eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
771 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿(به شرط ۱۴ صلوات به نیت ظهور و سلامتی اقا💚) خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اسلام علیک یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام زیارت اربعین امام حسین علیه السلام 🌱|@Martyrs_way313
«تویی که تکثیر شدی» راه را برایش باز کردند اما پاهایش سست شده بود و نمی توانست به سمت تو قدم بردارد. ته سالن ایستاده بود. آن قدر ایستاد تا مادر و مهدیه هم آمدند. همگی با هم نزدیک تابوتت نشستند پارچه کفن را برداشتند. محسن سرش را دزدید. طاقت دیدن تو را نداشت. اما بالاخره تصمیم خودش را گرفت باید برای آخرین بار تو را میدید تویی که با تن و صورت زخمی هیچ شباهتی به محمدی که برای آخرین بار دیده بود نداشتی آن کسی که آخرین بار دیده بود شروشور بود و سالم این یکی که اینجا خوابیده بود آرام بود و سرد و خونین. چقدر رفتنت با رفتن های دیگر فرق داشت همه به جای اینکه از تو تعریف کنند و گریه کنند از تو حرف میزنند و میخندند آن قدر که هیچ چیز را جدی نمی گرفتی یادت هست آن روزی که محسن از موتورت پیاده شد و موقع پیاده شدن هم لباسش پاره شد هم پاهایش زخمی؟ تو عوض اینکه با دیدن خون نگران شوی فقط میخندیدی آن قدر صورت خندانت توی ذهن همه نقش بسته که نمیتوانند تو را به یاد بیاورند و لبخند نزنند. شاید هم به خاطر حضور نزدیک توست به خاطر اینکه خیلی دور نیستی، پس چه جای گریه؟ گریه؟ مگر می شود جای خالی تو را دید و گریه نکرد میدانی همین محسن چقدر به خاطر نبودن تو گریسته و بی تابی کرده؟ میدانی چقدر از طعنه های دیگران دلخور و دلگیر شده؟ بی انصاف ها اجازه ندادند چند روز از پرکشیدن تو بگذرد بعد شروع کنند. فقط یکی دو روز از تدفین تو گذشته بود خانه پر از جمعیت بود. مادر و مهدیه رفته بودند خانه شهید عسکری در نبود مادر و مهدیه یک زن غریبه وارد خانه شد و بین جمعیت نشست و شروع کرد به حرف زدن با همسایه تان: «معز اینا رو شستشو می دن و با وعده پول می فرستن بجنگن محسن از داخل اتاق صدایش را شنید عصبانی شد. میخواست از اتاق بیرون بیاید و جواب بی انصافی این خانم را بدهد. اما با خودش گفته بود: باید مراعات کنم تا به وقت عصبانیت من رو پای محمدرضا ننویسن اما همچنان عصبانی بود دستش میلرزید تنها کاری که از عهده اش بر می آمد... 💠پارت از کتاب زندگینامه شهید محمدرضا دهقان امیری 📚یک روز بعد از حیرانی ✏️| @shahid_dehghan
『🌱| 』 امروز فرصتی است برای توقف... برای نگاه به درون... برای فهمیدن پاسخ این پرسش الهی چه بسیارند که جهان را می‌کاوند، ولی خود را فراموش کرده‌اند... 🗓| شنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۵ 📿| ذکر روز: یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ 『☘️|@shahid_dehghan
『🌱| 』 ✨ یک لحظه تأمل... قلبی که می‌اندیشد، همیشه زنده است و بیدار و همیشه به یاد خداست... 🗓| یکشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۶ 📿| ذکر روز: یَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ 『☘️|@shahid_dehghan
«تویی که تکثیر شدی» تنها کاری که از عهده اش بر می آمد گره دادن ابرو بود و نگاه تند به آن زن غریبه آن خانم هم متوجه شد و زود بساطش را جمع کرد و رفت محسن تازه بعد از رفتن او منفجر شده بود. اینا نمی فهمن این جوری صحبت میکنن تا داغ ما رو بیشتر کنن اون دنیا حسابشون رو می رسم.» کار راحتی نیست که بنشینی یک نفر یک نفر برای همه توضیح بدهی که تو برای گرفتن گذرنامه باید یک مبلغی را به عنوان ودیعه میگذاشتی به خاطر سربازی نرفتنت انگار که میخواستی فرار کنی یعنی اینکه جانت را بگیری کف دستت و برای مقابله با دشمنی بروی که در نهایت هدفش خانه توست این به اندازه سربازی ارزش ندارد؟ تو مگر سرباز این وطن نبودی حالا یک جایی دورتر از خانه می جنگیدی اما این حرفها آن زمان خریداری نداشت. الان هم احتمالاً خریداری ندارد باید برای رفتنت ودیعه میگذاشتی، همان پول را هم چندین ماه بعد از شهادتت به خانواده ات برگرداندند. حالا پول خون تو جای خود همان پولی که خیلی ها خیال میکنند به خانواده ات رسیده اما چاره ای نیست نمی شود دهان همه را بست همه را هم نمیشود قانع کرد. باید تحمل کرد اصلاً مگر قرار نیست آنهایی که مانده اند زینب گونه باشند. پس باید صبر پیشه کرد محسن و مادرت و مهدیه و بقیه هم دلگیر می شوند، اما حتماً میبخشند محسن میگوید: «همه را می بخشم. بخشیدن را از خود محمد رضا یاد گرفتم مثل همان موقع هایی که با هم دعوا میکردیم. نمی گذاشت خیلی طول بکشد قبل از اینکه از خانه بیرون برود، صدایم میکرد که مثلاً برایش آدامس بیاورم به همین بهانه کوچک، دوری و قهر بینمان باقی نمی ماند و دوباره از سروکول هم بالا می رفتیم. 💠پارت از کتاب زندگینامه شهید محمدرضا دهقان امیری 📚یک روز بعد از حیرانی ✏️| @shahid_dehghan
『🌱| 』 💭 اندیشه‌ات را دریاب... هر کار نیکی که در جهان می‌بینید، از بذر اندیشه‌ای پاک روییده است... امروز را با تفکری الهی آغاز کنیم. 🗓| دوشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۷ 📿| ذکر روز: یَا قَاضِيَ الْحَاجَاتِ 『☘️|@shahid_dehghan
『🌸| 』 کرم می ریزد از دستان لطفت بی امان دائم کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم 『✨️|@shahid_dehghan
『🌱| 』 ✨ اندیشه‌ات را صیقل بده... تا خوبی‌ها را آشکار کند و زشتی‌ها را بپوشاند همان‌گونه که باران، گرد و غبار را می‌شوید... 🗓| سه‌شنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۸ 📿| ذکر روز: یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ 『☘️|@shahid_dehghan
『🌱| 』 💫 چند ثانیه فکر... به آفرینش ستاره‌ها بنگر به نظم شگفت‌انگیز طبیعت و عظمت بی‌پایان پروردگار همین تفکر، والاترین عبادت است... 🗓| چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۹ 📿| ذکر روز: یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ 『☘️|@shahid_dehghan