eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
تا 14:30 میزارین سین بخوره هرکی بیشتر خورد اون برندس
هدایت شده از مدارڪ‌ تبادلاتـ‌ــ آرزو:)"
دوستانے ڪہ با تبادلات آرزو پیشرفت میکنید توجہ ڪنید💋👇🏻 🔴ساعت 16 تبادلات رو میفرستم😍 لطفا همگے در پی‌وی بنر بدید🙈❤️ ایدۍ بندھ↯ @Z_Boshra313 چنل روزۍ 800 جذب↯ eitaa.com/joinchat/496042055C1e864e1fd1 امارت بالاۍ 300 بود پی‌وی باش🙉💓از جذب روزۍ 800 دارم میروسنم بھ روزۍ 1k🍓🥤
میام پیویتون برای جایزه
✨ قسمت 📗 در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت : ــ محمدجان! من برم خواهرم تو حرم منتظره ــ برو علی جان👌 ــ تا اینجا فهمیدم اسمشم محمده😊 داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسر دیگه رفت و گفت : ــ حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم😆 ــ به سلامت سجاد‌جان داشتم گیج میشدم😯😨چرا هرکی یه چی میگه؟!😕 رفتم جلو : ــ جناب فرمانده؟!😐 ــ بله خواهرم؟! ــ میتونم بپرسم اسم شما چیه؟!😯 ــ بله... اختیار دارید. علوی هستم ــ نه منظورم اسم کوچیکتون بود😐 دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم ــ چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم. همین😐 ــ اها... بله. من محمد‌مهدی هستم. دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن😄 ــ اها... خوب پس. حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم😊 ــ هر چی مایلید ولی ازاین به بعداگه کاری بود به خانم مولایی... (منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن😊 اعصابم خورد شد و با غرض گفتم : ــ باشه... چشم😑 موقع شام😋غذا هارو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.✨سمانه با اینکه مسول فرهنگی بود و کارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد. یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم😕تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار😒 خلاصه این چند روز به همین روال گذشت👌تا صبح روز آخر که چند تا از دخترها به همراه زهرا برای خرید میخواستیم بریم بیرون✨ ــ سمانه ــ جانم؟! ــ الان حرم نمیخوایم بریم که؟!😯 ــ نه... چی بود؟! ــ حوصله چادر گذاشتن ندارم آخه.خیلی گرمه😞 سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت : ــ نه حرم نمیریم😒 رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا بادوستش که تو یه مغازه انگشتر فروشی بودن مارو دیدن : ــ دخترا یه دیقه بیاین☺️ ــ بله زهرا جان؟!😯 و باسمانه رفتیم به سمتشون ــ دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟!🤔(تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونه داشت) که سمانه گفت : ــ به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو با سر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت : ــ راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم. حتما بیاین یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه✨و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسه شدیم👌وارد اطاق شدیم که دیدم آقاسید و زهرا با هم حرف میزنن در همین حین یکی از پسرها وارد شد. آقاسید دستشو بالا آورد که دست بده✋ دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه😢 ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی ⚠️ و
