شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
آقا ابراهیم هادی ،
بیا پنجاه پنجاه با هم شروع کنیم
یه قدم من یه قدم تو💔..
شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
شما خودتونم که روز اول ابراهیمهادی نبودی ، از یه جایی شروع کردی
منم بخدا خستم ، بخدا دلم میخواد توی سپاه امامزمان به درد بخورم اما چه کنم که گناه دست و پامو بسته داره بیچارم میکنه ؛
تو امشب بیا دستمو بگیر💔 . .
شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
داش ابرام ؛
من میخوام اسیرِ دست تو بشم💔
شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
داش ابراهیم توی این دوره زمونه شیطان به من سیلی زده بیا دستمو بگیر نزاز غرقِ گناه بشم .💔
شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
داش ابراهیم ،
زندگیم داره به نابودی کشیده میشه، میخوام اسیرِ دست تو بشم تورو حضرت زهرا منو ولم نکن . .💔!!
شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
میخوام باهات رفیق بشم داشابرام
آخه شنیدم هر کسی هم باهات رفاقت کرده پشیمون نشده :)💔😭
شهید گمنام
ـــــ ـ با شهدا گُم نمیشویم💔 •◡• !
آخدا شکرت بابتِ رفاقتم با شهدا .♥
اوقاتی که در مهمانی های خانوادگی بود، اگر بانوان حضور داشتند حریم شرعی را رعایت می کرد. اگر جمع بابت موضوعی می خندیدند، سرش را پایین می انداخت و می خندید. هیچ گاه مستقیم در روی نامحرم نگاه نمی کرد و به شدت مقید و چشم پاک بود.
#محمد_رضا_دهقان_امیری
@shahid_gomnam15
خداحافظ ماه رجب...
خداحافظ ماه پر رحمت خدا
خداحافظ ای ماه خوب خدا
خداحافظ ای وعده ی صادق خدا برای تطهیر قلبهایمان
دلمان بعد از #وداع با تو ،به #شعبان با عظمت خوش است
پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی
خدای مهربونم ما را از لبیک گویان این ماه قرار بده ..🤲❤️
آیا سال بعد هستیم 💔 این الرجبیون...😭
#ماه_رجب
🌸 بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
نوزدهمین روز (2اسفند) چله ی ختم صلوات مون هدیه به روح مطهر #شهید_سید_روح_الله_عجمیان سلامتی و تعجیل در فرج حضرت مهدی (عج) میباشد #ختم_صلوات دست جمعی مون روزانه ۱۰۰ مرتبه
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌱🌸🌱🌺🌱🌸🌱🌺🌱🌸🌱🌺🌱
گروه ختم صلوات مون
⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3400007970C7419aa8d81
سلام همراهان عزیز
کانال شهید دقایقی
#کانال_اصلی مون هستش متاسفانه محدود شده
با جذب اعضا از محدودیت خارج میشه
#بخاطر_شهید_دقایقی عضو کانال بشین تا از محدودیت خارج شه
این عمل تون بی اجر نخواهد مانده
🌷عنایت شهدا شامل حالتان ان شاءالله🙏 🌷
⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3154837505C1d9b7621b3
May 11
همیشه برای خدابنده باشیدکه اگراین
چنین شدبدانیدعاقبت همه ی شما به
خیرختم می شود…!🌱
#سخنِ شهید🌹
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بی سری که از نحوه شهادتش مطلع بود🥺💔
شهیدی که بعد از حدود پنج سال گمنامی مادرش اعمال تدفینش را انجام داد🥺💔
_با حضور گرم خانواده گرانقدر شهید
#شهید_مدافع_حرم
رضا حاجی زاده 💔
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه میگفت:
یه شھید انتخاب ڪنید،
برید دنبالش بشناسیدش؛
باهاش ارتباط برقرار کنید
شبیهش بشید حاجت بگیرید . . .
شما هم ”#شھید میشید.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_پنجاه_پنجم
زبیر متعجب نگاهش می کند.
_ سارون ؟!
کنار آتش زانو می زند و بر تخته سنگی می نشیند .
_ سارون شهر جذامیان است !
نصرانی با تعجب زیر لب می گوید:
_ شهر جذامیان ؟!
زبیر سری تکان می دهد. دستانش را بر آتش می گیرد تا گرم شود .
_ آری . هر چند که دیگر خبر و خطری از جذام نیست . اما شنیده ام که مردمان سارون چند سال پیش کوچ کردند و از سارون رفتند . حالا جز چند خانه مخروبه و دیوار فرو ریخته و چند سقف سست چیزی در آن جا نیست .
سرش را بر می گرداند طرف نصرانی و می پرسد:
_ برای چه کاری به سارون می روی ؟! آن جا شهر مردگان است !
نصرانی متوجه مردی شده است که در قسمت تاریک کنار خیمه نشسته و به آسمان خیره شده است. سرش را کامل بالا گرفته و دارد به آسمان نگاه می کند. انگار چیزی را در آسمان دیده است . گردنش بیشتر از حد معمول بالا رفته ! نصرانی می گوید:
_ باید گمشده ای را پیدا کنم!
زبیر سری تکان می دهد.
_ کسی را گم کرده ای ؟!
نصرانی هنوز دارد به آن مرد نگاه می کند. مرد به شکل عجیبی به طاق آسمان خیره است . از وقتی نصرانی او را دیده ، او مشغول تماشای آسمان بوده . نصرانی به زبیر نگاه می کند و می گوید:
_ در پی کتابی هستم !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_پنجاه_ششم
با دست اشاره می کند به مردی که به آسمان خیره است .
_ این مرد چرا اینگونه به آسمان خیره شده؟!
زبیر اما انگار پرسش دیگری دارد. می پرسد:
_ کتاب ؟! توی شهر جذامیان؟!
نصرانی سری تکان می دهد و می گوید:
_ کتاب مخفی ! داستانی نیست که بتوانم برایت روایت کنم .
دوباره به مرد اشاره می کند و می پرسد:
_ چرا این نگاهش را از آسمان بر نمی دارد؟!
زبیر به شعله های آتش نگاه می کند و می گوید:
_ اگر سی روز قبل او را می دیدی، همچون من و تو عاقل بود !
نصرانی با تعجب می پرسد:
_ حالا عاقل نیست ؟!
زبیر با هیزمی که در دست دارد ، با زبانه های آتش و ذغال ها بازی می کند.
_ او اکنون مردی ست که جز به آسمان ، به هیچ چیز و هیچ کس نگاه نمی کند . بیست و نه روز است که نگاهش را به آسمان دوخته . خواب هم که باشد ، نگاهش به آسمان است . بر آسمان چشم می بندد و به وقت بیداری بر آسمان چشم باز می کند.
شعله ها برابرش می رقصند . نصرانی مبهوت به مرد نگاه می کند . زبیر ادامه می دهد:
_ داستان این مرد، عجیب ترین داستان تمام عالم است !
نصرانی با تعجب می پرسد:
_ چه بر سرش آمده؟! بیمار است ؟!
زبیر جواب می دهد:
_ منتظر عذاب است !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
4_6021370516349127849.mp3
16.54M
🎶 قطعه «عزیزم حسین(2)» منتشر شد
•پویش #عزیزم_حسین به مناسبت ایام ولادت امام حسین(ع) آغاز شد
🎤 باصدای عبدالرضا هلالی و محمداسداللهی
📝شاعر: محمداسداللهی
🎼موسیقی: امید رهبران
👥با همراهی گروه سرود احسان
@shahid_gomnam15