eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.5هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📝|ارتباط با ادمین: 🆔| @bentolabbas8
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدم ڪمڪم ڪن تا شرمنده ات نشوم.. رفیقم میشود مــرا هم مانند خودت ملڪوتی ڪنی🦋 میدانم لایق نیستم😔 ولی تو واسطه شو ┄┅┅✿❀•♥️•❀✿┅┅┄ @shahid_dehghan ┄┅┅✿❀•♥️•❀✿┅┅┄
به نام او که شهد شهادت در کامت گذاشت... در تاریکی شب عکس ماه را در قاب حوضمان انداخته بودی.پروانه ها هم تو را صدا می زدند.یاس ها اینبار بوی عطر پیراهن تو را می دادند.یعقوب وار صدایت می زدم.ناگاه باران از راه رسید.نفس نفس زنان می چکید روی انگشتر یا زهرایم.در نفس های باران صدایی گم شده بود.گوش دل سپردم به نم نم باران.آرام آرام صدایم می زدی.صدای سلامت را از آن دور دست ها شنیدم.لا به لای گلبرگ های لاله عباسی ها.به آسمان نگاه کردم.همه ی ستاره ها کنار هم صورت فلکی چهره ی تو بودند.انگار در هلال ماه نشسته بودی و از آن بالاها برایم دست تکان می دادی.جواب سلامت را با اشک دادم.نمی دانم اشک بود یا نم باران.ناگاه سنجاقک ذهنم پر کشید و نشست روی گل یاد تو...خورشیدی بودی که در زندگیم طلوع کردی و غروب بی نظیرت، راه را برایم چراغانی کرد.از یاد نمی برم روز وصلم را به تو.همسنگری من! رفیق دوست داشتنی! می دانی؟ یاد تو که از تار و پود چادرم روی خاک تشنه باغچه ی خالیمان چکید، دست های خانه پر از گل عشق شد.گل پژمرده ی ایثار دوباره در گلدان خالی قلبم جان گرفت.و اینبار مهتاب خوابید و جایش را داد به تو.و تو که پرکشیدی سوی آسمان و شدی خورشید شب هایمان.شدی دردانه ی خدا... رفیق صمیمی! انگار که سرنوشتم را با تو نوشته اند.و انگار نامه ی زندگی ات را خودت با دستان خودت در دستانم گذاشتی.انگار یک شب هم که شده، قرعه به نام من افتاده تا در کوچه پس کوچه های قلبم پرسه بزنی...تو که دست به خیرت خوب است؛بیا دوباره دوباره کمی قدم بزن در شهر خاموش دلم.بیا.تو که درس حسین(ع)دیده ای.تو که راه را خوب رفته ای، اینبار پیشروی قافله ی ما توباش.قافله ای که جامانده است از سنگر های طلایی...بیا و ساقی شهد شهادت باش... تو که رفیق شدن را خوب بلدی! محمد رضا جان! دفتر قلبم را که ورق بزنی، نامه های دلتنگی ام را که بخوانی، می بینی مُهر سکوتی که بر لب هایم نشانده ام بی دلیل نیست.من سالهاست منتظر یک جرعه شراب از جام زرین شهادت هستم.لب بستم تا باز نکنم جز به نوشیدن یک جرعه آب از دست تو... رفیق من! نامه ی اعمالم اگر روزی به دست تو رسید،ورق بزن مرا.مبادا که عرق شرم بنشیند روی پیشانی ام و اشک حلقه بزند در چشمانت... ای خورشید بی غروب! تو که شیرینی شهادت از دامن بی بی زینب چشیده ای ...بیا و امید دل های جامانده باش.بیا چراغ راه در راه ماندگان باش...بیا ستاره باش.ماه باش.هر شب از پشت پنجره لبخند بزن به رویم... بالهایم هوس با تو پریدن دارد بوسه بر خاک قدم های تو چیدن دارد من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد و من الله توفیق... 🌹 .................................................................... |• @shahid_dehghan
