eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎥اجرای حکم اعدام ۲ تن از عوامل شهادت شهید عجمیان ▪️محمدمهدی کرمی و محمد حسینی، عوامل اصلی جنایتی که منجر به شهادت مظلومانه سیدروح‌الله عجمیان شد، صبح امروز ۱۷ دی ۱۴۰۱ به دار مجازات آویخته شدند. @Shahid_dehghann
- گرچہ‌این‌شھر‌شلوغ‌است، ولۍ‌باور‌ڪن‌آنچنان‌جاۍتو‌خالیست‌ صِدامیپیچد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
■اینکه به خاطر اعتقادات یه انقلابی حقش خورده بشه، چیز جدیدی نیست... مهدی ترابی قبلا امتحانشو پس داده باید توی این اوضاع که همه دارن میزننش ازش حمایت کرد. @Shahid_dehghann
⛔️ اگہ‌دخترۍعکساشونمیذاره‌ پروفایل‌واستورۍنمیڪنہ! علتـش‌این‌نیست‌که‌زشته یاتیپ‌نداࢪه! شایدچیزۍداࢪه‌که‌ بعضی هانداࢪن مثلا‌: !🌱 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙂♥️ مࢪداݩ بے اد؏ـا... شھید‌محمود‌ࢪضا‌بیضایۍ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
‹.💛.› جالبہ‌هاعجیب‌هستیم‌تموم‌ما آرزوی‌شهـادت‌داریم‌؛ولـی‌ازشهدامون فقط‌‌چفیہ‌انـداختن‌روتقلـیدڪردیم ؟🚶🏻‍♂ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_142 بعد بازجویی به سمت اتاقم میرم، چند تا دونه قرص مسکن می‌خورم و می‌خوابم. *** #دوماه‌بعد دو
بعد پوشیدن شلوار مشکی و مانتوی مشکی رنگم که بالاش طرح زرشکی داره به شال ها و روسری هام نگاه می‌کنم. روسری براق شیری رنگی بر می‌دارم و سرم می‌‌کنم و مدلی می‌بندم. وسایل هام رو داخل کیف کوچولو و جمع و جور مشکی رنگم می‌ذارم و چادرم رو بر می‌دارم و از اتاق خارج میشم. چادرم رو جلوی آینه مرتب می‌‌کنم و همراه بقیه از خونه خارج می‌شیم. کفش های راحتی مشکی رنگم که پاشنه ی کوتاهی داره رو پام می‌کنم و سوار ماشین میشم. هنذفری و گوشی ام رو از توی کیفم بیرون میارم و به بخش آهنگ هام میرم. آهنگی از حامد زمانی پلی می‌کنم و مشغول گوش دادنش میشم تا برسیم. *** جلوی در می‌رسیم از ماشین پیاده میشم و زنگ رو می‌زنم. که همون لحظه صدای ماهان می پیچه و میگه: - کیه؟ - باز کن! که باهم وارد خونه می‌شیم، مشغول سلام و احوالپرسی می‌شیم و بعد سلام احوالپرسی به سمت‌ اتاق میرم و چادر و کیفم رو روی جالباسی آویزون می‌کنم. از اتاق خارج میشم و کنار رویا می‌شینم، ثمین و محمدرضا هنوز نیومده بودند. - خوبی رویا؟ که می‌خنده و میگه: - از احوالپرسی های شما اسرا خانوم. - چه خبر؟ - سلامتی و آروم میگه: - عمه شدنت مبارک! که ذوق زده داد می‌زنم: - چی؟ و محکم بغلش می‌کنم، و می‌بوسمش و میگم: - مبارک باشه گلم. - فردا میای بریم خرید؟ که می‌خندم و میگم: - من قربون دخترخانومتون بشم، امیرحسین میدونه؟ - نه هنوز بهش نگفتم، از کجا میدونی دختره؟ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_143 بعد پوشیدن شلوار مشکی و مانتوی مشکی رنگم که بالاش طرح زرشکی داره به شال ها و روسری هام نگ
