eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.2هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرشھیدی‌را‌کھ‌دوستش‌داری.. کوچھ‌دلت‌را‌بھ‌نامش‌ڪن.. یقین‌بدان‌در‌کوچھ‌پس‌کوچھ‌های پر‌پیچ‌و‌خم‌دنیا‌تنھایت‌نمـےگذارد..:)🌿 شهید ابراهیم هادی @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمدحسین محمدخانی در نهمین روز ازتیرماه ۱۳۶۴ در خانواده ای مومن و رزمنده چشم به جهان گشود. پدرش از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است. محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولی‌الله محمدخانی» و سه ساله بود که دایی‌اش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سال‌ها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود.سرانجام محمد حسین در۱۶ مرداد سال ۱۳۹۴ به آرزویش که شهادت بود رسید. روحش شاد و راهش پر رهرو @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و ســــــــلام بـــــــــر✋ ✨ نــگـــاه هـــایــــے کــــہ تـــــا ابـــــــد بــــــر مـــــا دوختـہ شـده اند شهید‌ابراهیم‌هادی🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ❤️شاد کن روح شهید بزرگوار را با ذکر صلوات 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 🤲خدایا ابتدای 🌤️صبـح که رزق بندگانت راتقسیم میکنی میشود رزق من امروز رفاقتی باشد از جنس 🕊️ باعطـر 🌷 ╭🌷🕊 ┅────────┅╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌         برادرشھیدابراهیم‌هادے 🌿' 📚                              •﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 اللهم_عجل_لولیک_الفرج
‌ آیت الله بهجت : در هر مرحله‌ای از گناه هستی سریع توقف کن! مبادا فکر کنی آب از سرت گذشته و از رحـمـت خداوند ناامید شوی؛ شـیـطان میخواهد القا کند که آب از سرت گذشته و تـــوبــه فـایـده نـدارد. مـبـادا فـریـب شـیـطان بخوری ... خداوند بسیار تــوبـه پذیر و مهربان است:) ♥️ استغفار🌿 @shahid_gomnam15🕊
گاهـےبراےازتونوشتن‌ڪم‌مےآورم💔 باورڪن‌تمامےاین‌جملہ‌هابهانـھ‌است ڪاش‌میتوانستم‌شڪربودنت‌را درجملھ‌‌جاےدهم‌... شهیدمابراهیم_هادی❤️ @shahid_gomnam15🕊
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”♥ شهید‌گمنام @shahid_gomnam15🕊
▪️در نام رقیه، فاطمه پنهان است ▪️از این دو یکی جان و یکی جانان است ▪️در روی کبود این دو پیداست خدا ▪️آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است 🏴 شهادت مظلومانه بنت الحسین علیه‌السلام، حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها تسلیت باد🏴 🔷🔹🔹🔹🔹🔹 @shahid_gomnam15🕊
بخشی از وصیت‌نامه شهید میلاد بیدی خطاب به همسرش: دلتنگم [...]، لکن این دلتنگی را خودخواسته به جان خریده‌ایم زیرا میدانیم که این عاشقانه‌ای میان ما و خداست. از آن عاشقانه‌های احلی من العسل و ما رأیت الا جمیلا... @shahid_gomnam15🕊
تا اسم مدال می آید همه ما به فکر مدال طلا می‌افتیم همیشه مدال‌ها از جنس طلا نیست! بعضی وقت‌ ها از جنسِ خون جگر است و داغِ دل ... تصویر آقای حسنعلی ضرغام پور پدر ۵ شهید که عکس فرزندانش را مثل مدال به سینه چسبانده... مدال افتخار @shahid_gomnam15🕊
