eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ ✍🏻 شیطان می گوید: 🔻کسی که صدای اذان را می شنود و نماز نمی خواند...پدرمن است 🔻کسی که برای فرزندش همسر نگیرد برادر من است 🔻کسی که زودتر ازامام به رکوع می رود پسر من است 🔻خانمی که با آمدن مهمان اعصاب خرابی می کند مادر من است 🔻خانمی که بدون حجاب می گردد خانم من است 🔻کسی که بدون بسم الله غذا می خورد اولاد من است 🔻کسی که این حرفها را به دیگران برساند دشمن من است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم✋🌸 دوستای خوبم، یه توسل خیلی مجرب امام جواد داریم😍 🤔حالا چطوریه این توسل؟👈 *در روز چهارشنبه* 👈 *بلافاصله بعد نماز عصر* حتما بعد نماز عصر باشه👈 *دورکعت نماز به نیت هدیه به امام جواد خونده بشه*(دقیقا مثل نماز صبحه فقط نیتش فرق داره)👈 *بلافاصله بعد از نماز،۱۴۶مرتبه این ذکر گفته بشه*👈 *ماشاالله لاحولَ ولا قوةَ الّا بالله*👈 *وبعدش حاجتتون رو میخواید*✅این توسل به امام جوادخیلی خیلی مجربه وخیلیا ازش حاجت گرفتن،حتما بخونید 🤗✅ امام جواد خیییییلی مهربوووووونه ،مطمئن باشید توسل کنید نتیجه میگیرید،پس با ناامیدی نخونید،با امیدواریِ کامل متوسل بشید😍دعا برای سلامتی وظهور امام مهربونمون یادمون نره ┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈
• . دختر ڪه باشے... آرزوت شھادت باشہ مادر که‌شو؎... حججی میپرورانی:) ‍‌‌‌‌‌‌‌
توکل‌چه‌کلمه‌زیباییست‌ !' واگذار‌کردن‌به‌خداوند‌که‌خودش‌تصمیم بگیر‌تنها‌خداوند‌ست‌که‌بهترینهار‌براۍ‌بندگانش رقم‌میزند . فقط‌بخواهیم‌وآرزو‌کنیم‌ ؛ اما پیشاپیش‌شا‌دباشیم‌و‌ایمان‌داشته‌باشیم‌که‌در‌ رویاهایمان‌همچون‌بارانۍ‌درحال‌ فروریختن‌اند پیشاپیش‌شا‌دباشیم‌‌و شکر‌گزار‌چراکه‌خداوند‌نه به‌قدر‌رویاهایمان‌بلکه‌به‌اندازه‌ایمان‌واطمینان‌ ماانسان‌هاست‌‌که‌مۍ‌بخشد🎁💌
امنیت یعنی: اسرائیل ایران را تهدید به جنگ کرده ۸۰٪ مردم ایران کلا متوجه نشده اند... ۲۰٪ درصد در حال ساخت جوک این ماجرا😂😂👌🏻
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت71 امروز با نرگس قرار گذاشتیم که بعد از زیارت به موزه ی حضرت برویم. جایی که من
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت72 بعد از زیارت با نرگس به طرف موزه ی حضرت حرکت کردیم. وارد موزه که شدیم یاد آن موقعی افتادم که دست در دست حاج بابا تمام این چند طبقه را بازدید کردیم. کنار ضریحِ قدیمی امام عکس یادگاری گرفتیم. قسمت ماهی ها و نجوم را خیلی دوست داشتم. به قسمت سکه ها و مدال ها که رسیدیم حاج بابا برای هر قسمت می ایستاد و با دقت مطالب را می خواند. یادم هست از خود موزه هم یک عکس ضریح آقا را خریدیم. همان جا حاج بابا تاریخ را پشت عکس نوشت. غرق افکار خودم بودم که نرگس صدایم کرد. - بله!!!! - باز هم خدا را شکر صوت هم داری؟ فکر کردم فقط تصویر هست! دختر عاقل من دوساعت، دارم صدایت می کنم، کجایی؟ - ببخشید اینجا را با حاج بابا آمده بودم یک لحظه یاد پدرم افتادم. - یک لحظه نبود، یک ساعت و ربعی میشود در افکارت پرسه می زنی ولی اشکال ندارد خاطره ی حاج بابا عزیزاست. خب حالا بهتره اول این چادر را بهتر بگیری تا با سر زمین نخوری بعد هم شروع کنیم به بازدید فقط هر قسمت که شما خاطره ای از حاج بابا یادتان آمد. برای ما هم بگو تا صفا کنیم. بعد از ساعتی گشت وگذار در موزه برای رفع خستگی به گوشه ای خلوت از صحن رفتیم. صحبت کردن با نرگس باعث میشود حال دلم خوب شود. نرگس با ذوق گفت: - فعلا که کاری نداریم بهتره از همین طرف که به هتل می رویم کمی خرید هم بکنیم. - خوبه موافقم. - صبر کن با مامورمخفی بی بی مشورت کنم. - باشه پس تا تماس میگیری من به آبخوری بروم، برمی گردم. - باشه پس برای من هم بیاور. - تو زنگت را بزن آب با من ... 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت73 آب،ِ آبخوری خیلی خنک بود کل وجودم را خنک کرده بود برای نرگس هم لیوان آبی پر کردم و به طرفش رفتم. - بفرما - خدا خیرت بده الان به آب نیاز داشتم. - خیلی تشنه ات بود؟ - نه از دست عمو به مرز آتش گرفتن رسیده بودم. -باخنده گفتم: - پس به دادت رسیدم حالا چی شد؟ اجازه ندادن بریم خرید؟ - نه گفت: مشکلی نیست فقط من هم خرید دارم و همراه شما می آیم! گفتم: - ما حرم هستیم شما هتل؟! گفت: - منم تو راه حرم ام! گفتم: - ما کارمان طول میکشد! گفت: - من کاری ندارم! خلاصه هرچی گفتم یک جواب داد نتیجه این شد که صبر کنیم تا عمو هم بیاید و باهم برویم. متوجه نمی شدم رفتار و سختگیری عموی نرگس از روی دوست داشتن است یا غیرت یا خودخواهی!؟ روبه نرگس گفتم: - چرا دوست نداری عمویت بامابیاید؟؟ - به خاطر خودش می گویم آخر خسته میشود آخرین باری که با من به خریدآمد پایش تاول زده بود. واگر نه من که مشکلی ندارم. خیالم هم از خرید بستنی و کمک برای آوردن خرید ها هم راحت میشود چون با عموجانم هستم. 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