مغازه رفتی برای خرید وسایل نظامی
اما به چشم بر هم زدنی برگشته و گفته بودی:(( اینجا چیزی که به درد ما بخوره نداره.)) اما حرفت باور کردنی نبود.
مگر می شد هیچ وسیله به درد بخوری نداشته باشد.
تو به خاطر دختری که داخل مغازه بود برگشته بودی.
حتما باز هم نمیخواستی چشمت آلوده شود! دلیلش را قبلا به مادر گفته بودی .
تهران، حلب یا دمشق برایت فرقی نداشت، چشمانت نذر کس دیگری بود.
ما گاهی به عجّل فرجهم های صلوات هایمان بی باوریم! نمیخواهی تعریف کنی ؟
بالاخره با آن چشمان با حیا چه کسی را دیدی؟
شاید چون در غربت و دور از مادر زمین خوردی ،
مادر سادات سرت را بر زانو گرفت.
سری که نداشتی....😭😭😭
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
🌸با لینک فوروارد شود...🌸
📚|• @shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#روزیِغروبِمبارک
آرزوی شهادت داشتی یا اینکه خودت از شهادتت خبر داشتی ؟
یک زمانی از شهادت حرف میزدی که حتی خیال سوریه رفتن به سرت نیفتاده بود.
اصلا خبر نداشتی که میشود به سوریه هم اعزام شد.
آرزویت را خیلی جدی گرفته بودی و به مهدیه هم میگفتی فیلم هایت را بعد از شهادتت پخش کند.
همان فیلم های مزار شهدا را . چقدر با مهدیه سر مزار شهدا میرفتید.عاشق اینبودی که گلهارا روی مزارها پخش کنی و با گل های پرپر قلب درست کنی.قلبیا چیزهای دیگر.سرحوصله مینشستی و قبرها را با سلیقه تزئین میکردی. مهدیه هم دوربین به دست از تو فیلم میگرفت . یک بار که داشتی مزار شهید جهان آرا را با گل های پرپر تزئین میکردی و مهدیه فیلم می گرفت ، گفته بودی،:((داری عکس میگیری یا فیلم؟))
_فیلم میگیرم.
_این فیلمها و عکسهارو بعد از شهادتم پخشکنید.
مهدیه و محسن خندیدند.((بعدِچی؟))
خیال کردند تو داری شوخی می کنی .
اما تو جدی بودی.
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
🌸|@shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#مادر_عون_و_محمد
مامان فاطمه با همان میوه ها از برادرشپذیرایی می کند.
چه خوب موقعی به داد خواهرش رسیده بود .
همانموقعی که دلش پر از غصه بود و همدمی میخواست برای شنیدن درد و دلش. از غصه هایش گفته و برادر فقط شنیده و لبخند زده .
حتما از همان لبخندهای دل قرص کن . از همان ها که میشود به اعتبارش پشتِ پا زد به همه غم و غصه های دنیا
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
#با_لینک_فوروارد_شود...🌸
|@shahid_dehghan|
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#دلِبیدلبستگی
جانت را هم به همان راحتی بخشیدی که اموالت را می بخشیدی. کافی بود کسی از لباس یا کفشت تعریف کند. کسی که ازکفش یا لباست تعریف کرده بود به چشم برهم زدنی صاحب آن لباس یا کفش میشد. داشته های خودت کم بودند و به داشته های خانواده هم رحم نمیکردی. به یادگاری های پدرت از زمان جنگ . مخفیانه و دور از چشمش آنها را برمیداشتی و گاهی میبخشیدی شان.
مامان فاطمه تذکر میداد که این ها همه یادگاری های زمان جنگ هستند و پدرت آنهارا دوست دارد،
اما تو گوشت بدهکار نبود تا اینکه یک روز همه را وسط گذاشته و گفته بودی:((اینا خوشگلن. من می خوامشون.))
پدر همه را به تو بخشیده بود. اما از میان همه آنها یک انگشتر را نشانت داده و گفته بود:((این یه دونه مال دوست شهیدم، جواد جمشیدیه. استفاده کن اما تو رو خدا این رو به کسی نده.))
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
#با_لینک_فوروارد_شود...🌸
|@shahid_dehghan|
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#مادرعونومحمد
به اندازه یک موزه یا یک نمایشگاه از تو یادگار مانده . همه را مرتب و با سلیقه توی ویترین چیده اند.