📨خاطرات_شهدا 🌹شهید مدافع‌حرم وحید_نومی_گلزار 🦋همسر شهید نقل می‌کنند: یک روز وحید ناراحت از سر کار به خانه آمد و مستقیم به آشپزخانه رفت و وسایل را جدا می‌کرد؛ نصف وسایل را برداشت. بهش گفتم: «وحید این وسایل را چه‌کار میخواهی بکنی؟» گفت: «دوستم تازه ازدواج کرده، در منزلشان هیچی ندارند. از لوازم منزل، آنهایی که از نظرم اضافه است را جمع کردم تا به آنها بدهم.» 🦋در آن مدتی که در بندرعباس بودند، این کار وحید سه‌مرتبه تکرار شد. حتی موتورش را به یکی از دوستانش بخشید تا دوستش و همسرش به گردش بروند و زندگی مشترک‌شان نابود نشود. 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات شهید_وحید_نومی_گلزار @shahid_gomnam15🕊
ماها که عاشق نیستیم عاشق اونی بود که از اربعین جا موند و گوشه ی خرابه دق کرد...🖤 صلی الله علیک یا بنت الحسین❤️‍🩹 اربعین @shahid_gomnam15🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان تاجر هندی که هر سال برای آقا امام حسین علیه السلام جلسه روضه می‌گرفت(ادامه ماجرا را خودتان ببینید) ✅(حتما حتما این کلیپ را ببینید) 🔸فکر نمیکنم کسی این داستان را بشنود و اشک از چشمانش جاری نشود استاد هاشمی نژاد ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━ @shahid_gomnam15
بسیجی شهید منوچهر شاهرخی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۱۹/۴/۲۲ محل ولادت: شهر کیان_ از توابع شهرکرد تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه مزار: گلزار شهدای شهر کیان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━ 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷 @shahid_gomnam15
🔰زندگینامه شهید منوچهر شاهرخی 💐🍃شهید شاهرخی در بيست و دوم تير ۱۳۱۹ در شهر کیان از توابع شهرستان شهرکرد به دنيا آمد. پدرش آقامحمد، كشاورز بود و مادرش شهربانو نام داشت. شهید فرزند دوم خانواده بود. دوتا برادر و شش خواهر داشتن که با همه خواهرو برادرها دوست و مهربان بود هر موقع مشکلی برای آنان و دوستان وهمه آشنایان و فامیل حتی همشهریانش پیش میامد پیش ایشان می آمدن و شهید بزرگوار با صبر و حوصله و دقت مشکل گشایی میکرد توی شهر ما این شهید در اصل به عنوان بزرگتر و عاقل از نظر قضاوت و حل و فصل کردن اختلاف خانوادگی ومشکلات حرف اول را می‌زد ☘ ایشان فردی بود که بعد از شهادتش خیلی از مردم شهر احساس یتیمی کردن وخیلی از فقرای شهر به کمکهایی که ایشان در خفا انجام داده بودن و خانواده اش اطلاع نداشتم اعتراف کردن. از فعالیتهای سیاسی شهید شاهرخی ،مبارزه با رژیم پهلوی وشرکت در برنامه ها و فعالیتهای زمان انقلاب اسلامی .شرکت در راهپیمایی روز اول انقلاب و تشکیل پایگاه بسیج در شهرکیان، تلاش در خریدن زمین برای ساختمان پایگاه بسیج زمین ورزشی برای ورزشکاران شهرکیان، میتوان نام برد. 🌤شهید شاهرخی یکی از مبارزان بسیار فعال زمان انقلاب اسلامی بود که حتی مدتی در شهرکرد ساواک او را زندانی و شکنجه کرده بودند.شهید یک بار هم مورد ترور واقع شده بودند که دشمنان موفق به ترور ایشان نشده بودند. 🕊🌷شهید در سن ۲۳ ازدواج کردند و حاصل این ازدواج هفت دختر و دو پسر بود و در سن ۴۶ سالگی سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و در گلزار شهدای شهر خود (شهرکیان) آرامیدند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━ 🌹🌿✨🌹🌿✨🌹🌿 @shahid_gomnam15
