eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌸| #خاطره دوࢪان کودکی👶اگر از جایی حرفِ‌زشت یاد می‌گرفت و در خـانه تـکـࢪاࢪ می‌کࢪد؛ می‌گـفـتـمـ: دهـا
🌸| در اردوی جهادی از طرف دبیرستان اعزام شدند چون بیشتر بچه‌ها با آب‌و‌هوای آن منطقه‌سازگار نبودند، مریض شدند، محمدرضا اما سالم و قوی و پرانرژی بود.اگر کمبودی در امکانات بود حرفی نمیزد و اهل گلایه‌و‌شکایت نبود جهادگری‌سازگار و توانمند بود. [۱۷روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌸| #خاطره در اردوی جهادی از طرف دبیرستان اعزام شدند چون بیشتر بچه‌ها با آب‌و‌هوای آن منطقه‌سازگار ن
🥀| دوره دبیرستان اوج ورزش پارکور او بود.یک سال در آنجا بنایی داشتند در فضای حیاط کیسه‌های گچ و سیمان و تپه های خاک و ما سه زیاد بود که به عنوان موانع استفاده میکرد و ورزش مورد علاقه‌اش را تمرین میکرد.وقتی به خانه می‌آمد هیکل و لباسش خاکی بود. [۱۶روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🥀| #خاطره دوره دبیرستان اوج ورزش پارکور او بود.یک سال در آنجا بنایی داشتند در فضای حیاط کیسه‌های گچ
🌸| گاهی از دست بعضی آدم ها ناراحت می‌شدم و درد‌ و دل می‌ڪردم و گله‌مندی داشتم.مۍگفت ڪه خدا عاقبت همه‌ے ما را ختم به خیر ڪند، آتش دارد دورمان حلقه می‌زند. به این شکل به من می‌فهماند که غیبت نکنم. [۱۵روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌸| #خاطره گاهی از دست بعضی آدم ها ناراحت می‌شدم و درد‌ و دل می‌ڪردم و گله‌مندی داشتم.مۍگفت ڪه خدا
🌱| حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکرد.اگر مواقعی بود که میفهمید طرف مقابلش مۍخواهد از اوضاع معنوےاش اطلاع پیدا کند مطلقا چیزی نمیگفت،مگر اینکه خودش حرف بزند. [۱۴روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌱| #خاطره حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکر
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 عاشق دایی های شهیدش بود و نسبت به دو دایی شهیدش ارادت خاصی داشت‌. از نظر اخلاقی شباهت هایی به دایی هایش داشت. در متانت، ادب و مقید بودن، شبیه دایی بزرگش (شهید محمد علی طوسی) بود، اما در پر جنب و جوش بودن و شیطنت هایش به دایی کوچکش (شهید محمد رضا طوسی) رفته بود؛ طوری که پدربزگش به او میگفت: محمد رضا شیطنت هایت شبیه محمد رضای من است‌. [۱۳روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌱| #خاطره حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکر
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 خیلی زود به فکر ازدواج افتاد از همان زمان که دیپلم گرفت. عید فطر بود و مشهد بودیم، یکی از دوستانش عقد کرده بود و او هم به فکر افتاده بود و با ذوق عکس دوستش را از داخل گوشی به من نشان داد. از همان روز زمزمه ازدواج اش بلند شد؛ خیلی وقت ها خجالت میکشید مستقیم مطرح کند پیامک می فرستاد: یکی ژیلا یکی مژگان پسندد یکی کوکب یکی مرجان پسندد من از بس سر به زیر و سر به راهم پسندم هر که را مامان پسندد [۱۲روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌱| #خاطره حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکر
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند تفر از اراذل اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر میخواهند دخل را خالی کنند. ترس و وحشت عجیبی بین مردم بود و کسی جرئت نداشت کاری کند محمد رضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا کاری کند، اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بوده را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله و گردن او را می شکافد. زخمی به عمق یک بنده انگشت در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد. آن موقع فقط چهارده سالش بود که میخواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت. [۱١روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌱| #خاطره حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکر
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 وقت هایی بود که با دوستان بیرون می رفتیم و یا برای رفتن به هیئت برنامه ریزی می کردیم. او هم همراه بود، اما اگر خانواده اش چیز دیگری می گفتند، دعوت ما را رد می کرد و با آنها می رفت. به شدت مطیع حرف پدر و مادرش بود؛ هر چه آنها می گفتند در اولویت بود. در صورتی که ممکن بود ما به خاطر دوستان با برنامه های خانواده همراهی نکنیم و وقتمان را با آنها بگذرانیم. [۹روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌱| #خاطره حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکر
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 وقت هایی بود که با دوستان بیرون می رفتیم و یا برای رفتن به هیئت برنامه ریزی می کردیم. او هم همراه بود، اما اگر خانواده اش چیز دیگری می گفتند، دعوت ما را رد می کرد و با آنها می رفت. به شدت مطیع حرف پدر و مادرش بود؛ هر چه آنها می گفتند در اولویت بود. در صورتی که ممکن بود ما به خاطر دوستان با برنامه های خانواده همراهی نکنیم و وقتمان را با آنها بگذرانیم. [۹روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌱| #خاطره حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکر
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 اولین بارش بود که به هیئتی که دوستش می شناخت می رفتند. در هیئت از همان ابتدای آشنایی با رفقای هیئتی دوستش، جوری رفتار کرده بود که انگار چندین سال است همدیگر را می شناسند. از همان جا بود که دوستی های جدید شکل گرفت. به عنوان یک بچه هیئتی، قدرت جذب بالایی داشت و به خاطر خوش اخلاقی و لبخندی که روی لب داشت، سریع ارتباط برقرار می کرد. [۹روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 اولین بارش بود که به هیئتی که دوستش می شناخت می رفتند. در هیئت از همان ابتدای آشنایی ب
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 وسط خیابان بودم که با من تماس گرفت. با حالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف یکی از دوستانش را داد. حتی عکسش را فرستاد و تأکیید داشت به طور ویژه دعایش کنم و ختم صلوات بگیرم. خیلی به منزل آن دوستش می رفت و چون شکستگی هایش زیاد بود، کمکش می کرد جا‌‌به‌جا شود و کارهایش را انجام میداد. [۸روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خ‍اط‍ࢪه💚 وسط خیابان بودم که با من تماس گرفت. با حالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف یکی از دوستانش
﷽ #خ‍اط‍ࢪه‌💚 در رفاقت با بچه های شهرستانی دانشگاه شهید مطهری کم نمی گذاشت. با آن که رفقای تهرانی زیادی داشت، اما برایش فرقی نمی کرد. با مرام بودن و با معرفت بودن را برای همه یکسان می دانست و علاقه اش به دوستان شهرستانی زیاد بود. [۷روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خ‍اط‍ࢪه‌💚 در رفاقت با بچه های شهرستانی دانشگاه شهید مطهری کم نمی گذاشت. با آن که رفقای تهرانی ز
﷽ #خ‍اط‍ࢪه‌💚 هیچ گاه مستقیم به نامحرم نگاه نمی کرد‌ و به شدت مقید و چشم پاک بود. اوقاتی که در مهمانی های خانوادگی بود، اگر بانوان حضور داشتند حریم شرعی را رعایت می کرد. اگر جمع بابت موضوعی می خندیدند، سرش را پایین می انداخت و می خندید. [۶روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خ‍اط‍ࢪه‌💚 هیچ گاه مستقیم به نامحرم نگاه نمی کرد‌ و به شدت مقید و چشم پاک بود. اوقاتی که در مهما
‍اط‍ࢪه‌💚 عاشق امام حسین (علیه السلام) بود.تا اسمشان را می شنید، منقلب می شد. شور حسینی همیشه در وجوش شعله‌ور بود؛ طوری که خواهرش به او گفت عاشق شده ای؟! او جواب داد: عشق فقط یک کلام... حسین علیه السلام! [۵روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃] 🆔‌‌@shahid_dehghann
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #‌خ‍اط‍ࢪه‌💚 عاشق امام حسین (علیه السلام) بود.تا اسمشان را می شنید، منقلب می شد. شور حسینی همیشه
💚 همیشه از من می خواست دعا کنم که شهید شود‌. حتی وقتی دانشگاه بود، پیامک می فرستاد، که مامان یادت نرود دعا کنی شهید شوم. هربار در جواب می گفتم که نیتت را خالص کن تا شهید شوی! نیتش را خاص کرد. [۴روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خاطره‌💚 همیشه از من می خواست دعا کنم که شهید شود‌. حتی وقتی دانشگاه بود، پیامک می فرستاد، که م
💚 دپو بودیم. به عنوان یک نیروی اطلاعاتی برگشت. دیدم که می خندد. علتش را پرسیدم. ماجرا را تعریف کرد. گفت حین دیده بانی همرزمش، صدای زوزه تیر می آمد. سرش را پایین می آورد. اما خبری از تیر نبود. از دیده‌بان پرسید که صدای چیست؟ گفت: تک تیرانداز. با تعجب گفت: پس الان است که ما را بزند‌. دیده‌بان با آرامش برگشت و گفت: بردش به ما نمی رسد، تیر هایش را پشت هم می زند شاید به هدف بخورد. از اینکه دشمن بر تلاش بی فایده اش اصرار داشت، خنده اش گرفته بود و شاد بود. [۳روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خاطره‌💚 دپو بودیم. به عنوان یک نیروی اطلاعاتی برگشت. دیدم که می خندد. علتش را پرسیدم. ماجرا را