که محکم می‌میگم و میگم: - عشق عمه است دیگه! که چشم هاش رو ریز می‌‌کنه و میگه: - نه خیرم جیگر مامانشه. که عمه صدا می‌زنه و میگه: - بیاید کمک کنید سفره ها رو بذاریم. رویا تا می‌خواد بلند بشه میگم: - تو بشین، باید بیشتر مواظب خودت باشی عزیزم. که می‌خنده و چشمی میگه، میز رو می‌چینیم ثمین هم سعی داره خودش رو توی دل همه جا کنه... بعد خوردن شام، روی مبل ها می‌شینیم که امیرحسین میگه: - آبجی اسرا این جمعه میای بریم شمال تا هفته بعد؟ دوستت کیانا خانوم هم میاد. که ثمین رو به محمدرضا میگه: - محمد ماهم باهاشون بریم؟ اخه ماه عسل هم نرفتیم و دستش رو روی دست های محمدرضا می‌ذاره که محمد رضا غرید: - فعلا کار دارم، بعدا می‌برمت خودم. که ثمین انگار پنجر میشه چیزی رو با چشم و ابرو بهش میگه و از جاش بلند میشه، که محمدرضا هم دنبالش میره... - کیانا باشه منم هستم. رویا با ذوق میگه: - چه خوب، امیرحسین و بقیه برای یک مسئله کاری میرن ما خانوم هاهم بریم خوش گذرونی! همه می‌خندیم که همون لحظه ثمین میاد و کیفش رو از روی مبل بر می‌داره و میگه: - من دیگه برم خونه، خدانگهدار. ولی ته چهره اش ناراحتی ای موج می‌زنه، و صورت محمدرضا هم قرمز شده بود! بقیه کم کم میرن و خداحافظی می‌کنیم، که بابا میگه: - حاضر شید بریم! که به سمت اتاق میرم و چادر و کیفم رو بر می‌دارم رو به رویا میگم: - مراقب خودت باش، هروقت خواستی بریم خرید بگو! که بغلم می‌کنه و میگه: - چشم، توی شمال می‌خوام سوپرایزش کنم و کارش بهونه است. - چه خوب! خدانگهدار. و به سمت ماشین می‌ریم و حرکت به سوی خونه... ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_144 که محکم می‌میگم و میگم: - عشق عمه است دیگه! که چشم هاش رو ریز می‌‌کنه و میگه: - نه خیرم ج
با اسما آماده می‌شیم و بعد خوردن چند لقمه‌ی کوچولو صبحانه که توی راه حالم بد نشه، شماره رویا رو می‌گیرم که بعد چند بوق کوتاهی صداش داخل گوشی می‌پیچه: - سلام، به به چطوری رویا خانوم؟ ما آماده ایم. - تو راهیم، ۱۰ دقیقه دیگه بیا پایین. - چشم. و گوشی رو قطع کردم و درون کیف دستی کوچیکم گذاشتم. *** با صدای زنگ در درخونه دفتر رو می‌بندم و به سمت در میرم، در رو باز می‌کنم، که همون لحظه میترا و فرشته با پیتزا وارد می‌شن. - Hello که میترا داد می‌زنه: - رها به خدا دیوونه میشی انقدر درس می‌خونی، حتما الان هم داشتی زبان تمرین می‌کردی! اما فرشته تنها پیتزا ها رو روی میز‌ می‌‌ذاره و شالش رو از سرش بر می‌داره و رو به میترا میگه: - خودت نمی‌خونی مانع نشو، بزار خانوم پلیسمون بخونه. موهای لَختش رو تازه طلایی رنگ کرده بود و خیلی تغییر کرده بود... مانتوی قرمزش رو هم در آورد و روی مبل انداخت و آستین های لباسش رو بالا فرستاد و روی میز نشست و مشغول خوردن پیتزا شد. - بشنید دلی از عزا در بیاریم بعدش هم بریم سراغ درس! روی میز ها می‌شنیم و مشغول خوردن پیتزا می‌شیم که فرشته آهی می‌کشه و میگه: - یاد مامان افتادم، ولی الان اون اون سر دنیاست و من اینجا. میترا پیتزاش رو پر سس کرد و گفت: - فرشته تو چرا نرفتی پیش مامانت؟ که فرشته هم تنها برای خودش لیوانی نوشابه‌ی زرد ریخت و گفت: - بعد که مامان از بابا طلاق گرفت، مامان رفت خارج و من اون موقع سنم کم بود و بابا نزاشت برم و من رو پیش خودش نگه داشت، الانم مجبورم اون زن عفریته و پسرش ایلیا خان رو تحمل کنم! ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
