و دلخوشم به همین که میان تمام آرزوهایم ، ساعت صفر ، شما را تمنا میکنم ؛ ظهورتان را ، درک حضورتان را و .. یاریتان را ! یا صاحب الزمانم !💚
السلام علیک یا مولای یا اباصالح المهدی✨
اللهم عجل لولیک الفرج !🌸🕊
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
یا ابالجواد علیه السلام 💛
تا هشت رضا (علیه السلام) و نُه ، جوادش باشد ؛ چه غم ؟✨
بگذار که هشتم گرو نه باشد !💛((:
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
بِسمِرَبِّالحُسَینعلیہالسلام'💔✨
✨ ؛
تا روی ببینند و ببینید ، کزین روی
در دور قمر، عارض و رخسار که دارد؟💛(:
- #حضرتماٰھ🌿
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 ؛
ما هرچی عزت داریم ، از اون « وجیهاً بالحسین » های توی زیارت عاشورا داریم !💛 ٫ استاد فاطمینیا
ــــــــــــــــــــ ــــ
- #احوالاتیڪعاشق🌹(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
🌸 ؛ ما هرچی عزت داریم ، از اون « وجیهاً بالحسین » های توی زیارت عاشورا داریم !💛 ٫ استاد فاطمینیا
شاعر و خادم و عکاس ندارد فرقی ؛ ✨
اینکه یک نوکر ناچیز و حقیرم کافیست (:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
🌿💌 ؛ و من این روزها ، با همین سوال و جواب ها زندھ ام .. زائر کرب و بلا گفت خداحافظ و رفت ؛🕊 دل من
هر که را میبینم از رفتن حکایت میکند ؛
جان زینب (س) اشک ما جاماندگانت را بخر .!💔(:
💌💛 ؛
همیشه آنطور میشود که فکرش را هم نمیکنی ..
از همان اوایل ماه صفر که کم کم همه جا رنگ و بوی اربعین گرفت ، من میدانستم جا مانده ام ..
وقتی از التماس ها و دلواپسی ها میشنیدم ، به امیدشان حسرت میخوردم ..
اما کم کم ورق برگشت .
یکی یکی دوستانم حلالیت گرفتند و راهی شدند ..
شاید هر کس جای من بود و بین اینهمه رفتن ، جامانده بود ، عطای این زندگی را به لقایش میبخشید ..
اما من ؛
با تک تک پیام های آنها زندگی کردم !
من با هر بار که یکیشان اسمم را صدا میزد ، قلبم میلرزید که الان توی حرم یاد من بوده ، نام مرا برده ..
هر بار که میگفتند توی راهیم ، نجفیم ، کربلاییم ، من هم پر میکشیدم و بین کلماتشان ، کنجی از حرم را میجستم ..
دیشب ، وقتی آخرین نفرشان گفت یک ساعت و نیم دیگر به حرم میرسد ، بیقرار شدم ..
من کنج اتاقم بودم ولی .. دلهرهای شیرین به جانم افتاده بود که چیزی تا حرم مولایمان نمانده ..
آن حالِ غریب یک زیارت اولی ، که قرار است اینبار خارج از قاب عکس ها حرم را ببیند ، از فاصله که من بودم به دلم نشسته بود ..
وقتی رسید ، آن چند دقیقه ای که فیلمش دانلود شود ، برای من آن قدم هایی بود که میدوی تا از دیوار ها بگذری و .. گنبد را ببینی !
و من امسال بر خلاف تصورم ، زائر شدم ..
همان لحظه که چشمم به گنبد افتاد ..
همان لحظه که رفیقم در حرم زیارت عاشورا خواند ..
همان لحظه که زیر قبه ، زیر قبهی اربابمان ، دو رکعت نماز برایم خواند ..
درست در همان لحظات ، من هم در حرم بودم ..
و باور دارم که :
گر در یمنی ، چو با منی ، پیش منی ! (:
ـــــــ ــ
#عرض_ادب_قلم✨