ویترینی که همه ظرف های کریستال و لوازم تزئینی شان را توی آن می چینند، حالا شده نمایشگاه یادگاری های تو. درش را هم چند قفله کرده اند و کلیدش هم در دسترس نیست .چون اگر درش باز باشد بعید نیست هرکسی تکه ای به یادگار بردارد وچیزی برای خانواده ات باقی نماند
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
🌹|@shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
مهدیه میگفت در برابر اشتباه، بی تفاوت نبودی.
ما خیلی وقت ها به خاطر چندتا باور اشتباه،سرمان را زیر برف میکنیم، مثلا می گوییم:((هرکی رو تو گور خودش می خوابونن، یا موسی به دین خود،عیسی به دین خود.))
مهدیه هنوز هم موقع تعریف کردنش به وجد می آید. همان موقع که به آب و آتش میزدی تا جواب همانخطیبمشهور دربارهی حضرت آقا را بدهی .
یادت هست چقدر با پسرش بحث کردی؟
حتی دوره ولایت فقیه را گذرانده بودی
و تعدادی هم کتاب خواندی تا هرجا نیاز بود،
با تسلط صحبت کنی.
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
@shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#قصهتکرارینبودنت
قصه نبودنت هرشب تکرار میشد
و این قصه سر دراز داشت .
هنوز رفنت را باور نکرده بودند.
از ساعت چهارِصبح به بعد منتظر تو می شدند.
مهدیه میرفت توی اتاقت و با دست زمین را نوارش میکرد،
همان تکه از زمین که محل خوابت بود و میگفت:
((محمد، بلند شو ، نمازه.))
بعد همان جا می نشست که تو مینشستی
و میخوابیدی و نماز میخواندی.
آوار میشد روی زمین و صدایت میکرد،
اما تو جواب نمیدادی.
جوابیجزسکوتوزمزمه و ناله ی اهل خانه نبود.
تو جواب نمیدادی و او گریه میکرد😭
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
@shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#قصهتکرارینبودنت😭
چقدر فکر بعضی آدم ها حقیر است.
آنهایی که روح بزرگ مادرت را درک نمیکنند،
مادری که سعی داشت
به.پسرشراهآسمانرابیاموزدنهاهل دنیاشدنرا.
مادریکهرویایشروسفیدی
نزدمادرساداتبودوهست
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
@shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
#خبریکهراستبود😭
از همان نوجوانی مرد بودی و اهل مبارزه.
چقدر هم عاشق ادوات نظامی بودی!
مبارزه کردن را دوست داشتی.
و حتما از همان روز ها عاشق شهادت بودی
انگار سپاه تنها جایی بود که قرار بود
تو را به آرزویت برساند.مقصد نهاییات آنجا بود.
مدرسه عالی و رشته معارف بهانه بود
🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
خرید اینترنتی
Manvaketab.ir
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
🏭مراجعه به کتابفروشیهای سراسر کشور
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 #یک_روز_بعد_از_حیرانی
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_دهقان #مدافع_حرم #سالگرد_شهادت #دهه_هفتادی
#پیشنهاد_مطالعه
#نشرشهیدکاظمی
#من_و_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
@shahid_dehghan
🍃❤️| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_سوم
زندگی #شهید_دهقان در عین کوتاهی قصههای بلندی دارد.
قصههایی که بارها شنیده ایم و هر بار با شنیدنش هوایی #شهادت شده ایم...
«حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.»
دوستان شهید به گونهای و خانوادهاش به گونهای دیگر، همه و همه از خوبیهای مثال زدنی شهید برای ما حرف زدند.
از جوانی که ...
راستی چرا هر وقت ما از این جوانها حرف میزنیم عدهای ما را به درشت گویی متهم میکنند ؟
باور کنید دل کندن از دنیا سختتر از این حرفهاست.
محمدرضا همۀ آرزوهای جوانی اش را گذاشت و رفت؛ میدان جنگ یک طرفش غلبه بر دشمن است و سمت دیگرش دست کشیدن از زندگی.
این جوانها با چشم باز راهشان را انتخاب میکنند...
مردم محمدرضا را با اشک و نوای صلوات تشییع نمودند و این پسر خوب تهرانی در جوار امامزاده علی اکبر سلام الله علیها به جمع شهدا پیوست. #محمدرضا_دهقان_امیری بعد از شهادت شناخته شد.
حرف زیاد است و فرصت کم؛ اما از حال مادر در کنار مزار پسر به این سادگیها نمیتوان گذشت.
