eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 رفته سردار نفس تازه کند برگرددچون ظهور گل نرگس، بخدا نزدیک است🌱
‌ شهدا تفحصمان کنید گم شده ایم در دنیا !💔(:
• . برادرشهیدکه‌انتخاب‌میکنیم ، مواظب‌رفتارواعمالمون‌باشیم‌که برادرشهیدمون‌ترکمون‌نکنه...!
بلا تشبیه 😭😭😭😭😭 ♻️جوانی موبایلش رو کنار قرآن جا گذاشت و رفت بیرون از منزل و فرصتی برای گفتگو بین قرآن و ‌موبایل فراهم شد.. 📱موبایل : این اولین باره که منو فراموش میکنه 📖قرآن : منو همیشه فراموش میکنه 📱موبایل : من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من 📖قرآن : منم همیشه با اون حرف میزنم ولی گوش نمیده 📱موبایل : آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم.. 📖قرآن : من هم کلا پیام و بشارت دارم وعده های زیبا دادم ولی بازم منو فراموش میکنه 📱موبایل : از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم منو ترک نمیکنه.. 📖قرآن : من طبیب روحها و نفسها و جسم ها هستم با این همه درمان ، از من دوری میکنه 📱موبایل : از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه 📖قرآن:من هم بزرگترین مصدر کیفیت هستم ، ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه.. جوان از بیرون اومد که موبایلشو برداره 📱موبایل : با اجازه ، اومد منو ببره ، من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه.... ای مسلمانان ، والله قرآن محجور مانده... √برای آگاهی دیگران نشر دهید...🌺🌺🌺🌺🌺 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادرم یادگار مادرم زهراست ♥️🍃 من شکایت دارم … از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛ چـــــرا نمی فهمید؟ این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد حـــُرمــت دارد ! چادر من بهشت من است چـادرِ مـن نـه بـرای نشـان دادن فقـر در سریـال هـای کشـورم است … نـه لبـاس متهمـان ِ دادگـاه و زنـدان هـا … چـادر مـن تـاج بنـدگـی مـن است … سنـد زهـرایی بـودنـم را امضــا میکنـد …! من برای رعایت حجاب خودم هزاران دلیل دارم چادرم یادگار مادرم زهراست چادرم ارثیه ی مادرم زهراست چادرانه یک سبک زندگیست حجاب وصیت شهدا چادر نما نباشیم چادرم افتخارمه خواهرم حجابت را به حرمت خون شهیدان حفظ کن 😥💔
‹🎬🗞› -رفیق‌ِمذهبۍمَـن🖐🏼! وقتی‌تنبلی‌میکنی‌و‌میگذرۍ جملھ‌ۍ‌توفیق‌نداشتم‌روبھونہ‌نکن^^ -شھادٺ‌روبھ‌اهل‌ِدرد‌میدن((:🕊💔'! -
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌸🌿 #معرفی_شهید #شهـیدحسـین‌معـز‌غلامی تاریخ تولد : ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ محل تولد : امیدیه اهواز تاریخ ش
مهمون امروزمون داداش جواد هست🌸✨ از من دِل بِکَن🥀 شهید محمد جواد قربانی🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۶۲ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: حاجی آباد شاهین شهر محل شهادت: سوریه همسرش← آخرین باری که از سوریه تماس گرفت گفت دلم برای حسین و زینب تنگ شده خصوصا زینب بعد از قطع تلفن دستانم را رو به آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا اگر قرار است شهید شود فقط یک بار دیگر بچه ها را ببینه و این آرزو به دلش نماند! مدتی بعد محمدجواد بر اثر اصابت موشک و ترکش آن مجروح شد او را به بیمارستان تهران آوردند حالم بد شد اصلا حالش خوب نبود یک هفته بعد مرخص شد و به خانه آمد و بچه هایش را دید آن شب فقط با اضطراب به من نگاه می کرد من هم در نگاهم اضطراب بود حس بدی داشتم نگاه آخر بود!یکدفعه حالش بد شد شروع کرد به خون استفراغ کردن حال من هم بد شد هردو با هم به بیمارستان رفتیم توی بیمارستان صدای جواد را می شنیدم که صدایم می زد دستگاه اکسیژن به من وصل بود. حس میکن کردم روح جواد بالای سرم است می‌خواست برای رفتن از من اجازه بگیرد به من می گفت: از من دل بکن.نگاهی به بالای سرم کردم و گفتم: تمومش کن، دارم جون می دم!من راضی هستم!بعد به پدرم گفتم: مرا از اینجا ببرصبح زود پدرم آمد و گفت: محمد جواد شهید شده! محمد جواد قربانی🥀 🌱
من همیشه 🍂🌹 فکر می‌کردم که "" زندگی"" جای دیگریست... در حالی که زندگی همانجایی بود که داشتم همین فکرها را می‌کردم...🍂🌹
‌ نامت‌امنیـت‌و لبخ‌ـندتوآࢪامش‌من مخلصیم‌آقا؎مـن🖐🏼💛
•°~ ✨ بایدهروقت‌دلگیرشدی‌ازگناهات، اینجوری‌باخدادردودل‌کنی↓ ‹اَللّهُمَّ‌اِنّی‌اَسْتَغْفِرُکَ؛ لِماتُبْتُ‌اِلَیکَ‌مِنْهُ‌ثُمَّ‌عُدْتُ‌فیهِ...› +خدایا‌من‌روببخش‌بابت‌گناهانی‌که بهت‌قول‌داده‌بودم‌دورش‌روخط‌بکشم‌اما دوباره‌انجام‌دادم..💔!
