eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.2هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: 🍀 شعبانُ شَهري... فَمَن صامَ شَهري كُنتُ لَهُ شَفيعاً يَومَ القِيامَةِ 🍃 شعبان ماه من است. هر كه ماه مرا روزه بدارد روز قيامت شفيع او خواهم بود. 📖 بحارالأنوار، ج ۹۴، ص ۸۳. 🌙 فرا رسیدن ، ماه پیامبر رحمت مبارک باد 🌺👌❤️ 🤲🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
شهید گمنام
داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتمًا يك رونوشت براي شوراي انقلاب ميفرستيم. ابراهيم پرسيد: ميتونم گزا
با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را ميگرفتم. اما ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي که لبخند ميزد سـلام کرد و گفت: ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم. آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟! ابراهيم خنديد و گفت: بله. بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم. ابراهيم شــروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلا حس نميکرديم. ابراهيــم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت: ببين دوست عزيز، همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بيحجاب شما به گناه ميافتند! يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي زشت يا شوخيهاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد! شما قبلا توي رشته خودت قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره. بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد. ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست. آقاي رئيس يکدفعه جــا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد. 🥀 ادامه دارد @shahid_gomnam15
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا بی‌‌گمان خداوندِ مهربان برای مؤمنانی که کارهای شایسته انجام داده‌اند، در دل‌ها‌ محبت ویژه قرار خواهد داد💙 سوره‌مریم/آیه۹۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
برا فرج اقا صاحب زمان (عج) بنیابت از شهدایی گمنام هرروز یک مرتبه بخونش رفیق😉 التماس دعای خیر 🤲🙏🌹 @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 بیستمین روز (3اسفند) چله ی ختم صلوات مون هدیه به روح مطهر سلامتی و تعجیل در فرج حضرت مهدی (عج) میباشد دست جمعی مون روزانه ۱۰۰ مرتبه الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌱🌸🌱🌺🌱🌸🌱🌺🌱🌸🌱🌺🌱 گروه ختم صلوات مون ⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3400007970C7419aa8d81
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه بخشش از سوی خدا لازم نیست. گاهی با خداوند ناز کنید... 🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌التماس دعا🙏 @shahid_gomnam15
حاج مهدی سماواتی.mp3
21.71M
💠 قرائت 🎙مداح: حاج مهدی سماواتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
شهید🕊 از همه افراد افضل‌تر است " یادمان فتح المبین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 نصرانی مبهوت می پرسد: _ عذاب ؟! از آسمان ؟! زبیر سری تکان می دهد: _ آری ! برابر چشم هایش ، رفیق چند ساله اش جان داد و مرد ! نصرانی نا باور می پرسد: _ او برای جان دادن رفیق چند ساله اش به آسمان خیره شده و منتظر عذاب است ؟! نمی فهمم ! زبیر از جایی که نشسته بلند می شود. هیزمی را که در دست دارد، به درون آتش می اندازد و می گوید: _ رفیقش جان داد . اما نه آن جان دادن که تو خیال می کنی! آهسته در میان خیمه ها پیش می رود. خیمه ها را یکی یکی می گذارند و می گوید: _ رفیقش حارث بود . او و حارث با هم سی سال رفاقت کردند . حالا خیمه ها تمام شده . برابرشان برهوت است . همه جا را تاریکی فرا گرفته . _ آن دو در آخرین حج محمد حاضر بودند و وقتی محمد دست علی را بالا برو و مردمان را به پذیرش امامت علی امر کرد ، آن دو نپذیرفتند ! زبیر به نصرانی خیره می شود. _ آخر چگونه امامت کسی را بپذیرند که قاتل عمو ها و پدران و دایی های ایشان است ؟! کمی سکوت می کند. بعد به آرامی ادامه می دهد: _ او و حارث به سراغ محمد رفتند و گفتند : ( ما از علی اطاعت نخواهیم کرد ! ) محمد گفت : ( امامت علی را خداوند از طریق جبرئیل به من وحی کرده ! طغیان بر علی ، طغیان بر خداست ! من پیام رسان خدا هستم و بدون اجازه او شما را به چیزی امر نمی کنم ! ) ادامه دارد... @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 زبیر در دل برهوت پیش می رود. نصرانی در سکوت ، مات و مبهوت نگاهش می کند. زبیر ادامه می دهد: _ حارث دو دستش را رو به آسمان بالا برو و با صدای بلند فریاد زد : ( آهای خدا . صدای مرا می شنوی ؟! من حارث فهری هستم ! اگر آن چه محمد می گوید، راست است و حق است و از جانب توست ، سنگی از آسمان بر من بینداز ! ) مردی که اسب نصرانی را برده بود ، از میان خیمه ها پیش می آید. صدای شیهه اسب نصرانی بر می گرداند . نصرانی اسبش را می گیرد و به زبیر نگاه می کند. _ و بعد ... زبیر ادامه می دهد: _ هنوز حارث دستانش را از این دعا پایین نیاورده بود که سایه سیاهی بر سرش آشکار شد . نصرانی وحشت زده می پرسد: _ عذاب ؟! زبیر سری تکان می دهد و می گوید: _ آری ! سنگی بود که از آسمان به زمین سقوط کرد . نصرانی حیرت زده می پرسد: _ بر سرش افتاد ؟! او را کشت ؟! _ آری! سنگ همچون عذابی آسمانی بر سرش فرود آمد و حارث فهری را کشت ! نصرانی بر اسب می نشیند . زبیر پیش آمده و یال و گردن اسب را نوازش می کند و می گوید: _ از آن روز به بعد ، آن مرد سرش رو به آسمان است و عذاب خود را منتظر است ! مردی که افسار اسب را به دست نصرانی داده ، می پرسد : _ کسی در این راه تو را همراهی می کند؟! نصرانی نگاهش می کند و می گوید: _ نه ! مرد با تردید به تپه ای بالاتر در دل تاریکی اشاره می کند و می گوید: _ اسب سواری آن جا ایستاده و ما را نگاه می کند! گویا انتظار کسی را می کشد ! و یا شاید در تعقیب توست ! ادامه دارد @shahid_gomnam15
شهید دانیال رضا زاده مهمان مادر شهید هستیم
761.4K
صوت مادر بزرگوار شهید دانیال رضا زاده
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15