eitaa logo
شهید گمنام
3.6هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
7.4هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 نصرانی مبهوت می پرسد: _ عذاب ؟! از آسمان ؟! زبیر سری تکان می دهد: _ آری ! برابر چشم هایش ، رفیق چند ساله اش جان داد و مرد ! نصرانی نا باور می پرسد: _ او برای جان دادن رفیق چند ساله اش به آسمان خیره شده و منتظر عذاب است ؟! نمی فهمم ! زبیر از جایی که نشسته بلند می شود. هیزمی را که در دست دارد، به درون آتش می اندازد و می گوید: _ رفیقش جان داد . اما نه آن جان دادن که تو خیال می کنی! آهسته در میان خیمه ها پیش می رود. خیمه ها را یکی یکی می گذارند و می گوید: _ رفیقش حارث بود . او و حارث با هم سی سال رفاقت کردند . حالا خیمه ها تمام شده . برابرشان برهوت است . همه جا را تاریکی فرا گرفته . _ آن دو در آخرین حج محمد حاضر بودند و وقتی محمد دست علی را بالا برو و مردمان را به پذیرش امامت علی امر کرد ، آن دو نپذیرفتند ! زبیر به نصرانی خیره می شود. _ آخر چگونه امامت کسی را بپذیرند که قاتل عمو ها و پدران و دایی های ایشان است ؟! کمی سکوت می کند. بعد به آرامی ادامه می دهد: _ او و حارث به سراغ محمد رفتند و گفتند : ( ما از علی اطاعت نخواهیم کرد ! ) محمد گفت : ( امامت علی را خداوند از طریق جبرئیل به من وحی کرده ! طغیان بر علی ، طغیان بر خداست ! من پیام رسان خدا هستم و بدون اجازه او شما را به چیزی امر نمی کنم ! ) ادامه دارد... @shahid_gomnam15