معرفی کتاب روزگار عُسرت 🌱
بریده ای از کتاب:
با اینکه خودم اسیر بودم و چشمهایم کمکم از تشنگی جایی را نمیدید.
از عطش شدید، میلههای کامیون را گاز میگرفتم و خداخدا میکردم.
اما وقتی به رفتار اسرا نگاه میکردم، ناراحت میشدم و به غیرتم برمیخورد.
به هر حال ما ایرانی بودیم.
این درست نبود به خاطر آب، هویتمان زیر سؤال برود.
وقتی از نرسیدن آب مأیوس شدم، به این فکر افتادم که سه شب قبل، وقتی مرخصی بودم، در آزادی کامل به سر میبردم و در خانه از چه نعمتهایی برخوردار بودم؛ اما حالا در چنگ دشمن، آن هم به خاطر چند قطره آب، این گونه باید میسوختم.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_آزاده_هادی_باغبان 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b