قبل رفتن به سوریه دلش هوای امام زمان(عج) کرده بود💔. به همسرش گفت: زینب صدای پای امام زمان(عج) میاد😍 میشنوی؟
زینب با تعجب نگاه کرد....
روح الله دوباره گفت: باور کن من صدای پای امام زمان(عج) رو میشنوم😭
"شهید مدافع حرم روح الله قربانی"🌷
اللھم ؏ــجݪ لۅلیڪ الفرجـــ
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام جمعی ازفرماندهان وشهدای لشکر۱۷علی بن ابیطالب دردوران دفاع مقدس
میخواست بیدارش کند؛ نمیگذاشتم. بحثمان گرفت. گفتم: مگه تو نمیدونی اون چقدر کم میخوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، میگه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمتام. طرف، خیلی خونسرد گفت: راستش میخواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا میخوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش اینطرف و آنطرف تا سرانجام عکساش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش اینور و اونور؟
سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم.
شهید_محمود_کاوه
با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@shahid_gomnam15
شهدا شرمنده ایم
:
محسن امیدی حسن آبادی
عضو گردان عمّار لشگر ۲۷ محمّد رسول الله (ص)
✨نـام پـدر : علی اکبر
✨ولادت : ۱۳۴۳/۱۲/۲۳ _ تهران
✨شـهادت : ۱۳۶۶/۰۱/۲۳ _ شلمچه ، عـملیات کربلای ۸
✨مـزار : بهشت زهرا (س)
قـطعـه ۲۷ ردیف ۱۱۶ شماره ب
🍂🌸 زندگی نامه شهید محسن امیدی
شهید محسن امیدی بیست و سوم اسفند سال ۱۳۴۳ شهید محسن امیدی در تهران متولد شد، پدرش علی اکبر، بنا و معمار بود. وی تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم خود را در رشته تجربی گرفت.
با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران شهید محسن امیدی در جبهه حق علیه باطل به عنوان پاسدار حضور یافت.
سرانجام وی در تاریخ بیست و دوم فروردین سال ۱۳۶۶ با ۲۳ سال سن بر اثر اصابت ترکش در عملیات کربلای هشت به فیض شهادت نائل آمد.
آرامگاه این شهید بزرگوار در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران در قطعه ۲۷ ردیف ۱۱۶ شماره ب می باشد.
شهید_محسن_امیدی
شهدای_دفاع_مقدس
لشکر_۲۷_محمد_رسولالله
گردان_عمار
🌿🕊🌿
🌿🌹🕊🌿@shahid_gomnam15
آقا مهدی زینالدین چند روز بعد از اینکه خبر پدر شدنش را به من داد، دیدم جلوی سنگر ایستاده، و لبهی کاغذی شبیه نامه از جیباش بیرون زده. نزدیک عملیات والفجر بود. گفتم: نامهی لیلا خانم رسیده؟ گفت: عکس لیلاست که برام فرستادهاند. گفتم: خوب، به سلامت! بده ببینم دختر خانم فرمانده لشکرمون چه شکلی هست. بیتاب بودم عکس دخترش را ببینم که گفت: هنوز خودم ندیدمش. گفتم: چه بیاحساس! خوب، عکسشو بیار بیرون، ببینم قیافهی دخترت رو. گفت: راستش رو بخوای، میترسم. گفتم: از چی میترسی؟ گفت: میترسم در این بحبوبهی عملیات، اگه عکسشو ببینم، مهر و محبت پدر و دختری، کار دستم بده، و دلم بره پیش اون، و تمرکزم رو برای عملیات از دست بدم. گفتم: باشه. پس هر وقت خودت دیدی، بده ما هم عکسشو ببینیم.