✨ قسمت 📗 که دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه😢نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود😢 من اولش فقط دوست داشتم با آقاسید کل کل کنم ولی چرا الان ناراحتم؟! نکنه جدی جدی عاشقش شدم؟!😞 تا آخر جلسه چیزی نفهمیدم و فقط تو فکر بودم😢میگفتم شاید این انگشتره شبیهشه✨ولی نه... جعبه انگشتر هم گوشه‌ی میز کنار سر رسیدش بود😔 بعد جلسه با سمانه رفتیم برای آخرین زیارت دلم خیلییی شکسته بود ...😣😭 وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد خورد اشکهام همینطوری بی‌اختیار میومد.😭 به سمانه گفتم ــ من باید برم جلو و زیارت کنم😣 سمانه گفت : ــ خیلی شلوغه ها ریحانه 😯 گفتم : ــ نه من حتما باید برم و ازش جدا شدم و وقتی وارد محوطه ضریح شدم احساس کردم یه دقیقه راه باز شد✨و تونستم جلو برم. فقط گریه میکردم.😭 چیزی برای دعا یادم نمیومد اون لحظه فقط میگفتم کمکم کن.😭🙏 وقتی وارد صحن انقلاب شدیم سمانه گفت : ــ وایسا زیارت‌وداع بخونیم😢👋 تا اسم وداع اومد باز بی‌اختیار بغضم گرفت😢 یعنی دیگه امروز همه چیز تمومه😔 دیگه نمیتونیم شبها تو حرم بمونیم 😕 سریع گفتم : ــ من میخوام بعدش باز دو رکعت نماز بخونم📿 ــ باشه ریحانه جان☺ مهرم رو گذاشتم و اینبار گفتم 😭 _نماز حاجت میخوانم قربتا الی‌الله اینبار دیگه نه فکر آقا سید بودم نه هیچکس دیگه... فقط به حالِ بد خودم فکر میکردم😔بعد نماز تو سجده با خدا حرف زدم و بازم بی‌اختیار گریه‌ام گرفت و اولین بار معنی سبک شدن تو نماز رو فهمیدم.👌 بعد نماز تو راه برگشت به حسینیه بودیم که پرسیدم : ــ سمانه؟!😕 ــ جـانم؟! ☺ ــ میخواستم بپرسم این آقاسید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟!😯 ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی ⚠️ و
✨ قسمت 📗 ــ اره دیگه... زهرا دختر خاله آقا سیده😊 وقتی شنیدم سرم خیلی درد گرفت😞آخه رابطشون خیلی صمیمی تر از یه پسر خاله و دختر خاله مذهبیه😐 حتما خبریه که اینقدر بهم نزدیکن😕 ولی به سمانه چیزی نگفتم 😔 ــ چیزی شده ریحان؟! ــ نه... چیزی نیست😔 ــ اخه از ظهر تو فکری🙄✨ ــ نه...چون ثخرین روزه دلم گرفته😔 خلاصه سفر ما تموم شد و تو راه بازگشت بودیم 🚍🚍🚍 و با سمانه از گذشته ها وخاطرات هرکدوممون حرف میزدیم... که ازش پرسیدم : ــ سمانه؟!😕 ــ جـانم؟! 😊 ــ اگه یه پسری شبیه من بیاد خواستگاریت حاضری باهاش ازدواج کنی؟!😐 ــ کلک... نکنه داداشتو میخوای بندازی به ما😃😂 ــ نه بابا... من اصلا داداش ندارم که😐داشتمم به توی خل و چل نمیدادم😂کلا میگم😕 ــ اولا هرچی باشم از تو خل‌تر که نیستم 😂ثانیا آخه من برای ازدواج یه سری معیارهایی دارم باید اونا رو چک کنم.😉 حالا الان منظورت چیه شبیه تو؟!😯 ــ مثلا مثل من نه زیاد مذهبی باشه نه زیاد غیر مذهبی... نماز خوندن تازه یاد گرفته باشه... و کلا شرایط من دیگه😢 ــ ریحانه تو قلبت خیلی پاکه😊 اینو جدی میگم. وقتی آدمی اینقدر راحت تو حرم گریش میگیره و بغضش میترکه یعنی قلبش پاکه و خدا بهش نگاه کرده😊 ــ کاش اینطوری بود که میگفتی 😕 ــ حتما همینطوره... تو فقط یکم معلوماتت درباره دین کمه وگرنه به نظر من از ماها پاک تری...😊✨اگه پسری مثل تو بیاد و قول بده درجا نزنه تو مذهبش و هر روز کاملتر بشه چرا که نه 😊حالا تو چی؟! یه خواستگار مثل من داشته باشی چی جوابشو میدی؟! 😉 ــ اصلا راهش نمیدادم تو خونه😃 ــ واااا...بی مزه😐من به این آقایی😃 ــ خدا نکشه تو رو دختر😆 خلاصه حرف زدیم تا رسیدیم به شهرمون و ...