⁣🗓۲۷ روز تا روز"⁣ کمال دین" باقیست… 📩 ⬅ ⁣⁣يك پدر يا مادر می تواند با دادن گل و شيرينی به همسايگان، علاوه بر تبريك عيد غدير اين كار را از كودكی به فرزندان خود بیاموزد. 🍃💛| @shahid_dehghan
هرگـز نگو،کـه قسمـت من"کربلا"نشد هر روضه خودش کربلای ماست! @shahid_dehghan
📝 🔻می خواستند عکس یادگاری بگیرند، حاج قاسم از ماشین پیاده شد، یک خانم با خواست عکس بگیرد با او هم عکس گرفت. گفت: باور نمی‌کردم با من هم عکس بگیرید از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم... 🆔| @shahid_dehghan
•┄❁ ❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید ♥️ | @shahid_dehghan |
وقتی ڪھ ࢪفتے👣 از طُ چہ پنھان✨ دلمــ گࢪف😔 💛 @shahid_dehghan
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات (100 مرتبه) •┄═•🌸•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌸•═┄•
🔸| به نیابت از شهید مدافع وطن متولد:۱۳۷۴/۱۰/۲۳تهران شهادت:۱۳۹۶/۱۲/۱تهران(خیابان‌گلستان به دست دراویش) مزار:امام زاده علی اکبر چیذر 📿| @shahid_dehghan
..😍🍃 ..↓ ..✨.. چرا با اینکه حکم خداوند یکیست ؛ اما مراجع تقلید در اموراحکام خدا باهم اختلاف دارند!!؟ ..↓ ..🌈.. زیرا هرکدام از مراجع تقلید ، از روایات و آیاتی که درمورداحکام است،یک استنباط و منظور و مفهومی برداشت میکنند.. ..🎈.. و این↑امر ساده وطبیعی ایست! ..👐🏻.. گروهی ، بعضی از اوامر شارع را واجب دانسته؛.. و گروهی آن را مستحب میخوانند.. ..🐝.. گروهی ، بعضی از نهی های شارع را حرام و گروهی مکروه استنباط میکنند....لذا اختلاف بوجود می آید. ..🌙.. اختلاف در مسائل دینی امری تعجب انگیز و محال و .. نیست ..🍃.. همانطورکه پزشکان و اطبّا نیز در مداوای بیمار ؛ اختلاف نظر دارند. ..🎆.. مراجع هم همین طور↑ دراستنباط احکام به اختلافاتی برمی خورند..√ ..📱.. منبع : کتاب هزارویک چرا علی سالک.. ..🌈 ..💙 ..🍃 ..🎆 🌙 ..♥️✨ @shahid_dehghan
🍃بسم رب شهدا🍃 🕊 گفتن خاطره بگیم گفتیم چشم همه تعجب کرده بودن😳 که ممد با این همه شیطنتو شر بودن و کارای خاص خودش که خواص میدونن چیه چی شد که شهید شد میگفتن ما که ندیدیم تغییر کنه چی شد یهو پرواز کرد؟🕊 یادمه دهه اول محرم که با هم بودیم یه شب ما با رفقامون مهمون اونا شدیم و عزاداری میکردیم وسط شور بودیم هرکی تو حال خودش بود دیدم یه سایه ی آشنا پیشم وایساده تو حال خودشه داره مستی میکنه یکم دقت کردم دیدم ممد رضاس ته دلم لرزید گفتم عجب حالی داره دلم لرزید گفتم نکنه شهید بشه؟؟💔 به خودم گفتم نه بابا این هیچیش نمیشه تا همین فکرا بودم ته دلم گفتم خدا رحم کنه میترسم شهید بشه با این حالش چنان زجه میزد گریه میکرد که مو به تنم راست شد بعد عزاداری تو سرو کله هم زدیم چایی خوردیم و برگشتم ولی تو فکر بودم یادمه بهم میگفت شهید بشی بنر بزنم برات تو دانشگاه بشم رفیق شهید الان میگم کجایی داداش که جامون عوض شده خوش به حال تو و بد به حال من 🌹 ❤️ 🌸 ✨ 🍃🌷 @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🔸| #روز_سوم به نیابت از شهید مدافع وطن #محمدحسین_حدادیان متولد:۱۳۷۴/۱۰/۲۳تهران شهادت:۱۳۹۶/۱۲/۱تهرا