شهید_مهدی_زین_الدین
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🥀🖤•
خوشا آنان كه با غیرت ز گیتی
ندای یا حــسین گفتند و رفتند
در این بـــــازار این دنیای فـــانی
شــــــــــهادت را خریدند و رفتند
شهادتت مبارک برادر🥺♥️
شهیدمدافعحرمنویدصفری🖤
ششمینسالگردشهادت🥀
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🍁🦋}
همسرشهیدنوید:
وصیت کرد که پیکر مطهرش را در حرم امام رضا(ع) طواف داده و در جوار شهید مدافع حرم رسول خلیلی با لباس پاسداری به خاک بسپارند. علایق نوید هیأت و روضههای هفتگی، زیارت شهدا، کارهای فرهنگی، سر زدن به خانواده شهدا و … بود🌷
بخشیازمستند_شهیدنویدصفری📽
سالروزشهادت🥀
@shahid_gomnam15
•┈••✾☘🔔☘✾••┈•
«تـلنـگر شهـدایی»
📍اگر...خدایی نکرده ذره ای
از "ولایت فقیه" فاصله بگیریم؛
نمیگویم شکست بلکه نابودی ما حتمیست!
شهید_اسماعیل_خانزاده🌷
@shahid_gomnam15
💠سربند "یا مهدیِ" شهید ابراهیم هادی💠
🟡با ابراهیم از قبل انقلاب در محل رفیق بودیم. باهم فوتبال و والیبال بازی میکردیم؛ بعد از شروع جنگ خبر دار شدم که ابراهیم به جبهه غرب رفته. در اواخر اسفند ۱۳۶۰ با گروه فیلمبردار به منطقه شوش اعزام شدیم. تیپ المهدی (عج) به فرماندهی برادر علی فضلی به منطقه ای در اطراف شهر شوش به نام رُفائیه اعزام شده بود.
🟢در ایام نوروز قرار بود نیرو های خط شکن این تیپ،مرحله دیگری از عملیات را آغاز کنند.ما هم مشغول ضبط برنامه از نیروهای عملیاتی بودیم. گردان ها یکی پس از دیگری، در تاریکی شب وارد منطقه شدند. با توجه به مقاومت سرسختانه دشمن در روزهای قبل، همه دعا میکردند که خط دشمن در این محور شکسته شود. نیرو های خط شکن پس از مراسم دعا و عزاداری، حرکت خود را آغاز کردند.
🔵آن شب را هیچوقت فراموش نمیکنم.خبر های خوش یکی پس از دیگری به عقب میرسید؛ خط دشمن سقوط کرد و...
ما منتظر صبح بودیم تا برای ثبت حماسه رزمندگان، خودمان را به خط مقدم درگیری برسانیم. با روشن شدن هوا همراه با جمعی از فرماندهان حرکت کردیم. دوربین و دیگر وسایل خبرنگاری همراه ما بود. به محض ورود به خط اول درگیری، نگاهم به چهره یکی از رزمندگانِ مجروه افتاد ناخودآگاه کار خبرنگاری را رها کرده و سمت او دویدم!
⚪️او از نیروهای خط شکن عملیات بود که به طرز عجیبی مجروه شده بود! کاملاً او را میشناختم او از دوستان قدیمی من بود ، ابراهیم ، ابراهیم هادی. کنارش نشستم و سلام کردم ، مرا شناخت و تحویل گرفت. درست نمیتوانست صحبت کند. گلوله از صورت به داخل دهانش خورده بود و به طرز عجیبی از گردنش خارج شده بود. یک گلوله هم به پایش خورده بود. معمولاً وقتی گلوله از انتهای گردن خارج میشود، به نخاع و شاهرگ آسیب میرساند و احتمال زنده ماندن انسان کم میشود، اما ابراهیم سالم و سرحال بود.
دوستان رزمنده که در اطراف او جمع شده بودند همگی از دلاوری و حماسه آفرینی اش میگفتند. اینکه در شب قبل، با یک قبضه آر پی جی که در دست داشت چگونه تانک های دشمن را تارومار کرد و راه عبور بقیه را باز نمود.
🟠 بلافاصله نگاهم به سر ابراهیم افتاد، قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود و مسیر یک گلوله را میشد بر روی موهای او دید! با تعجب گفتم: داش ابرام سرت چیشده!؟ دستی به سرش کشید و با دهانی که به سختی باز میشد گفت: «میدانی گلوله چرا جرات نکرد وارد سرم بشود؟ چون پیشانی بند یا مهدی (عج) به سرم بسته بودم.»
