معرفی کتاب خداحافظ سالار 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-«حاجقاسم توی دمشق، صورت روی صورت شهید همدانی گذاشت و از او شفاعت خواست و این انگشتری را به من داد که به شما بدهم.»
۲-رو کرد به دخترم زهرا گفت: «وقتی گرههای بزرگ به کارتون افتاد، از خانم فاطمهٔ زهرا کمک بخواید. گرههای کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنن.»
۳-توی اتاق عمل به جراحها اجازه نداد بیهوشش کنن. مبادا در حال بیهوشی اطلاعات مربوط به عملیات رو لو بده، بعد از عمل وقتی دید مردم رشت، برای عیادتش بهزحمت میآن و میرن، گفت راضی بهزحمت مردم نیستم. ببریدم اهواز
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_حاج_حسین_همدانی 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب پیغام ماهی ها 🌱
بریده ای از کتاب:
در سال ۵۷ خداوند به ما دختری عنایت کرده بود که مقدر نبود بیش از یک ماه در این عالم بماند. اسمش را گذاشته بودیم زهرا. فرزند دوّم، پسری بود که اسم او را گذاشتیم وهب. باید بگویم این نامگذاری هم فلسفه ای داشت و آن این بود که من قبل از انقلاب، داستان واقعهی کربلا را مطالعه میکردم، اواخر تابستان ۵۶، کتابی به دستم رسید به نام خاندان وهب. موضوع کتاب دربارهی جوانی مسیحی به نام وهببنعبدالله کلبی بود که به همراه مادر سالخورده و همسر نوعروس خودش، به قافله حضرت امام حسین (ع) ملحق شد. اسلام آورد و روز عاشورا، در رکاب سیّدالشهداء (ع) شجاعانه شمشیر زد و به شهادت رسید. آن کتاب را هنوز هم دارم. همان زمان به ذهنم رسید اگر روزی خداوند به من پسری عنایت کند، اسم او را بگذارم وهب. چون خیلی به این شهید بزرگوار دشت کربلا علاقهمند شده بودم
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_حاج_حسین_همدانی 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