شهید گمنام
🌹 سهم امروز نهج البلاغه خطبه ۲۲۶ تا ۲۲۴ 📜 #خطبه226 : نكوهش دنيا . 1️⃣ دنيا شناسی 🔻 دنيا خانه ای
📜 #خطبه225
🔹 یاری خواستن از خدا در مشکلات اقتصادی
🔻 خدايا آبرويم را با بی نيازی نگه دار و با تنگدستی شخصيت مرا لكه دار مفرما ، كه از روزی خواران تو روزی خواهم و از بدکاران ، مهر و محبت طلب کنم . مرا در ستودن آن كس كه به من عطایی فرمود موفق فرما و در نكوهش آن كس كه از من دريغ داشت آزمايش فرما ، در صورتی كه در پشت پرده اختيار هر بخشش و دريغی در دست تو است و تو بر همه چيز توانایی .
📜 #خطبه224 : این سخنرانی در شهر کوفه در دوران زمامداری آن حضرت ایراد شد .
1⃣ پرهيز از ستمكاری
🔻 سوگند به خدا اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم ، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت در حالی ملاقات كنم كه به بعضی از بندگان ستم و چيزی از اموال را غصب كرده باشم ، چگونه بر كسی ستم كنم برای نفس خويش كه به سوی كهنگی و پوسيده شدن پيش می رود و در خاک ، زمانی طولانی اقامت می كند.
2⃣ عدالت علوی ( پرهيز از امتياز خواهی )
🔻 به خدا سوگند ، برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يک مَن از گندم های بيت المال را به او ببخشم ، كودكانش را ديدم كه از گرسنگی دارای موهای ژوليده و رنگشان تيره شده بود گويا نيل رنگ شده بودند . پی در پی مرا ديدار و درخواست خود را تكرار می كرد ، چون گفته های او را گوش فرادادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار می كنم ، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم ، روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزديک كردم تا او را بيازمايم ، پس چونان بيمار از درد فرياد زد ونزديک بود از حرارت آن بسوزد . به او گفتم ای عقيل ! گريه كنندگان بر تو بگريند از حرارت آهنی می نالی كه انسانی به بازيچه آن را گرم ساخته است ؟ اما مرا به آتش دوزخی می خوانی كه خدای جبّارش با خشم خود آن را گداخته است ، تو از حرارت ناچيز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم ؟ و از اين حادثه شگفت آور تر اينكه شب هنگام كسی به ديدار ما آمد و ظرفی سرپوشيده پر از حلوا داشت ، معجونی در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم ، گويا آن را با آب دهان مار ، سم يا قی كرده آن مخلوط کرده اند ، به او گفتم : هديه است ؟ يا زكات يا صدقه ؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) حرام است. گفت: نه زكات است نه صدقه ، بلكه هديه است. گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند ، آيا از راه دين وارد شدی كه مرا بفريبی؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدی؟ يا هذيان می گویی؟ به خدا سوگند ، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی كنم كه پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بگيرم ، چنين نخواهم كرد و همانا اين دنيای آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پست تر است . علی را با نعمت های فناپذير ، و لذت های ناپايدار چه كار ؟! به خدا پناه می بريم از خفتن عقل و زشتی لغزش ها و از او ياری می جوييم .