🔴ابراهیم در مرحله قبلی عملیات هم مجروح شده بود با اینکه بار دوم مجروح میشد اما نمیخواست به عقب برود. امدادگر زخم او را پانسمان کرد و اصرار کرد که این مرحله از عملیات با موفقیت تمام شده. لذا همراه بقیه مجروحین ، او را به عقب فرستاد. الان که به آن روز در عملیات فتح المبین فکر میکنم، حسرت میخورم که چرا از آن لحظات، فیلم و عکس تهیه نکردم.
📚سلام بر ابراهیم ۲
آرامش یعنــے:
زندگـــے در پناه تو ...💞
بدون نگاهت، زندگیمان
سراسر آشوبی بی انتهاست...🌿
تو_عند_ربهم_یرزقونی🌹
ما تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد، ای شهید.🌷
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات رزمندگان در دفاع مقدس۳۵۱
منطقه عملیاتی والفجر۲ رزمندگان اداوات لشکر
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین مرحله قبل از ظهور....
حجت الاسلام عالی
🌹🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃🌹
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
@shahid_gomnam15
گمنامے یعنی درد...
دردے شیرین...
یعنے با عشق یڪے شدن...
یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے #معشوقت گذشتے...
یعنی فقط خدا را دیدی و رضای او را خواستی نه تعریف وتمجیدمردم را
گمنامی یعنی .......
اے کاش همه ے ما گمنام
@shahid_gomnam15
🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
هدف قلبِ دشمن بعثی است...
مهرماه ۱۳۶۱ ، عراق
ارتفاعات مشرف به مندلی
تکتیرانداز ایرانی خود را آماده میکند
تا به محض فروکشِ آتش دشمن
به سمت آنان شلیک کند...
عکاس: علی فریدونی
عملیات_مسلم_بن_عقیل
رمز_یاابوالفضل_العباس
@shahid_gomnam15
🟢 آن شهیدی که شب ۱۱ ماه رمضان حضرت صاحب را دید به ما میگوید: اگر ذره ای از ولایت فاصله بگیریم، شکستمان نه... نابودیمان حتمی است..
📚 به نقل از پدر شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده در دیدار با مقام معظم رهبری
@shahid_gomnam15
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔖#معرفی_شهید
نام : محمــــود
نام خانوادگی : تقــــیپــــور
نام پدر : حسنعلی
نام جهادی : ابوقاســــم
تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۶/۳۰ - گرگان🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تأهل : متأهل
شـغل : روحانی
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۸/۱۸ - دیرالزور🇸🇾
مزار : مشهد - گلزار شهدای بهشترضا(علیهالسلام)
#سالروزشهادت....🕊🌸
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋@shahid_gomnam15
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#محفلی از دوستان ابراهیم
🌷شهیدان علی خرمدل. داود عابدی. سیدابوالفضل کاظمی، جواد صراف و...
#همراه با شهیدان زنده علی نصرالله محمود ژولیده و...:
_..🍃🌹🍃..____
@shahid_gomnam15
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دل شهید💔🥀
جنتی است که
ملائک بدان غبطه می خوردند
آری جنتی که جز حضور دائم چیز دگری نیست
و_عند_ربهم_یرزقون
@shahid_gomnam15
4_5848375023282161223.mp3
3.44M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۱۳۲
موضوع: هرچی خدا گفت، بگو چشم
سخنران: استاد دانشمند
《
شهید گمنام
🌹 سهم امروز نهج البلاغه خطبه ۱۶۰ 📜 #خطبه160 : ( در شهر کوفه در سال ٣٧ هجری قمری ، هنگام حرکت دادن
📜 #خطبه160 .
{ قسمت دوم }
3⃣ وصف اميدواری به خدا
🔻 به گمان خود ادّعا دارد که به خدا اميدوار است ! به خدای بزرگ سوگند ! که دروغ می گويد ، چه می شود او را که اميدواری در کردارش پيدا نيست ؟ پس هر کس به خدا اميدوار باشد بايد ، اميد او در کردارش آشکار شود . هر اميدواری ای جز اميد به خدای تعالی ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است . گروهی در کارهای بزرگ به خدا اميد بسته و در کارهای کوچک به بندگانِ خدا روی می آورند ؛ پس حقِّ بنده را ادا می کنند و حقِّ خدا را بر زمين می گذارند ، چرا در حقِّ خدای متعال کوتاهی می شود و کمتر از حقِّ بندگان رعايت می گردد .