🚦 یه مدت از برگشتمون گذشت و منم مشغول درس و جلسات آخر کلاسهای ترم بودم و کمی هم فکر آقاسید☺ دروغ چرا... من عاشق آقاسید شده بودم🙊 عاشق مردونگی و غرورش عاشقه... اصلا نمیدونم عاشق چیش‌شدم😕فقط وقتی میدیدمش حالم بهتر میشد🍃احساس آرامش و امنیت داشتم همین بعد از اومدن سعی میکردم نمازهامو بخونم ولی نمیشد.😢خیلیا رو یادم میرفت و نماز صبح ها رو هم اکثرا خواب میموندم😕چادرم که اصلا تو خونه نمیتونستم حرفشو بزنم و چادر سمانه هم بهش پس داده بودم🙄یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر آقاسید ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی ⚠️ و
سه پارت امروز تقدیم نگاهتون
-✨🦋- شھادت یعنے: متفاوت بھ آخر رسیدن؛ وگرنھ مرگ پایان همه قصھ هاست➣ 🌿🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ خدا جونم ممنونم که بهم اجازی دادی بین این همه آدمای رنگاوارنگ یه دونه باشم😍
😆 یه نفر نام خانوادگیش: “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ” ﺑﻮﺩﻩ! ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ، بنده خدا ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ! ✋️ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ 😠 ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ 😡 ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ 😎 ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ 👮 همه ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ … 😂😂
‏ونبلوکم بالشر و الخیر فتنة؛ و با‌ خیر‌ و شر‌ آزمایش‌ میشی تا مشخص بشه چند مرده حلاجی :)🌿!' 🌸
•[🦋🌸]• - و ما ربٌّ العٰلمین…‌؟! + رَبٌّ‌السَمـٰوات‌ِوالاَرض‌ِوَمابَینَھُمـٰا:) -♡پروردگار آسمان ها وزمین و آنچه مابین آنهاست‌:)!🌸🌱 @Dokhtaranesayedali✨💫
علامت انسان صبور صبر یعنی در سختی‌ها مقاومت کنی و سخت‌ترین قسمت آن این است که بدی‌های دیگران را تحمل کنی. علامت وجود صبر این است که در متن سختی‌ها فعال باشی و وظایف روزمرۀ خود را با نشاط انجام دهی. 🎤 |• @Dokhtaranesayedali
حاج‌حسین‌یکتا✨ بچه‌ها شما خاطرخواه دارید! دنبالِ خاطرخواه نگردید؛ چون شهدا قبل از اینڪه شما به دنیا بیایید، براي شما کُشتن خودشونُ..❄️ [@Dokhtaranesayedali ]💐
📝| 🕊| امام حسن عسکرے(؏): عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بی‌منتهای خداوند در امور مختلف می‌باشد. 📚| مستدرک السائل،ج۱۱،ص۱۸۳،ح۱۲۶۹۰ •|💌 @Dokhtaranesayedali
‏به دل خسته بگو خدایی هم هست🌿!' @Dokhtaranesayedali🌸❤️
الهم الرزقنا هر آنچه که خیر است و ما نمیدانیم : )🌼✨ + صبح بخیر ツ @Dokhtaranesayedali 🌤
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•--•[🌿🦋] \اللهم‌عجل‌لولیك‌الـفرج/ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹مَتَیٰ نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی › بگو‌تشنگان ♥️ کےبھ‌حضورت‌سیراب‌میکنے @Dokhtaranesayedali
• •کسیکه خود ، در زندگی اش و هدفی حساب شده ندارد نمی تواند در برنامه بسیار نظام مند جا گیرد.💟• @Dokhtaranesayedali💜🔮
سرگرمم 🌸🌱 به عفتی که ازحجابم دارم💚 به معرفتے کـہ 🍓🧷 از خون شهدا❤ نصیبم شد وشاید خدا 🌻✨ به حرمت همین چندتارمو کـہ از نامحرم پوشاندم💆🏻‍♀️. مرا بنگرد ... @Dokhtaranesayedali💕🌿
سلام کیوتم 💋 از این عکس های بالا میخوای ؟ اگر نه که سلیقت داغونه 😱اگر که اره پس بپر 👇😝😘 https://eitaa.com/joinchat/360251448C2f264ee8d7 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