مادری که این روزها با صبر و مقاومت راه پسر را ادامه میدهد، ولی کیست که نداند پشت هر «ما رأیت الا جمیلا» یک دنیا درد و مصیبت پنهان شده است؟
#محمدرضا_دهقان_امیری با تلاش بسیار به آنچه میخواست رسید. خواستهای که آرزوی همۀ دلهای عاشورایی است.
او شهید شد و ما چند دقیقهای میهمان زندگی بیست ویکساله اش بودیم. شهیدی که در ولایتمداری و پایبندی به ارزشهای انقلاب، سرآمد و زبانزد بود.
مادر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری درباره او میگوید:
این شهید بزرگوار در تاریخ 26 فروردین سال 1374 در تهران متولد شد.
با آمدنش، به زندگی ما نور بخشید. بچهای بود که به دل همه مینشست . همه دوستش داشتند، از اطرافیان و فامیل گرفته تا مربیان مهد کودک...
در دورانی که او را باردار بودم، شش بار ختم قرآن کردم. در مدت یکسال و شش ماهی که به او شیر میدادم، سوره طه را میخواندم و دیگر حفظ شده بودم. شاید یکی از دلایل آرامش این نوزاد همین بود...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#درخواستی
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
🍃| #خاطره
مادر #شهید_دهقان :
یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز
#عجیب بود و برای دیدنش نیز به شیراز
رفتم.آن جوان را در یک یادواره ای که برای
محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم. با
اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود
وقتی من را دید فقط گریه میکرد او تعریف
میکرد: که فردی 32 ساله هستم که تا پانزده
سالگی بچهای پاک و طاهر بودم و قرآنخوان
و نماز خوان و اهل مسجد بودم به سبب آشنایی
با دوستان #ناباب از راه به در شدم و 17 سال
خدا و ائمه را #منکر شدم و هیچ چیز را قبول
نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است
اسم من #مصطفی بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم
افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم
و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق
کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند یک
شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا
میزند «حاج مصطفی پاشو وقت نماز است»
من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و
دوباره خوابیدم,دوباره آن پسر به خوابم آمد و
گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده,
پاشو نماز بخوان» این را که گفت بلند شدم
چهرهاش به دلم نشست🕊
10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم
که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم آن
جوان میگفت: محمدرضا آنقدر بر روی من
اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه
کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر
توبهام و مالهای حرامی که کسب کرده بودم,
تمام زندگیام را فروختم تا مالهای حرام از
زندگیام بیرون برودو حقوق ضایع شده را
به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک
رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع
شده را بازگردانم.😇
🆔| @shahid_dehghan
🌸| معرفت #شهید_دهقان از زبان دوستانش
محمدرضا خاکی بود..خیلی اهل تفریح و گردش
و بیرون رفتن بود.. واسه رفقاش مرام و معرفت
میزاشت..
اگر کسی بهش رو میزد روشو زمین نمینداخت.تا
جایی ڪه ما واسه ڪارهاے اداریمون واسه خرید
کردنمون واسه مسافرتامونواسه کسب درآمدمون؛
همیشه دوست داشتیم محمدرضا همراهمون باشه..
هیچ وقت از با محمدرضا بودن خسته نمےشدیم..
زمـان پیشش خیلے سریع مےگذشت..چون ڪه
مخصوصا محمـدرضا اهل شوخے و خنده بود..
اگـر هم از ڪسی ناراحـت مےشد سریع بہ روش
میآورد.. ڪینه توزے نمےڪرد.. و همیشه دنبال
آشتی دادن و دوستی بود..
شاید همین خوشرویی و خوش اخلاقیش
محمدرضا رو واسه حضرت زینب قیمتی ڪرد.
🎊🎉| @shahid_dehghan
راز آرامش و سعه صدر مادر
#شهید_محمدرضا_دهقان از زبان خودشان:
"خدا را شکر می کنم که بعد از 20سال توانستم
امانتش را قشنگ تحویلش دهم. چون ما امانت
داریݓم و در آیه قـرآن داریم ڪه:"و اعلمـوا انما
اموالکم و اولادکم فتنه و انالله عنده اجر عظیم
و بـدانید ڪه امـوال و فرزنـدان شـمـا وسیـلهے
آزمایش اند و نزد خدا پاداشی بزرگ هست"
(سوره انفال ، آیه 28)
به این ها ایمان دارم...
