《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
📚 #یک_روز_بعد_از_حیرانی💔
🗓 #تقویم_های_بی_قرار
مهدیه گفته بود:((همه مثل تو فکر نمی کنن. خیلی از مردم با دو دوتا چهارتای عقل دنیایی زندگی میکنن.))
_باشه . انسانیت و دین داری به کنار ! وطن پرستی هم از بین رفته؟
اینیکی دیگه به قول تو حساب و کتاب دو دوتای عقلانیه . اگر به شما خبر بدن که اراذل و اوباش به محلتون حمله کردن ، تلاش نمی کنین جایی باهاشون روبه رو بشید که دور از خونه و خونوادتون باشه؟ که مبادا باعث خرابی خونه و وحشت و ترس خونوادتون بشه؟
چه کسی ضمانت داده که این اوباش خون خوار بی عقل، ایران تهدید نکنن ؟ باید منتظر بمونیم تا شهر های مرزی خراب بشن و ناموس ایران قتل عام تا یاد دفاع بیوفتیم؟ هیچ ضمانتی بابت امنیت ایران برابر این موجودات وحشی نیست ،
این جماعت بین خودشون دعا میکنن که ان شاءالله تهران!
آرزوشون خطبه خوندن ابوبکر بغدادی توی تهرانه. اینجاست که گفتم دشمن رو باید شناخت...
مهدیه مات مونده بود . انتظار نداشت این همه تحقیق و فکر پشت کارت باشد . تو کاملا می دانستی چه می کنی، کجا می روی، چه خواهی دید و چه نتیجه ای خواهی گرفت. تنها چاره خواهر این بود که بگوید :((دعا میکنم راضی و سلامت برگردی عزیزم.)) در دلش چه غروری موج می زد برای داشتنت. چه زود نداشتن را به او آموختی .آن هم در قدم اول ، نداشتن برادری چون خودت را. هر چند بعد از رفتنت به تعداد همه آن هایی که دوستت دارند تکثیر شدی.
#گوشهایازکتاب
ʝסíꪀ➘
|❥✨ @shahid_dehghan
🎈| @shahid_dehghanamiri
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》
#برشیازکتابیکروزبعدازحیرانی💔
#تقویم_های_بی_قرار
توی لباس رزم از خواهر دل می بردی و با همان لباس تکه ای از قلبش را می کندی.
یک بار قبل از رفتنت کنار میز آینه ایستاده بودی .
به قد و بالایت نگاه کرده بود و گفته بود :(( تو داری مدافع حرم میشی. میخوام برات یک نشون بخرم که نشونه ی دفاع از حرم باشه . یک انگشتر عقیق کبود دیدم روش هم میخوام یا زینب بزنم یا اینکه یا رقیه . کدوم رو دوست داری؟))
_عقیق کبود به اسم زینب و رقیه میاد.
ولی من عقیق کبود دوست ندارم.
_چی دوست داری؟
عقیق باید سرخ یمانی باشه. با ذکر یا زهرا.
_حالا عقیق سرخ یمانی از کجا پیدا کنم. چقدر تو پر توقعی!
_بگردی گیر میاد.
قبل رفتنت قسمت نشد انگشتر را برایت پیدا کند. بعد از رفتنت همراه دایی محمدعلی تا قم رفت و گشت تا یک انگشتر سرخ یمانی پیدا کرد و داد رویش نقش یا زهرا زدند.قشنگ شده بود.
انگشتر را داخل انگشت تو تصور کرد و انگشتر را خرید.
@shahid_dehghanamiri