🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_پنجاه_یکم
نفر سوم با مشعل بزرگی در دست از پشت سرشان پیش آمده و مشعل را تا جایی که می تواند بالا نگه نی دارد تا صورت نصرانی را ببیند . یکی از آن ها (زبیر) نام دارد . زبیر با قدم های آرام پیش آمده و برابر نصرانی می ایستد . شمشیری توی دستش آماده دفاع است . زبیر به چشمان نصرانی نگاه می کند و می پرسد:
_ کیستی و چه می خواهی ؟!
نصرانی با دقت به آن سه نفر نگاه می کند. به شمشیر ها خیره می شود و آرام می گوید:
_ خطری برای شما ندارم . به امید مشک آبی به این سو آمدم .
زبیر همان طور که نگاهش می کند، می گوید:
_ چهره ات به فراریان می ماند ! از چیزی و کسی گریخته ای ؟!
نصرانی نگاهش می کند و می گوید:
_ نه !
زبیر می پرسد :
_ از کجا می آیی و به کجا می روی ؟!
_ از مدینه آمده ام و به شرق می روم. به مرز ایران .
زبیر سری تکان می دهد . نگاهی به همراهانش نی اندازد و رو به نصرانی می گوید:
_ مسافر برهوت نیستی چرا که مسافران برهوت خوب می دانند که شب وقت مناسبی برای رفتن نیست !
با تامل در نگاه نصرانی خیره می شود و ادامه می دهد:
_ برهوت در روز ، راه مسافران است و در شب راه راهزنان !
نصرانی لبخندی می زند و می گوید:
_ من راهزن نیستم !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_پنجاه_دوم
زبیر سری تکان داده و به که کنارش ایستاده می گوید:
_ برایش آب بیاورید.
مرد با تردید به زبیر و نصرانی نگاه می کند و آرام در میان خیمه ها و تاریکی گم می شود . زبیر پیش رفته و بر یال اسب دست می کشد . اسب شیهه می کشد. زبیر سرش را بالا آورده و به نصرانی نگاه می کند و می گوید:
_ از اسب پایین بیا . هم تو و هم این اسب را سیراب می کنیم .
نصرانی با تردید به زبیر نگاه می کند. نمی داند باید به او اعتماد کند یا نه . اما چاره ای ندارد . آرام از اسب پایین می آید و کنجکاو به اطراف نگاه می کند. توی این تاریکی چیز زیادی به چشمش نمی آید . زبیر متوجه صلیب دور گردن نصرانی می شود . سری تکان می دهد و می گوید:
_ از پیروان مسیح پیامبر هستی ؟!
نصرانی دست بر صلیب می گذارد و آن را زیر پیراهنش پنهان می کند.
_ آری !
مردی که سراغ مشک رفته بود، از دل تاریکی پیش می آید و مشک آب را به طرف نصرانی دراز می کند. نصرانی هنوز تردید دارد. نگاهی به مشک می اندازد . زبیر تردید را در چشمان او می خواند . می پرسد :
_ مگر آب نخواستی؟! بگیر و بنوش !
نصرانی مشک را از دست مرد می گیرد و با احتیاط و پر از تردید می نوشد . هنگام نوشیدن تمام حواسش به زبیر و آن دو مرد دیگر است . زبیر افسار اسب نصرانی را دست می گیرد . دوباره دستی بر یال و گردن اسب می کشد و می گوید:
_ من از این اسب خوشم آمده !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
▫️همیشـہ مـےگفت:
اگـہ میخوای سربازامامزمان.ﷺ.باشـے،
باید تواناییهات رو بالاببری ..
شیعـہ باید همـہفنحریف باشـہ،
و از همـہ چـے سر دربیاره..
#شھیدروحاللـہقربانـے🌱
#سربازآقاباشیم
@shahid_gomnam15
شاهرخ از دوران کودکی علاقه ی شدیدی به امام حسین (ع) داشت. این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت. راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل، آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرم او بود.
#شاهرخ_ضرغام
@shahid_gomnam15
#حدیث
یعنی زمانی میاد که همه بی دین میشوند و دین برایشان اهمیتی ندارد !
و اگر بخواهیم دین دار باشیم باید سختی بکشیم !
@shahid_gomnam15
💫 نماز بسیار مهم شب بیست و نهم ماه رجب (امشب)
🌷پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
هر کس در شب بیست و نهم ماه رجب، ۱۲ رکعت نماز (۶تانماز ۲رکعتی) در هر رکعت بعد از حمد، ۱۰ بار سوره اعلی و ۱۰ بار سوره قدر(انا انزلنا) بخواند و هنگامی که نماز را به پایان برد، ۱۰۰ بار بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات بفرستد و ۱۰۰ بار به درگاه خداوند متعال استغفار کند(استغفرالله و اتوب الیه)، در این صورت خداوند سبحان، ثواب عبادت فرشتگان را برای او مینویسد.
(اقبال الاعمال سید ابن طاووس)
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
@shahid_gomnam15
#آࢪزوےِشھـٰادٺࢪاهمہداࢪنداماتنھا
اندکےشھیدمیشوند . . !
