فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 بعضی چیزها در جهان؛
خیلی مهم تر از دارایی هستند
یکی از آنها؛ توانایی خوش بودن
با چیزهای ساده است ...
🦋اگر روزی چشمهایت را باز کردی
و خودت را وسط یک کوره دیدی
نترس و سعی کن
از آن "پخته" خارج شوی
چرا که "سوختن" را همه بلدند.
🌸 یادتان باشد که،
نیرو بخش ترین قانون این است،
که با وجود هر پیشامدی ...
از زندگی خود لذت ببرید ...
مجید شخصیتی بسیار شوخ و خونگرم داشت😄 به حدی که تمام اعضای گردان ما از کوچک و بزرگ به او نزدیک میشدند و شوخی می کردند.
👥 من و مجید در دسته خودمان از نظر سنی از همه بزرگتر بودیم.
☀️ یک روز من بهش گفتم:« ما می خواهیم با این بچهها زندگی کنیم اینجوری که باهاشون شوخی می کنی، میترسم به ناراحتی بکشد.»
ولی مجید با اون چهرهی شوخ و تیکه کلام جانم که داشت، گفت: سعید جان!...🙂 میدونم ما بزرگتریم و باید شخصیت خودمون رو حفظ کنیم، ولی من وقتی میبینم اینها با خندیدن چقدر روحیه می گیرن و شاد میشن دیگه یادم میره بیست سال از من کوچک ترَن.
😄 بزار بخندن و روحیه بگیرن، من هم با خنداندن اونها کلی ثواب جمع میکنم.
(همرزم شهید)
📚کتاب از جمکران تا حلب
#شهید_مجید_عسگری_جمکرانی
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
معرفی کتاب سربدار 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-تازه پاسدار شده بودم. این را بیریا میگویم، باور کنید بدون وضو به لباس سپاه دست نمیزدم. عشقم پاسدار شدن و خدمت کردن بود.
۲-ازدواج و مراسم آن به سادگی برگزار شد. من حاضر به خرید لباس عروسی نشدم. کل خرید عروسیمان هزار و هشتصد تومان شد! نمیخواستیم تجمّل داشته باشیم.
۳-چند فانوس از سر در دستشوییها آویزان است. یک نفر آخرین آفتابه را دم در دستشویی آخر میگذارد. سپس با جارو شروع به تمیز کردن دستشوییها میکند و بعد سطل آب را برداشته و آب میریزد. نجفی از یکی از دستشوییها خارج میشود. چشمش به آن شخص میافتد. نجفی: (پیش خود) این بندهٔ خدا کیست که نصفهشب توالت میشورد؟
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_محمد_فرومندی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🌹 #دوستان_شهدا 🌹
💢"ان شالله هم زیارت هم شهادت..."
🌷نوشته بود من برنمیگردم مگر با زیارت حسین(ع) یا شهادت!
خوابش را دیدم. با خنده گفت مادر دست چپم و دوتا از دندان هایم را در حرم امام حسین جا گذاشتم!
روز بعد رفتم معراج شهدا. با اصرار پیکرش را دیدم، دست چپش قطع شده، زیر لبخند زیبایش هم جای دو دندان خالی بود!
#شهید_احمد_اژدری
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
امام حسین عظیم است...
اما اعظم از امام حسین علیه السلام، آن چیزی است که امام حسین برای آن قربانی شد...
شهید حاج قاسم سلیمانی 🌼
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
نام عملیات = مرصاد
رمز = یا علی (ع)
دشمنان = منافقین (مریم رجوی و برادرش و... )
زمان = ۵ مرداد ۱۳۶۷
نتیجه جنگ: پیروزی بر دشمنان اسلام به فرماندهی شهیدسپهبدعلی صیاد شیرازی.
#مرصاد
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🕊 #دوستان_شهدا 🕊
#سیره_اخلاقی
اگر میخواهید به من خدمتی کنید
گهگاهی به یادم بیاورید که من همان
محمد علی رجایی فرزند عبدالصمد
اهل قزوینم که قبلاً دوره گردی میکردم
و قابلمه فروش بودم، این یادآوری
برای من از خیلی چیزها ارزنده تر است.
#شهید_محمدعلی_رجایی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🌷خاک کربلا🌷
شهید مصطفی ملکی
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
کُلُّ یُومٍ عاشورا به چه معنی است؟
یعنی هر روز صحنه تقابلِ حقّ و باطل است.
همان طور که در کربلا حق و باطل در مقابل هم قرار گرفتند، هر روزِ این عالم دارای حق و باطل است.
انسان ترکیبی است از جنبهی رحمانی و شیطانی. این تقابل هر روز و هر لحظه هست.
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
خلق دو جهان دست به
دامان حسین است🖤
-یااباعبدالله-
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺
🌸
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم سجاد طاهرنیا
♨️عینک آقا سجاد
💙همسر شهید نقل میکند: من و آقاسجاد، دو خانواده بیسرپرست و یتیم میشناختیم که در قم ساکن بودند و وضعیّت مالی مناسبی نداشتند. آقاسجاد از دوستانش پول جمع میکرد و مقداری هم خودش میگذاشت و برنج، گوشت، مرغ و.... تهیّه میکردیم تا به این دوخانواده برسانیم.
🎈اکثراً شبها این موادّ غذایی را میبُردیم و او خیلی دقّت میکرد تا کسی داخل کوچه نباشد تا آبروی آن خانواده نرود. چون طرف مقابل، خانم بود، آقاسجاد وسایل را به من میداد تا تحویل بدهم.
💙یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم، دخترم، فاطمهرقیه، توی بغلم خواب بود؛ از طرفی، گونی برنج هم سنگین بود و نتوانستم پیاده شوم. به آقا سجاد گفتم شما خودت برو. کمی مکث کرد! پیاده شد و درب صندوق عقب ماشین را باز کرد، گونی برنج را روی زمین گذاشت، عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت. بعد زنگ خانه را زد.
🎈از برداشتنِ عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم! از این کارش دو منظور به ذهنم رسید: ۱)میخواست نامحرم را نبیند. ۲)میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد. دلیل دوم به ذهنم قویتر بود؛ چون چشمان آقاسجاد آستیگمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت.
💙هیچ وقت از او نپرسیدم چرا این کار را کرد! چون منظورش را فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی میشناختم و مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد. او حواسش به همهچیز بود.
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b