eitaa logo
شهید گمنام
3.6هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
7.4هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 ماهان مبهوت نگاهش می کند . از چیزی که شنیده حیرت کرده ! می پرسد : _ کشته شدند ؟! به دست علی ؟! پیرزن سری تکان می دهد. _ آری ! در بدر مقابل علی و رسول خدا ایستادند و شمشیر کشیدند . دست پیرزن دنبال کاسه سفال می گردد . ماهان خم می شود و کاسه سفال را به دست پیرزن می دهد و می پرسد: _ چه می گویی ؟! شوهر و پسرت با محمد و علی جنگیدند ؟! پیرزن آهی می کشد و می گوید: _ خدا می داند چقدر گریستم و به پایشان افتادم تا از این خیال شوم برگردند. گفتم با رسول خدا نجنگید . گفتم هر که بر نور شمشیر بزند زندگی اش را تاریک می کند. گفتم این که مقابل شماست لشکر خداست . چگونه می شود با خدا جنگید ؟! صدایش اندوه دارد. بغض کرده است . _ اما من یک زن کور و ناتوانم! مگر حرف من چقدر ارزش دارد ؟! دوباره رطب ها را می شمارد و می گوید: _ تمام آنچه را که گفتم و نشنیدند،بعد ها رسول خدا بر فراز منبر برای مردم گفت. گفت :(جنگ با علی جنگ با خداست!این دست ها که ذوالفقار حمل می کند ، دست علی نیست ، یدالله ست ! به خداوندی خدا عقیده ام این است که هر که با علی بجنگد، نانش سنگ و آبش خاک می شود !) ماهان با اندوه به پیرزن نگاه می کند. پیرزن رطب ها را در کاسه سفال می گذارد و ادامه می دهد : _ بعد ها آن قدر از علی و فضائل و اوصافش شنیدم و شنیدم و شنیدم که بزرگ ترین آرزویم دیدن علی بود ! روزی که رسول خدا میهمان خانه ام شد، خواست چشم هایم را شفا دهد . او خواست امام من نخواستم ! ماهان با تعجب می پرسد: _ نخواستی ؟! پیرزن می گوید: _ چگونه چشم باز کنم و علی را ببینم؟! شرم مرا می کشد ! ادامه دارد... @shahid_gomnam15