‌‌ بیوگرافیشُ نوشتـھ بود: السلام علیڪ یا اباصالـح المھدۍ-عج- مـےگفت : وقتـے آقا اڪانتمو چڪ میڪنن ، من ڪھ نمیدونم چـھ وقت میان؟!🚶🏿‍♂ زشتـھ ایشون بیان و نوڪرشون سلام نڪرده باشـھ..!!🙂 ‌
چرا💔؟؟؟ ❌گناه نکنیم❌ جالبہ‌وقٺےپیش‌کسی‌هسٺیم👥 ‌کہ‌دوسٺمون‌داره ''❤️'' دائم‌حواسمون‌هسٺ‌کارےنکنیم ‌کہ‌ناراحٺ‌بشہ '' :( '' و‌برعکس‌کارےکنیم‌کہ ‌دوسٺ‌داشٺہ‌باشہ‌‌تا‌بیشٺر‌ دوستمون داشته باشه...❤️ پس‌چر‌ا‌... مایی‌کہ‌مےخوایم‌خد‌اعاشقمون‌بشہ بااینکہ‌مےدونیم‌مےبینہ‌!' بازم‌گناه‌مےکنیم..؟ 💔
: چن وقت پیش سوریه بودم یه بنده خدایی میگفت که از اهالی اینجا شنیدم تو یکی از این روستاها یهو داعشیا ریختن تو روستا میگه من بیرون بودم، تو صحرا بودم تا خبردارشدم بدو بدو اومدم.. وارد کوچمون شدم دیدم از محله های کوچه های بغلی دارن دونه دونه میانو فرار میکنن میگه رسیدم خونه خونواده‌ی من،دیدم تو هراس تو التهاب موندن چیکار بکنن!💔 میگه ماشینو روشن کردم گفتم فقط سوار شید بدویید،میگه زن و بچم هرکی میتونستم،بچه ها دخترا چنتا هم زنای همسایه سوار ماشین شدن خانومم نشست جلو و گاز ماشین و گرفتم ماشین بلند میشه میگه یهو از کنار آینه ماشین دیدم این دختر بچه هه افتاد،"دخترم افتاد"😭 _خداشاهده با این جمله پیر بشیم جاداره((: میگه دیدم دختر بچم افتاد میگه تو صدم ثانیه باید برای خودم تصمیم میگرفتم یا باید ماشینو نگه میداشتم بچمو سوار کنم میرفتیم،یا... میگه با خودم حساب کردم،اگه دیدم اگه بخوام وایستم همه زن ها و بچه ها اسیر میشن، میگه پا رو دلم گذاشتم، چشممو بستم، پامو گذاشتم رو گاز،😞🖤 مادرش خبر نداشت متوجه نشده بود،اگه متوجه میشد نمیزاشت میگه گاز ماشینو گرفتم،فقط از این آینه آروم بعضی موقع ها میدیدم از پشت داره میدوه میگه باباااااا بابااااااا *ضجه‌داره‌ها💔 میگه خودم دیدم اومدن بچه کوچولو رو گرفتن بردنش! *قدربدونین‌جمهوری‌اسلامی‌رو" *مدیونیم
『🌿 بزرگی‌میگفٺ↓ تڪیه‌ڪن‌به‌شہـداء شہـداءتڪیه‌شان‌خداست اصلا‌ڪنار گل‌بنشینی بوی گل‌میگیری پس‌گلستان‌ڪن‌ زندگیت‌را ‌با‌یادشہـدا
امام علی(ع): گوش‌خودرا به شنیدن خوبی هاعادت بده وبه آنچه که به‌صلاح ودرستی تو نمی‌افزاید گوش مسپار زیرا این کار دلهارا زنگار میزند وموجب سرزنش میشود. 📚غررالحکم ص۲۱۵
‘‘••🍂 ^بچه‌ها‌می‌گفتند:↓ "ما‌صبح‌ها‌کفش‌هایمان‌را‌واکس‌خورده‌میدیدیم‌ و‌نمی‌دانستیم‌چه‌کسی‌واکس‌میزند ...؟ " بعدا‌فهمیدیم‌که‌وقتی‌نیروها‌خوابند‌واکس‌را‌ بر‌میدارد‌و‌هر‌کفشی‌که‌نیاز‌به‌واکس‌داشته‌باشد را،واکس‌میزند. مشخص‌شد‌این‌فرد‌همان‌فرمانده‌ما 'شهید‌عبد‌الحسین‌برونسی'بوده‌است...♥ '🌻 🌱