تا این حرف رو زد زنگ گوشیش بلند شد و نام و تصویر ایلیا که پسر سوسولی بود روی صفحه افتاد. که فرشته گفت: - بفرما اینم خودش، معلوم نیست باز چه گندی زده من باید برم جمعش کنم. و گوشی رو جواب داد: - بله؟ - باز چی کار کردی؟ که من باید بیام گندت رو جمع کنم؟ که بعد چند دقیقه داد زد: - چی؟ کی به تو اجازه داد ماشین بابا رو بر داری و با اون دوست دخترت بری دور دور؟ ایلیا زود آدرس رو برام بفرست حرف نزن، فقط آدرس. و گوشی رو قطع کرد، و با عجله مانتو و شالش رو برداشت و پوشید و بعد برداشتن کیف و گوشیش گفت: - خداحافظ دخترها، یک شب خواستیم خوش باشیم که اون یک شب هم کوفتمون کرد. و سریع رفت بیرون، من و میترا هم بعد خوردن پیتزا به اتاقم رفتیم و مشغول خوندن درسمون شدیم. دفتر رو برداشتم و دوباره شروع کردم تا بخونم، فردا هم با دخترها باید می‌رفتیم ‌کلاس تقویتی... فرشته یک سال از ما بزرگتر بود، پارسال کنکور داد اما قبول نشد! و امسال دوباره کنکور میده.. ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
چهرھ مۍپوشانۍ از من، گرچه دلخونم ولۍ.. جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان.. ای کاش می ماندی 🙂💔 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「 ... بِسْمِ‌ࢪَبِ‌قْـآسِمْ‌اَلْجَبَاْڕِیْݩْ ...」
اگر مهدی زهرا باز گردد / جهان آیینه اعجاز گردد سرم را پیش پایش می گذارم / که با خاک رهش دمساز گردد . . . :: :: مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان / که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان در انتظار تو شام ها گذشت عمر عزیز / نگشت حاصل من غیـر آه مهـدی جان . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام (ای صاحب شکوه و بزرگواری)ذکر روز یکشنبه که به اسم امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد موجب فتح و نصرت می شود روایت شده است که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود. ٠٠
‹.💛.› . . گاهۍیک‌جوابِ‌نیمہ‌تلخ‌به‌پدر‌ومــادر کدورت‌و‌ظلمۍمی‌آورد‌کہ‌صدتــا نمازِ شب‌خواندن‌آن‌را‌جبران‌نمۍکند..! ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
💔😭🚶🏾‍♂ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
❪•مۍگفـت: تـٰازمانۍڪہ‌اعتࢪاف‌نڪنۍ خدایـٰا؛من‌اگـہ‌میخواستم خوب‌بشـم،خوب‌میشـدم خوب‌نمیشـۍ . . .!✋🏻•❫ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| 🥀 |• +نوشته‌بود اونایےکه‌خوب‌زندگےمیڪُنند خوب‌هم‌میمیرن... به‌‌هیچےدݪ‌نمے‌بندن‌حتےجونشون مرگشون‌مثلِ‌از در،ردشدنِ... +یک‌عددوصله‌ے‌ناجور‌با‌آرزوے‌شهادت ..🌸'! ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
می‌گفت: ازپاهایی‌که‌نمی‌توانندمارابه‌اَدای‌نمازببرند، توقع‌نداشته‌باش‌ما‌را‌ به‌بهشـت‌ببرند'!💔🖐🏼 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
❪•♥️بھـم‌گفـت:خیـلۍ‌قلبـم‌درد‌میڪنہ! گفتـم‌:دلیلش‌چۍ‌میتونـہ‌بـاشہ؟ گفت:یـہ‌مدتـہ‌حس‌میڪنم‌از‌ حجم‌زیـاد‌گنـاهـامہ‌ڪہ‌قلبـمم‌آروم‌ـنـدارھ))💔 گفتـم:مشتـۍ‌گنـاھ‌نڪن؛خیلۍ‌هم‌ سخت‌نیـست؛)) گفت‌:چنـد‌بـار‌توبـہ‌ڪردم‌ولۍ‌شڪستم خستم‌ـاز‌ـخـود‌‌م🥀•• گفتم‌:ببین‌‌حـاجۍ‌همـین‌ڪہ‌توبہ‌ڪردی یعنۍ‌خ‌ـــدات‌خریـدتت‌،صدات‌ڪرده‌برگردۍ تـا‌نصف‌مسیـر‌ورفتـۍ‌بـا‌ڪمڪ‌خ‌ـــدا از‌این‌نصف‌بہ‌بعـدم‌بـا‌خودتـہ اینڪہ‌پـا‌روۍ‌نفست‌بزارۍ‌وفرمـون‌و ڪدوم‌طـرف‌بچـرخونۍ‌‌‌شـرطہ‌مشتـۍシ✋🏻•❫ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.