گفتم:بافرماندهتونکاردارم
گفت:الانساعت11 هستملاقاتیقبولنمیکنه!
رفتمپشتدراتاقشدرزدم
گفت:«کیه؟»
گفتم:مصطفیمنم...
سرشراازسجدهبلندکرد؛ چشمهایش سرخورنگشپریدهبود...نگرانشدم!
گفتمچیشدهمصطفی؟
خبری شده،کسیطوریششده؟
دوزانونشستسرشراانداختپایین،
زلزدبهمهرشگفت:
یازدهتادوازدههرروزرافقطبرایخداگذاشتم!
ازخودممیپرسمکاراییکهکردمبرایخدا
بودهیابرایخودم...♥🍃
برگرفته از کتاب: مصطفای خدا
#طلبه_شهید_مصطفی_ردانی_پور
@shahid_gomnam15🕊