7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️بدم میاد بگه ؛ خدا
🎙آیت الله مجتهدی تهرانی
🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️منشاء جایگاه مردمی و منزلت والای حاجقاسم به روایت دکتر صلاح المنصوری، استاد دانشگاه کوفه
📎بخشی از مستند حبیب مردم
🌹
*
غواصی که #دهان خود را پر از #گِل کرد تا مبادا صدای نالهاش موجب لو رفتن مَعبر شود*👇
✍🏻برای شروع عملیات #کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط شکن به خط دشمن زدیم؛
به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم
*#شهید_سعید_حمیدیاصیل* هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشهای از معبر افتاده است.
اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که *دهان شهید پر از گِل شده بود.*
بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد،
برای اینکه صدای نالهاش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود.
🌹تعالی درجات شهدا هزاران هزااارسلام ودرود و #صلوات .
🌹
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸نقش حاجقاسم در سازماندهی، آموزش و تجهیز نیروهای محور مقاومت به روایت شهید ابومهدی المهندس.
📎بخشی از مستند حبیب مردم
🌹
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷#شهیدانه
🔹ما هم میریم ...😔
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
🌹
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺روحیه و منشِ خاص حاجقاسم
📎 به روایت حجتالاسلام شیرازی، جانشین سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح
🌹
کوهه سنگری درست کرده بودیم که اتاق شهید رستمی باشد.
وی شب تا صبح برای شناسایی بیرون میرفت و صبح که میآمد اتاقش پر از نیروهای بسیجی بود که خوابیده بودند لذا جایی برای خواب نداشت.
شهید رستمی با یک کیسه خواب همیشه دم در میخوابید و رزمندگان که در رفت و آمد بودند باعث مزاحمت میشدند لذا من همیشه گلهمند و ناراضی بودم، اما رستمی حرفی نمیزد.
راوی: همرزم شهید 💚
تاریخ شهادت: ۶۰/۳/۳۱ 🥀
┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وشهیدیکروزبهخونخواهی
خویش،درمقابلماخواهدایستاد..(:
┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب کعبه بوی بهشت میدهد 🌱
بریده ای از کتاب:
این بار نمیدانم چرا نسبت به دفعههای قبل خیالم راحتتر بود. با این حال، اینبار هم خیلی بهش اصرار کردم و گفتم: «نرو مرجان. قبلاً دوبار رفتی، دیگه نرو. تو الان فرماندار شدی و موقعیت شغلیت ممکنه با مرخصی طولانی به خطر بیفته.» اما او گوشش به حرف کسی بدهکار نبود. در جوابم گفت: « نه، مکه برای من از فرمانداری مهمتره. وقتی میتونم برم مکه، نمیتونم ازش بگذرم.» پشت بندش هم گفت: «تو مکه نرفتی و نمیدونی من چی میگم... ایندفعه میخوام همهٔ اعمال رو تمام و کمال انجام بدم. میخوام برم کوه احد. دیگه وقت خودم رو نمیخوام برای خرید تلف کنم.»
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهیده_مرجان_نازقلیچی 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت :
این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید؟
مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد گفت:
من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم، ولی قول می دهم تا زنده ام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.
تا وقتی شهید شد این کار را می کرد، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم درست می کرد و وقتی منعش می کردم میگفت:
من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.
راوی: همسر شهید 💚
تاریخ شهادت: ۶۰/۳/۳۱ 🥀
┄┅─✵🕊✵─┅┄