معرفی کتاب نشانه 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-گوشهی سنگر یک ساک نظرم را جلب کرد. به سختی از زیر خاکها بیرونش کشیدم. زود پاره شد، اما داخل ساک تعدادی لباس، یک آینه و شانهی کوچک، چند تا اسکناس صدریالی و مقداری پول خرد و یک تقویم جیبی و چند نامه بود که جز یکی از آنها، بقیه خوانا نبود. شروع کردم نامه را خواندن. نامه از طرف پدری به فرزندش بود. نوشته بود: «سعید جان! این بار مادرت خیلی بیتابی میکند، زود برگرد...»
۲-چند عراقی ما را محاصره کرده و به سمت ما اسلحه کشیده بودند. خودمان را به بیخیالی زدیم و مشغول کارمان شدیم. عراقیها جلز ولز میکردند که به ما حالی کنند ما را دستگیر کردهاند، اما ما آرام مشغول کارمان بودیم. محضر شهدا به ما چنان آرامشی داده بود که هیچ ترسی ازشان نداشتیم. ابهت عراقیها شکست و آمدند کنار ما نشستند و صحنهی کشف ابدان مطهر شهدا را تماشا کردند و بعد خداحافظی کردند و رفتند و گویی اصلاً نبودند.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#روایت_هایی_از_تفحص_شهدا 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