|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌞✨✨✨✨ ✨✨ #پـارت2 پدر ومادرم،پدر ومادر خیلےخوبےبودندمادرم یڪ خانم بسیارفهمیده،باسواد،کتابخوان و... بو
🌞✨✨✨✨
✨✨✨
#پـارت3
بایدبگویم اولین مرڪزےڪه رفتم مدرسه نبود،مڪتب بود.
شاید۴یا۵سالم بودڪه من وبرادر بزرگتر ازمن راڪه ۳سال نیم بزرگ تر بود باهم درمڪتب دخترانه گذاشتن یعنی مڪتبی ڪه معلمش زن بود وبجز چند نفر پسربقیه دختربودن.
پس ازمدتی یڪی دوماه ڪه در ان مڪتب بودم مارا ازان مڪتب برداشتن ودر مڪتبی گڋاشتن که مردانه بودیعنی معلمش مرد مسنےبود.
شاید شمادراین داستان های قدیمی(ملامڪتبی)خوانده باشین درست همان ملامڪتبی تصویر شده در داستان ها به مادرس میداد.
شاید ان زمان حدود۵سالم بود،من کوچیک ترین شاگرد ان مڪتب بودم
چون هم خیلی ڪوچڪ بودم وسید پسر عالم بودم اقای ملامڪتبی صبح هامراڪنار دست خودشان می نشاندوڪمی پول مثلااسڪناس ۵قرانی ڪه شماندیده ایدازجیب خود بیرون میاورد وبه من میداد ومیگف:تواینهارابه قران بمال ڪه برڪت پیداڪندـ
.
.
.
#قطعہاےازڪتابخورشید✌️
#ادامهداره...
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