سال ۱۳٥۹ بود.
برنامہبسيجتانيمہشبادامہيافت
دوساعتماندهبہاذانصبحڪاربچہهاتمامشد
ابراهيمبچہهاراجمعڪرد
ازخاطراتڪردستانتعريفمےڪرد
خاطراتشهمجالببودهمخندهدار
بچہهاراتااذانبيدارنگہداشــت.
بچہهابعدازنمازجماعتصبح
بہخانہهايشانرفتند.
ابراهيمبہمسئولبسيجگفت:
اگراينبچہها،همانساعتمےرفتند
معلومنبودبراےنمازبيدارمےشدنديانہ،
شماياڪاربسيجرازودتمامڪنيد
يابچہهاراتااذانصبحنگهداريد
ڪہنمازشانقضانشود . . . !
ـ ـ ـ ــــــ ـ ـ ـ
📚¦⇠#برشےازڪتابسلامبرابراهیم
💜¦⇠#شہید_ابراهیم_هادے
┄┅─✵🕊✵─┅┄