‍ ⭕️ خوب شد من جایت نبودم! 🔸سلام محمدحسین. احوالت این روزها کنار بی‌بی زهرا چطور است؟ می‌دانی که تو برایمان ، نه شهید نمی‌دانم چندم بهمن. عجیب این مدت یادت افتاده‌ام. خواستم بگویم که چقدر خوب شد که من جای تو نبودم. خوب شد که خودت در مکان و زمان تکاملت قرار گرفتی. اگر من بودم لابد مثل سردر دانشگاه که تمام بی‌عرضگی‌هایم و تمام 《لب و دهن》 بودنم دست به دست هم داد تا سنگ و میله‌ها چند میلی‌متر دورتر از جای واقعی‌شان بنشینند، این‌جا هم دوباره جام فرصتم را می‌شکستم. خداراشکر که خودت بودی، اگرنه احتمالاً وقتی را رودرروی خودم می‌دیدم، در لحظه‌ای نشستن درکنار پدر و مادر، یا حتی خیلی مسخره‌تر، شاید فکر کردن به یک شیء بی ارزش مثل موبایلم، باعث می‌شد سنگی دوباره به سرم بخورد، و مرا این‌بار چند متری آنطرف بیندازند تا مرکب شهادت، مرا با خود نبرد. 🔹خداراشکر که من نبودم، اگرنه وقتی می‌شنیدم و داخلِ ساختمانِ نما سنگیِ اول گیر افتادند، از ترس آن شلنگ‌های میخ‌اندود درویشان مهربان یا هجوم گروهی‌شان با قمه، فراموش می‌کردم که خواندیم، و خودم را برای مراسم بدرقه این دو شهید آماده می‌کردم که قدری بیشتر ناله بزنم و همه بدانند چقدر با هم رفیق بودیم. احتمالاً ذوق نویسندگی‌ام را هم خرج یک متن ادبی می‌کردم تا برای خاطره تعریف کردن از شهید، دستم خالی نباشد. قطعاً خوب شد که من نبودم، که اگر بودم شاید در نقش آن پسرک تسبیح به دستِ شیک‌پوش بودم که سر خیابان و دور از غوغا ایستاده بود و می‌گفت فحش ندهید! اینجا خانواده نشسته! 🔸و از تو چه پنهان، که شاید اگر ‌می‌آمدم احتمالاً در بهترین حالتش، به دکه‌ی سر می‌گفتم ارزان‌ترین سیگارش را بدهد. و او یحتمل یک پاکت 《بیستون》 می‌داد و می‌گفت بیا، این دو هزار تومان است. می‌گرفتم و می‌آمدم دوباره سر همان کوچه، که سیگار را بکشم و در صورت بسیجی‌های خسته که با چشمانی مثل کاسه‌خون و رنگ صورت مثل برف، نفس زنان برمی‌گشتند، فوت کنم تا از شدت گاز از حال نروند. آخر تو خوب می‌دانی که این‌ها می‌دانند من به درد کارهای جدی‌شان نمی‌خورم. احتمالاً می‌گفتند روی تو نمی‌شود حساب کرد و تو همین کار هم از سرت زیادی است. پس تو هم بگو که خوب شد من نبودم و همان بهتر که فقط به شیشه‌خرده‌ها و و سوختن پارچه‌ها و صدای بلند آژیر عرض اندام ناجا، در روز بعد واقعه اصلی رسیدم. تقدیر با خط کج و کوله‌اش رو پیشانی امثال من نوشته: دائماً ! 🔺تو هم این روز‌ها زحمت زیادی نکش محمدحسین‌جان. فقط سر سفره‌ی حضرت زهرا، کنار تمام شیرین‌زبانی‌هایت بگو، راستی فلانی هم در آن دنیا خیلی یاد ما کرد. همین! 🖋 علیرضا مشک افشان ❤️| @shahid_dehghan