💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم سید محمدحسین میردوستی
♨️ریتــــم حسینــــی
💚مادر شهید نقل میکند: مُحرّمها همیشه سید محمدحسین در هیئات حضور داشت و همیشه وِرد زبانش، نام حضرت ابوالفضل علیهالسلام بود. یکبار هیئت منزل ما بود و محمدحسین، یک تیشرت مشکی داشت و رفته بود کنج آشپزخانه و برای خودش عزاداری میکرد و سینه میزد؛ انگار در این محیط نبود.
❤️بعد از مراسم دیدم محمدقاسم، برادرش، دارد با او دعوا میکند! گفتم «محمدقاسم چه شده؟» گفت«هرچه صدایش میکنم جواب نمیدهد؛ انگار اینجا نیست! همه دارند با ریتم سینه میزنند، او دارد برای خودش سینه میزند.» گفتم «چه کارش داری؟ بچهام دارد برای خودش سینه میزند!» گفت: «چرا با ریتم نمیزند؟!»
💚وقتی که محمدحسین شهیــــد شد، محمدقاسم میگفت آن کسی که با ریتــــم میزد ما بودیم؛ ما دنبال ریتم بودیم و حسیــــنی نبودیم اما او واقــــعاً حسینی بود و حسیــــنوار رفت و ما همچنان مانــــدهایم!
┄┅─✵🕊✵─┅┄
بازی عجیب شهید با فرزندانش...
لطفا تصویر باز شود 🥀
#شهید_امیر_نامدار 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
🌿فرازی از وصیت نامه💌
اگر جسد من ناپدید شد افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد #روز_قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تاسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت زهرا سلام الله علیهما خورده شود. توصیه میکنم شما را و هر آنکس که این وصیت نامه به او میرسد اینکه از خدا بترسند و در اعمال خود #اخلاص را حفظ کنید و یاد خدا را فراموش نکنید و آگاه باشید که خداوند ناظر بر اعمال شماست و توصیه میکنم شما را به پیروی از امام و کوتاهی نکردن اجرای فرامین آن بزرگوار. سعی کنید که اعتقادات خود را در اصول و فروع قوی سازید تا در سختی ها نلغزید.
احمد امینی(امضاء)
امیدوارم در قیامت همه با هم باشیم.
#شهید_احمد_امینی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب منوچهر مدق 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-«اگر دلت با خدا صاف باشد، خوردنت، خوابیدنت، خندهها و گریههات برای خدا باشد، اگر حتی برای او عاشق شوی، آن وقت بدی نمیبینی، بدی هم نمیکنی، همهچیز زیبا میشود.»
۲-این همهچیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست.
۳-دو تا شستهای منوچهر هماندازه نبودند. یکی از آنها پهنتر بود. سر کار پتک خورده بود. منوچهر گفت «همه دو تا شست دارند. من یک شست دارم، یک هفتاد!»
۴-به ترکشهایی که نزدیک قلبش بودند غبطه میخوردم. میگفت «خانم، شما که توی قلب مایید.»
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_منوچهر_مدق 🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💚🌱
•یاداینحرفحاجقاسمافتادم
•کھمیگفت:بایدبہاینبلوغبرسیم
•ڪھنباید..دیدھشویم
#آنڪسۍڪھبایدببیند
#خواهددید!(:😊🍃
#حـاجقـاسـم💔
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🍂خوابی که مادربزرگ شهید مغنیه پس از شهادتش دید.🍂
اهمیت نماز در قیامت
مادربزرگ شهید جهاد مغنیه چند روز پس از شهادت جهاد خوابی می بیند که جهاد او را را به نماز و به ویژه نماز صبح وصیت می کند.
🌷 دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد و میآمد پیشم.
گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسیها طول کشید، برای همین دیر آمدم.
در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را میگوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد میشوی؟
گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم.
با تعجب:: گفتم بازرسی چی؟
گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از نماز صبح سؤال میشود. نماز صبح.
تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم...
راوی: مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه
🌈🌹#شهید جهاد مغنیه🌈🌹
┄┅─✵🕊✵─┅┄
سالگرد شهادت شهید سید محمدرضا دستواره 🌱
هیچگاه نماز اول وقتش ترک نمیشد...
همیشه و در هر شرایطی سعی میکرد نماز جماعت را برپا کند.
وقتی نماز میخواند، صورتش از اشک خیس میشد، خصوصا گاهی که نمیدانم چه مسائلی برایش پیش میآمد ولی میدیدم سید با صدای بلند در نماز گریه میکرد.
آنقدر گریه میکرد که اطرافیان را تحت تاثیر قرار میداد...
راوی: همسر شهید 💚
تاریخ شهادت: ۶۵/۴/۱۳ 🥀
┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~🕊
🌿شهید مدافع حرمی که سنگ مزارش رو طراحی کرده بود....
#شهید_محمدعیسی_وطنی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
بهش گفتم:
- ابراهیم آخه چرا اینقدر چشمات قشنگه؟
جوابم رو داد:
+ آخه تا به حال با این چشمام گناه نکردم...
راوی: همسر شهید 💚
#شهید_محمدابراهیم_همت 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب به وقت اردیبهشت 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-وقتی آقا رضا ازش میپرسه با مادرت چطوری خداحافظی کردی، میگه: ترسیدم مادرم منو تو بغلش بگیره و پاهام بلرزه، ترسیدم پاهام سست بشه و دیگه نتونم برم. برای همین نذاشتم منو ببوسه...
۲-«چرا بچه یکساله رو لباس مشکی میپوشانی؟!» میگفت: «باید از همین الان با عزاداری سیدالشهدا اُنس بگیرن».
۳-عطرِ خاک شلمچه عجیب گیرا بود و همان اولین سفر، زندگی حسن را متحول کرد
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_حسن_قاسمی_دانا 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و همراهانش 🥺🌱
۴۰ سال پیش یعنی ۱۴ تیر ۱۳۶۱ احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله و فرمانده نیروهای ایرانی که به سوریه اعزام شدند به همراه سه تن از همراهانش توسط فالانژهای لبنانی در حین ورود به شهر بیروت و به هنگام عبور از پست ایست و بازرسی ربوده شدند.
در این آدم ربایی سردار احمد متوسلیان وابسته نظامی سفارت ایران در بیروت، سید محسن موسوی کاردار سفارت ایران در بیروت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت ایران و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی به اسارت درآمدند.
در تمام این سالها هیچ خبر قطعی از زنده بودن یا شهادت این افراد در دست نبوده است...
اما همواره سناریوهایی با احتمال شهادت یا احتمال اسارتشان وجود داشته و دارد...
(خدایا از تو خجالت کشیدم... من برای برپا موندن اسلام چیکار کردم؟ 🥺😔😞😓😭)
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#طنز_جبهه😁
🌿سیف الله به جای صغری😂
پدر و مادرم میگفتند بچهای و نمیگذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباسهای «صغری» خواهرم🧥 را روی لباسهایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانهی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها🐑🐏 را از صحرا میآورد داد زد: «صغرا کجا ؟»
برای اینکه نفهمد سیفالله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی میروم آب بیاورم😁خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با یک نامه پست کردم.✉️
یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد☎️ از پشت تلفن به من گفت: « #بنیصدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»😂😂😂
#لبخند_بزن_رفیق🙃🌸
┄┅─✵🕊✵─┅┄