#سوغاتی_های_گمشده🎁
مادر برایش لباسی که می خرید آن را می پوشید و می رفت مسجد و با لباس کهنه ای بر می گشت
مادر به او می گفت : پس پیراهنی که برات خریدم انگار تنت نیست ؟!
حسین با خنده می گفت : خدا پدرتو بیامرزه همینم خوبه یکی از بچه ها پیراهنش خوب نبود دادم بهش
شوهر من هم یک ساعت مچی از کویت برایش آورده بود که آخر سر دست یکی از دوستانش دیدم
مادر از مکه برایش سوغاتی آورده بود بعد از چند روز دیدیم خبری از هیچ کدام از سوغاتی ها نیست
مادر از او پرسید انگار سوغاتی های مکه هم نیستن ؟!
حسین با لبخند دلنشینش گفت : همه رو دادم به بچه های مسجد چه من بپوشم چه اونا فرقی نداره !
#شهید_حسین_بیدخ 🌸
راوی : خواهر شهید طوبی بیدخ
برگرفته از کتاب فروردین 61
🌹
#انقلابمون_جهانیه🌎
در دوره ای کمتر کسی به مطالعه اهمیت میداد حسین مطالعه می کرد و همین مساله باعث شده بود وقتی برایمان صحبت می کند بی چون و چرا حرفش را بپذیریم
در جلسه قرائت قرآن علاوه بر مسائل اعتقادی مسائل روز آن دوره را هم به خوبی تحلیل می کرد
به او گفتم : ما که فرصت مطالعه نداریم چیکار باید بکنیم ؟
و حسین می گفت : مسئولیت ما در حال حاضر مسئولیتی جهانیه یعنی این انقلاب انقلابی جهانیه گمون نکنید وقتی جنگه کار ما فقط باید دفاع باشه .
#شهید_حسین_بیدخ 🌸
راوی : خیر علی زمانی
برگرفته از کتاب فروردین 61
🌹
🌿 خواهرم، حجاب تو سنگری آغشته به خون من است
ولی بدان تفنگی که در دست من است ،
چادری است که بر سر توست،
اگر میل به سلاحم داری چادرت را سلاحم بدان.
#شهید_حسین_بیدخ
ولادت: ۱۳۴۲ دزفول
شهادت: 2 فروردین 1361 عملیات فتح المبین
محل شهادت: تپه چشمه
محل دفن: شهیدآباد دزفول
┄┅─✵🕊✵─┅┄