💚 دهه محرم در سوریه بودیم. در "ریف حلب" دو سه شب گردان ما و چند شب گردان او به شکل دید و بازدید هیئت می گرفتیم،این در بین گردان ها رسم بود. یک شب ما مهمان گردان او بودیم. دو حلقه پشت هم تشکیل دادیم و مشغول عزاداری شدیم. ناگهان در تاریکی، شخصی را دیدم که به نظرم آشنا آمد. کمی خود را جا به جا کردم تا ببینم چه کسی است. محمد رضا بود. به شدت ضجه می زد و گریه می کرد. ناگهان به دلم افتاد که او شهید می شود، اما به خاطر روحیه شاداب و پرنشاطش به فکرم خندیدم و به خودم قبولاندم که به این زودی ها شهید نمی شود. گفتم که او ضد گلوله است، اما سرنوشت چیز دیگری شد. [٢روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
﷽ #خاطࢪه💚 دهه محرم در سوریه بودیم. در "ریف حلب" دو سه شب گردان ما و چند شب گردان او به شکل دید و
💚 حدود ساعات دو تا سه نصف شب خواب عجیبی دیدم. خانه‌مان نورانی شده بود و من دنبال منبع نور بودم. دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه‌ام شده اند. همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند، دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می‌زنند. مات نگا‌‌هشان کردم و متوجه شده‌ام منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم است. آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست. آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند که همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمد رضا و بقیه شهدا روی زمین نشست. [۱روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🔊| 🕊پاره‌های‌این‌دلِ‌شکسته‌را، گریه‌هم‌دوباره‌جـان‌نمےدهد.. خواستم‌که‌با‌تو‌دردِدلــ🌱 کنم گریه‌ام‌ولی‌امــ💔ــان‌نمےدهد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🦋| شهادت‌مرگ‌نیست،رسالت‌است..🙃 رفتن‌نیست،جاودانه‌‌ماندن‌ است..🥀 جان‌دادن‌نیست،بلکه‌جان‌یافتن‌است.. به‌اجبار‌رفتن‌نیست،به‌اختیار‌رفتن‌است سکوت‌نیست،فریاد‌است🗣تنفر‌نیست، عشـــــق‌است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دࢪ این ࢪوزها، دست ما ࢪا هم بگیࢪید!...🤝🏻🥺 مࢪاقبمان باشید!🖐🏻💔 🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🌚 📃شیخ صدوق نقل کرده‌است که پیامبر به علی فرمود: عبدالمطلب پنج سنت را در جاهلیت اجرا کرد که خداوند همان را در اسلام مقرر فرمود: 📍او زن پدر را بر فرزندانش حرام کرد و خداوند هم فرمود: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ»، با زن‌هایی که در نکاح پدرانتان بوده‌اند، نکاح نکنید. 📍او گنجی را یافت - ممکن است منظور همان اشیایی باشد که جرهم از هدایای کعبه به هنگام پر کردن چاه زمزم در آن ریختند- و خمس آن را صدقه داد و خداوند عزّ و جلّ هم فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ». بدانید که آنچه غنیمت به دست می‌آورید، یک پنجم از آن خدا است. 📍هنگامی که چاه زمزم را حفر کرد، آن را سقایة الحاج (آشامیدنی حاجیان) نامید و خداوند هم فرمود: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ»، آیا آشامیدنی حاجیان و کلیدداری مسجدالحرام را برابر عمل کسی دانسته‌اید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده است؟ 📍عبدالمطلب دیه قتل یک مرد را یکصد شتر قرار داد که خداوند همان را در اسلام جاری کرد. 📍تعداد شوطهای طواف در میان قریش نامشخص بود که عبدالمطلب آن را هفت شوط قرار داد و خداوند همین هفت دور طواف را در اسلام جاری کرد. 🆔@shahid_dehghan
📸✨ درس امروز ایثار و فداکاری... 📍{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ} [بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على علیه السّلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر صلوات اللّه علیه و آله و سلّم، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.] 📖امام حسن عسکری(ع)فرمودند: (شیعَةُ عَلِيً علیه السلام هُمُ الَّذینَ یُؤثِرونَ إخوانَهُم عَلی أنفُسِهِم و لَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ.) {شیعیان علی علیه السلام، آن کسانی اند که برادرانشان را بر خودشان مقدّم می‌دارند، هر چند در خود آنها نیازی ضروری باشد} 🖇📱| @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱ . . شہید کسے که برایش بنشیند و گریه کند و بعد هم گناه.. کسے که دنبال عکس ها و فیلم هاے او باشد تا مدام استورے کند،.. شہید رهرو میخواهد، رهرو! 🎞⃟🔗|⇜" 🧡⃟🔗|⇜🍃" 🌼⃟🔗|⇜🖐🏻'' •• ـــــــــــــ❁ـــــــــــــ ••
••🦋💛•• طــرف‌دآشت‌غیبت‌می‌ڪرد، بھش‌گفت:شـونھ‌هـآتو‌دیدی؟ گفت:مگھ‌چی‌شدھ؟! گفت:یھ‌ڪولھ‌بآری‌ازگنـآهـآنِ اون‌بنـدھ‌خـدآروشـونھ‌هـآ؎تـوعھ...! 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