eitaa logo
شهید گمنام
4هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
10.1هزار ویدیو
100 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷 افراز سری تکان می دهد و می گوید: _ آری ! یادم هست که در غدیر کتابی در دستانت بود و می نوشتی ! ماهان ادامه می دهد: _ این ها مردان جنگی هستند افراز . ما را حریفند ! افراز سری تکان می دهد و می گوید: _ بیا از حجره بریم بیرون . نترس ! تعداد ما کم نیست . خواجه الماس از دوستداران علی و محمد است ! ما تو را تنها نمی گذاریم ! هر دو به آرامی میان مهاجمان بلند می شوند و می ایستاند . ماهان به دشواری بر پاهایش ایستاده . آرام و آهسته از کنار سلیمان که در درگاه حجره خوابیده می گذرند و وارد حیاط می شوند . آسمان پر از ستاره است . در وسط حیاط هنوز آتش کوچکی روشن است . چند نفری دور آتش خوابیده اند . افراز می گوید: _ من کسی را می شناسم که عازم شرق است . ماهان با تعجب می پرسد: _ کیست ؟! _ یک نصرانی ! ماهان با تعجب نگاهش می کند . _ کتاب را بسپارم به یک نصرانی ؟! افراز سری تکان می دهد. _ آری . او را خوب می شناسم . نانش حلال و گفتارش صادق و کردارش درست است ! وقتی از رسول خدا می گفتیم ، اشک از چشمانش سرازیر شد و گفت :( این مرد که شما می گویید مسیح تازه است ! ) ماهان نمی داند ۰ه بگوید . تاب ایستادن ندارد . میان حیاط می نشیند . _ کتاب را بدهیم به یک نصرانی ؟! افراز کنارش زانو می زند . _ او به شرق می رود . از کجا معلوم ، شاید تا فارس برود ! _ اگر نرفت چه ؟! _ کاری می کنیم برود ادامه دارد... @shahid_gomnam15