💠دو خاطره از زبان دختر‌ شهید بزرگوار منوچهر شاهرخی 🔸دختر دوم شهید میگوید زمان اعزام پدرم من دوازده سال داشتم پدرم یک روز قبل از اعزامش البته دفعه سوم اعزام پدرم به جهبه بود و این دفعه با دفعات قبل انگار خیلی متفاوت بود این بار که میخواست بره چهره اش نورانی تر شده بود خیلی دوست داشتنی تر شده بود دو روز بود که انگار کسی به من می‌گفت تا میتونی پدرت را خوب نگاه کن دیگه نمیتونی او را ببینی! 🌱یک روز قبل اعزامش مادرم خمیر کرده بود نان میپخت ی دفعه پدرم از راه رسید یک جعبه شیرینی دستش بود و با یک کمی پسته آخر پدرم کشاورز بود وضع مالی خوبی نداشتیم خیلی کم پیش میومد که پدرم شیرینی و آجیل بخره بیاره خونه وقتی آمد پاکت شیرینی را داد به مادرم و گفت خانم تو برو چایی بیار بچه ها با این شیرینی بخورند من بقیه نانها را میپزم ولی مادرم قبول نکرد خودش نانها را پخت . ❣بعد از پختن نانها چای دم کرد و نشستیم توی پذیرایی، دراین هنگام پدرم یک نگاهی به مادرم کرد و گفت من فردا عازم جهبه هستم عملیات هست اگر رفتم و برنگشتم حلالم کن میدونم بزرگ کردن هشت تا بچه ویکی هم تو راهی تنهایی سخته ولی چاره ای نیست مراقب خودت و بچه ها باش . 😔همون لحظه یهویی دلم ریخت و یک دلهره شدید گرفتم و به چهره پدرم نگاه میکردم نورانی و تمیز و قشنگ میدیدمش در حین نگاه با خودم فکر می کردم اگر پدرم شهید شد من چکار کنم و ی سری حرفها باخودم میزدم انگار مادرم متوجه حال من شده باشه صدام زد و گفت پس چته؟ چرا به پدرت خیره شدی؟ چرا چای نمیخوری؟ که به خودم آمدم پریدم بغل پدرم و بوسیدمش اخه ما توی روستامون بچه ها خجالتی بودیم کم پیش میومد پدر مادرمون را بغل کنیم و ببوسیم 🌹بعد پدرم من را توی آغوشش فشار داد و گفت نگران نباش امیدت به خدا باشد تو فقط خوب درس بخون و نمازت را اول وقت بخوان به نماز اول وقت خیلی تاکید داشتن همیشه صبحها برای نماز صبح همه را بیدار می‌کرد می‌گفت نزارید نماز صبحتون قضا بشه. 🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 🔹یک خاطره دیگه اینکه اوایل انقلاب که اعلامیه و نوارهای امام خمینی را پخش میکردند شهید بزرگوار هم دراین زمینه خیلی فعالیت داشتن که ساواک شبانه به خانه ما حمله کردن و شهید رو نتوانستن دستگیر کنند. 🌤 ایشان از پشت بام خانه فرار کردند ولی یک هفته بعد پدرم را به همراه چند نفر از دوستانش دستگیر کرده بودن .به مدت سه روز در زندان ساواک اسیر بودند مادرم هم از این موضوع اطلاع نداشت فقط نگران بودن نمیدونست پدرم کجاست ,خبری ازش نداشت نگران بود تا اینکه بعداز سه روز آمد سرش را تراشیده بودن ما همه ناراحت بودیم ولی از شکنجه هایی که کرده بودند حرفی نزد ، 🕊نیمه شب از صدای ناله پدرم در خواب بیدار شدم مادرم ازش پرسید چی شده چرا می‌نالی ،بعد پدرم برایش تعریف کرد ک این سه روز مارا شکنجه کردند با شلاق که زده بودند تمام بدنش سیاه و کبود شده بود و من از دیدن این صحنه حالم بد شد و کارم به بیمارستان کشید 😭😭 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━ 🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ @shahid_gomnam15