|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
🦋🦋🦋🦋🦋✨ 🦋🦋🦋🦋✨ 🦋🦋🦋✨ 🦋🦋✨ 🦋✨ #ناحلــــه #قسمت_هشتادو_یکم وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود...) ه
🦋🦋🦋🦋🦋✨
🦋🦋🦋🦋✨
🦋🦋🦋✨
🦋🦋✨
🦋✨
#ناحلــــه
#قسمت_هشتادو_دوم
یه پوزخند یواشکی زدم
بابا پا شد و از اتاقم رفت بیرون
مامان خم شد و سرمو بوسید
یه شیرینی گذاشت تو دهنم
خواست از اتاق بره که جیغ زدم
_وایییی منننن قبول شدمممم
پا شدم و خودم رو پرت کردم رو تخت
تخت بالا پایین شد
وایستادم و دو سه بار پریدم روش
مامان با تعجب داشت نگام میکرد
+وای یا موسی بن جعفر احمدآقا بیا ببین بچت داره چیکار میکنه خدا رو شکر جوابِ اقا مصطفی رو اونجوری دادی وگرنه ابرومون میرف پیششون
با شنیدن اسم مصطفی دوباره بدبختیام یادم اومد
ولی بدون توجه بهشون دوباره پریدم رو تخت
صدای خنده های بابا از پایین شنیده میشد
با خنده هاش منم میخندیدمو جیغ میزدم
اومدم جلوی اینه و چهارتا حرکت موزون در اوردم که مامان گف
+یا لَل عجب تو چرا انقد خلی؟
جوابشو با صدای خنده های بلندم دادم
وای خدایا شکرت
من دوباره شدم همون فاطمه ی خل و چل
همون که صدای خنده هاش گوش دنیا رو کر میکرد
بیخیال خل بازی شدم
لپ تاپمو باز کردم و رفتم سایت سازمان سنجش
شماره و رمز ورود و بقیه ی چیزا رو وارد کردم تا صفحم بالا بیاد
با دیدنش دوباره کلی ذوق کردمو جیغ کشیدم
رفتم ببینم درصدا رو چجوری زدم که تلفنم زنگ خورد
جواب دادم
ریحانه بود
_الو سلام ریحوننن!
+سلام خوبی؟خودتی فاطمه؟کبکت خروس میخونه؟چیشده؟
نکنه قبول شدی؟
جیغ کشیدم و
_ارههههه ریحوننن جونمم ارهههه عشقممم اره الهی فدات بشم
قبوللل شدممممم
تو چیکار کردی!.؟
+بح بح چه کردی تو دختر
مبارکت باشه الهی
هیچی منم تقریبا همونی ک میخواستم قبول شدم
_علوم آزمایشگاهی؟
+اره دیگه چه کنیم
مثل شما خرخون نیسیم که
البته شبانه قبول شدما
_اها منم تبریک میگم بهت
الهی همیشه موفق باشی
میای بریم بیرون؟
+میای مگه
_ارره بریم سر مزار بابات
+عه؟باشه
_با کی میای؟
+من تنها دیگه
_داداشت چی پس؟
+نه اون تهرانه ک
از جوابش پکر شدم ولی سعی کردم ضایع بازی در نیارم ادامه دادم
_خیلی خب
کی بریم؟
+پنج عصر خوبه؟
_عالی
+باشه پس میبینمت
_حتما پس فعلا
+فعلا عزیزم. خدانگهدار
_خداحافظ
تلفن رو قطع کردم و دراز کشیدم رو تخت ومشغول چک کردن رتبه و درصدام شدم
نویسنده✍
#غیــن_میــــم #فـــاء_دآل