آيا می ترسی در اميدی که به خدا داری دروغگو باشی ؟ يا او را در خور اميد بستن نمی پنداری ؟ اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناک باشد ، حقِّ او را چنان رعايت کند که حقَّ پروردگار خود را آن گونه رعايت نمی کند ، پس ترس خود را از بندگان آماده و ترس از خداوند را وعده ای انجام نشدنی می شمارد و اينگونه است کسی که دنيا در ديده اش بزرگ جلوه کند و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد که دنيا را بر خدا مقدّم شمارد و جز دنيا به چيز ديگری نپردازد و بنده دنيا گردد .
4⃣ سیری در زندگی پیامبران « برای انتخاب الگوهای ساده زیستی »
🔻 برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمايی تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عيب های دنيا و رسوايی ها و زشتی های آن باشد ، چه اينکه دنيا از هر سو بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غير او گسترانده شد ، از پستان دنيا شير نخورد و از زيورهای آن فاصله گرفت . اگر می خواهی دومی را ، موسی (علیه السلام) (کسی که با خدا سخن گفت) و زندگی او را توصيف کنم ، آنجا که می گويد : « پروردگارا ! هر چه به من از نيکی عطا کنی نيازمندم » . به خدا سوگند ! موسی (علیه السلام) جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد چيز ديگری نخواست ، زيرا موسی (علیه السلام) از سبزيجات زمين می خورد ، تا آن جا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن ، سبزی گياه از پشت پرده ی شکم او آشکار بود و اگر می خواهی سومی را ، حضرت داوود (علیه السلام) صاحب نی های نوازنده و خواننده بهشتيان را الگوی خويش سازی ، که با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل می بافت و از همنشينان خود می پرسيد : چه کسی از شما اين زنبيل را می فروشد ؟ و با بهای آن به خوردن نان جوی قناعت می کرد . و اگر خواهی از عيسی بن مريم (علیه السلام) بگويم که سنگ را بالش خود قرار می داد ، لباس پشمی خشن به تن می کرد و نان خشک می خورد ، نان خورشت او گرسنگی و چراغش در شب ماه و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود . ميوه و گُلِ او سبزيجاتی بود که زمين برای چهارپايان می روياند . زنی نداشت که او را فريفته خود سازد ، فرزندی نداشت تا او را غمگين سازد ، مالی نداشت تا او را سرگرم کند و آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد . مرکب سواری او دو پايش و خدمتگزار وی ، دست هايش بود .
شهیدمصطفیاحمدیروشن:
[ اتاق به اتاق میرفتیم
و با بچههای خوابگاه حرف میزدیم؛
آذر ۷۹ بود. دنبال این بودیم
توی دانشگاه کانون نهج البلاغه
راه بیندازیم.می خواستیم
نهج البلاغه را بیاوریم
توی زندگی بچه ها.
واقعا دغدغهمان بود.
سراغ هر کس میرفتیم،
میگفت «کار سختیه.»
اما بین ما، مصطفی از همه
سرسخت تر بود؛ کوتاه نمیآمد.
در جواب این حرف میگفت
«یه یاعلی بگو، پاش وایستا.»
هرچه زدیم، نتوانستیم خیلی از
بچهها را راضی کنیم کمکمان کنند.
مصطفی میگفت
«ما نباید بشینیم تا همه چی
آماده بشه. باید کار کنیم.»
آن قدر هم پای حرفش ایستاد تا
کانون راه افتاد. کنار بهداری
دانشگاه یک اتاق گرفتیم و با
برگزاری جلسههای بحث
و درس شروع کردیم.
حالا بعد ده دوازده سال
هنوز کانون نهج البلاغه
سرپا است!✨ ]
سختیها را تحمـل کنید،
این انقلاب بـا نهایـت اقتـدار
و توان به انقلاب جهانی
#امام_زمان (عج) اتصال پیدا میکند..
#شهیدابراهیمهمت🌷
@shahid_gomnam15