چونتنھآ ؛
اندکےشھیدانہزندگیمیکنند...💔
🌙شب و عاقبتمون شهدایی🤲🏼
#یادشهداباصلوات
@shahid_gomnam15
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
🔸🔹#دعای_عصر_غیبت🔹🔸
#دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
#اللهُمَّ_عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔹 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
#اَللهُمَّ_عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔹 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
#اللهُمَّ_عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔹 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
🌟 #دعای_غریق
✨ دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان
یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ
🔹یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔹
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
5714915861.mp3
2.75M
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز🕊📿
❣ دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای #استادفرهمند
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۱۸ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
کلام شهید
و سلام بر او که می گفت:
«حضرت صاحب الزمان(عج)
خدا به شما صبر دهد
زیرا او منتظر ماست
نه اینکه ما منتظر او باشیم
هنگامی میشود گفت منتظریم
که خود را اصلاح کنیم
ولی اگر خود را اصلاح نکنیم
هیچ گاه ظهور نخواهد کرد»
😔😔
#شهید_احمد_مشلب🕊
@shahid_gomnam15
گاهی برای #شهید_شدن یک خلوت هم کافیست...
شهید سجاد عفتی🕊🌹
#سلام_صبحتون_شهدایی
@shahid_gomnam15
#حدیث💌
امامموسیٰکاظمعلیهالسلام؛
هرگاهاززمینوزمینیاندلتنگشدی
بهآسماننگاهکنوسهباربگو:
"بسماللهالرحمنالرحيم"
@shahid_gomnam15
🦋هرچه میتوانید در این دنیا دستگیری کنید و انفاق نمایید که این کار مانند هرس کردن شاخههای اضافی درختان میوه در فصل پاییز میماند که باعث رشد و باروری بیشتر و درنهایت عاقبتبهخیری شما خواهد شد.
🌹 فرازی از وصیتنامه #شهید_مدافع_حرم محمد معافی
@shahid_gomnam15
﷽
🌿یہ موقع از
گناهات خجالت نڪشیا
مهدی هست؛
جور ِ تڪ تڪ گناھاتو میکشہ ..!(:💔
#امام_زمانم💔🥀
@shahid_gomnam15
شهید گمنام
چند ماه از پيروزي انقلاب گذشت. يکي از دوستان به من گفت: فردا با ابراهيم برويد ســازمان تربيت بدني،
داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتمًا يك رونوشت براي شوراي انقلاب
ميفرستيم. ابراهيم پرسيد: ميتونم گزارش رو ببينم؟
گفتم: بيا اين گزارش، اين هم حكم انفصال از خدمت!
گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسيد: خودت با اين آقا صحبت کردي؟
گفتم: نه، لازم نيست، همه ميدونند چه جورآدميه!
جواب داد: نشــد ديگه، مگه نشــنيدي: فقط انســان دروغگــو، هر چه که
ميشنود را تأييد ميکند!
گفتم: آخه بچه هاي همان فدراســيون خبر دادند... پريد تو حرفم و گفت:
آدرس منزل اين آقا رو داري؟ گفتم: بله هست.
ابراهيم ادامه داد: بيا امروز عصر بريم در خونه اش، ببينيم اين آقا كيه، حرفش
چيه!
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه.
عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتيم.
آدرس او بالاتــر از پــل ســيد خندان بــود. داخل کوچه ها دنبــال منزلش
ميگشــتيم. همان موقع آن آقا از راه رســيد. از روي عکســي که به گزارش
چسبيده بود او را شناختم.
اتومبيل بنز جلوي خانه اي ايستاد. خانمي که تقريبًا بيحجاب بود پياده شد
و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشين وارد شد.
گفتم: ديدي آقا ابرام! ديدي اين بابا مشکل داره.
گفت: بايد صحبت كنيم. بعد قضاوت کن.
موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد.
آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در.
مردي درشــت هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر
در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟!
#رفیق_شهیدم 🥀
ادامه دارد
@shahid_gomnam15
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلزار شهدایی اراک دعا گوی اعضای کانال هستیم
من در دوران دبیرستان برای مطالعه به کتابخانه فرهنگسرای کومش می رفتم. عباس هم مرتب به کتابخانه می آمد. آن جا با هم یک گپ و گفتی داشتیم و گاهی کنار هم می نشستیم. آن خاطره ای که بیادم هست وقتی اذان در محوطه فرهنگسرا پخش می شد او خودکارش را روی میز می گذاشت و کتاب را می بست و به نمازخانه ی کتابخانه می رفت. این صحنه را بار ها من دیده بودم.
#عباس_دانشگر
@shahid_gomnam15
ما در قبال ٺمام ڪسانے ڪه ڪج میروند مسئولیم؛
حق نداریم با آنها تند برخورد ڪنیم
از ڪجا معلوم ڪه ما در انحراف اینها نقشے نداشته باشیم ؟!👌
#شهید_ابراهیم_همٺ
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☆🕊🥀#استوری
یــــــــــٰاࢪانھمـــــہڔفتنـــــد…
افســــوسڪہجامــٰاندہمنـــــم:)💔
#حاج_قاسم
@shahid_gomnam15