باید ببینیم که این امانت را چگونه نگه می داریم.
اگر ما بپذیریم ڪه این ها در دست ما امانتند،منِ
نوعی باید بعنوان یک مادر خیانت در امانت نکنم
و سعی ڪنم آن امانت را به نحو احسن تحـویل
صاحبش دهم.
یعنی محمدرضا صاحب داشت.در حقیقت من
چندصباحینگهداریاش کردموبعدازچند صباح
باید تحویلش می دادم...و خیلی خوشحالم که
اینگونه تحویلش دادم،باعث روسفیدی من است.
محمدرضا کسی بود که اگر نیم ساعت دیر میکرد
با خودش یا دوستانش تماسمیگرفتم و میگفتم:
"کجایی؟ ساعت چند میای؟ چرا دیر میای؟"
و همین امر باعث شده بود ڪه برنامه هایش را
بنویسد که چه ساعاتی کجاست!
حتی وقتی می خواست شب را خانه دوستش
بماند،از خواب بیدارم میکرد و میگفت: "مامان
من دارم میرم خونه دوستم،صبح بلند شدی دیدی
من تو اتاق نیستم خیالت راحت باشه" ، من هم
اجازه می دادم.
یعنی تا این حد کارهایش هماهنگ شده بود و ما
هم خبر داشتیم.ولی حرف من یک چیز دیگر است
و آن اینڪه اگر بعضی اوقات احساس ناراحتی
کردم خصوصا روزهای اول بعد از شهادتش،فقط و
فقط می ترسم حضرت زینب (سلام الله علیها)
بگویند هدیه ات کم بود و برای من کوچک بود...
و این را هم ایمان دارم که شب اول صفر من
محمدرضا را برای سلامتی سیدعلی قربانی کردم.
آیت الله بهجت می فرمایند: "گاهی اوقات بلاهای
بزرگ را با صدقه های بزرگ برطرف کنید."
امام زمان ما قلبش از دست فساد و فجایع و
جنایاتی که در جهان می شود،واقعا آزرده است و
از غربت خودش قلبش همیشه در غم است.و من
عقیده دارم که پسرم را برای سلامتی قلب امام
زمان (روحی فداه) صدقه دادم.افتخار می کنم
که پسرم عاشق ولایت و مقام معظم رهبری بود،
سرباز ولایت بود و خاک پاے ولایت شد...ڪنار
پیکرش هم گفتم فدای خاک زیر پای سیدعلی.
این ها و احترامی ڪه برای عقیدهےخالصش
قائل بودم ، باعث آرامش من است."
#شهید_دهقان
#مادر_شهید
#امان_از_دل_زینب
#راز_آرامش
🍃|•° @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽| #زیارت_مجازی
دلتون رو ببرید روبه روے مزار
#شهید_دهقان و حرفای دلتونو بهشون بزنید...🍃
•﴾ @shahid_dehghan ﴿•
🌸| معرفت #شهید_دهقان از زبان دوستانش
محمدرضا خاکی بود..خیلی اهل تفریح و گردش
و بیرون رفتن بود.. واسه رفقاش مرام و معرفت
میزاشت..
اگر کسی بهش رو میزد روشو زمین نمینداخت.تا
جایی ڪه ما واسه ڪارهاے اداریمون واسه خرید
کردنمون واسه مسافرتامونواسه کسب درآمدمون؛
همیشه دوست داشتیم محمدرضا همراهمون باشه..
هیچ وقت از با محمدرضا بودن خسته نمےشدیم..
زمـان پیشش خیلے سریع مےگذشت..چون ڪه
مخصوصا محمـدرضا اهل شوخے و خنده بود..
اگـر هم از ڪسی ناراحـت مےشد سریع بہ روش
میآورد.. ڪینه توزے نمےڪرد.. و همیشه دنبال
آشتی دادن و دوستی بود..
شاید همین خوشرویی و خوش اخلاقیش
محمدرضا رو واسه حضرت زینب قیمتی ڪرد.
🌱| @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『📽| #شهیدانه』
💠 پندار ما این است که ما
ماندهایم و شهدا رفته اند اما
حقیقت آن است که زمان، ما
را با خود برده است و شهدا
ماندهاند.
🌷-شهید سید مرتضی آوینی-🌷
#شهید_دهقان
#شهید_آوینی
#راه_شهادت
🌸↻| @shahid_dehghan🌸