eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_163 کیانا جیغی زد به سمت اسرا که روی آب شناور بود رفت، بقیه هم رفتن... شروع به فحش دادن خودم
بعد خداحافظی گوشی رو بهش بر می‌گردونم که همون لحظه کیانا بر می‌گرده داخل اتاق و با چشم و ابرو اشاره می‌کنه تا اسما از اتاق خارج بشه... اسما ایشی زمزمه می‌کنه و از اتاق خارج میشه... بعد رفتن اسما کیانا نزدیکم میشه و دست‌های یخم رو میون دستهاش می‌گیره و میگه: - خب اولش من یک عذرخواهی بهت بده‌کارم بخاطر کار کسری معذرت می‌خوام عزیزدلم. که لبخندی می‌زنم و با همون لبخند مصنوعی میگم: - نه این حرف‌ها چیه فقط یکمی سوپرایز شدم. که خودش رو بیشتر بهم می‌چسبونه و بعد بوسه‌ی کوتاهی میگه: - خیلی مهربونی اسرا، خب حالا بگو نظرت راجع به کسری چیه؟ که سرم رو پایین می‌ندازم، چی بگم؟ بگم آره منم دوستش دارم که مثل محمدرضا بگه فقط یک بازی بود؟ بگه من یکی دیگه رو می‌خوام؟ چی می‌گفتم ها؟ بغضی درون گلوم می‌پیچه که کیانا شروع به خوندن شعری می‌کنه: - تو آن شیرین ترین دردی که درمانش نمی‌خواهم همان احساس آشوبی که پایانش نمی‌خواهم. عاشق شدی اسرا خانوم... خودت خبر نداری از دلت ولی من می‌دونم تو دلت چی می‌گذره... بعد خوندن شعرش خندم می‌گیره و می‌زنم زیر خنده که بغضم هم می‌ترکه و گریه و خنده ام باهم مخلوط میشه که کیانا میگه: - من مطمئنم دوستش داری از طرز نگاهت مشخصه زن داداش گلم. و بعدش دوباره می‌زنه زیر خنده و میگه: - خاک تو سرت نکنن با این شوهر انتخاب کردنت. که سرم رو بالا میارم و خیره به چشم هاش میشم که میگه: - من دست خودم نبود این شد داداشم تو که دست خودت بود، آدم قطعی بود؟ که عاشق این شدی مثل تفلون نچسبه؟ که دستم رو روی شونه اش می‌ذارم و میگم: - منم دست خودم نبود دست دلم بود. - دلت هم مثل خودت عقل نداره. که چند تقه به در خورده میشه و رویا میگه: -بیاین ناهار. ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.