شهید گمنام
»بندگان خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع ح
ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم،
باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن
پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
٭٭٭
در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت
اداري، پرسيد: موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه.
تقريبًا همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز
خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه،
وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانهاي را زد.
پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد.
يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشــت گفتم:
داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟
آمــدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه
فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بندههاي خدا کسي رو
ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشون کم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه.
٭٭٭
26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوري و آماده چاپ
شد. يكي از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا
ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي
#رفیق_شهیدم 🥀
ادامه دارد
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری🕊🌹
“اشهد ان ” شما زندهتر از ما هستید!
مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی…
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی♥️
@shahid_gomnam15
🌸هر شهیدی را که دوستش داری
کوچه دلت را به نامش کن
یقین بدان
🌹در کوچه پس کوچه های
پر پیچ و خم دنیا
🌸تنهایت نمیگذارد.....
#شهیدانه﴿°•🥀•°﴾
#درآرزوشهادت
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_شصت_پنجم
سپیدای صبح نصرانی پا درون خانه پیرزن می گذارد. در چوبی خانه گوشه ای افتاده و پیرزن در میانه حیاط بی جان بر خاک خوابیده . خون تمام پیراهنش را سرخ کرده! نصرانی بالای سر پیرزن می ایستند و نیم نگاهی به او می اندازد. با احتیاط از کنارش می گذرد و چشم می چرخاند دنبال تنور. گوشه حیاط پیدایش می کند. آرام به طرف تنور می رود. هنوز بقایای تخته شکسته بالای تنور پیداست. نصرانی خم می شود و با دقت به درون تنور نگاه می کند. چیزی درون تنور نیست. خالی ست ! کنجکاو، به درون تنور می پرد. تکه های چوبی درون تنور خودنمایی می کنند. نصرانی یکی از تخته ها را به دست می گیرد و نگاه می کند! خبری از کتاب نیست. یکدفعه در دیواره تنور ، متوجه شکافی تنگ و تاریک نی شود. جایی که از نور آفتاب دور مانده و از بالای تنور هم پیدا نیست . آرام دست در شکاف فرو برده و کیفی چرمی را بیرون می کشد. همان جا درون تنور کیف را باز می کند و کتاب را بیرون می کشد. آهسته کتاب را ورق می زند. قادر به خواندن خطوط آن نیست ! ناگهان صدایی از بیرون تنور به گوشش می رسد .
_ از تنور بیا بیرون !
وحشت زده کتاب را می بندد. چه باید کرد ؟! تامل می کند. سعی دارد فکرش را به کار بیندازد. مدام با خودش می گوید: چه باید کرد ؟! آرام سرش را از تنور بیرون می آورد . سلیمان در حالی که شمشیر برهنه ای را در دست گرفته و آماده نبرد است ، بالای سر تنور ایستاده !
_ بیا بیرون غریبه ! عجله کن !
وحشت زده کتاب را می بندد. چه باید کرد؟! کیست؟! تامل می کند. سعی دارد فکرش را به کار بیندازد. مدام با خودش می گوید: چه باید کرد؟! آرام سرش را از تنور بیرون می آورد. سلیمان در حالی که شمشیر برهنه ای را در دست گرفته و آماده نبرد است، بالای سر تنور ایستاده!
_ بیا بیرون غریبه! عجله کن !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_شصت_ششم
می خندد. نصرانی ایستاده و نگاه می کند. دستانش در تنور پنهان است. سلیمان می گوید:
_ دستانت را نشانم بده. می خواهم دستانت را ببینم.
نصرانی آرام و آهسته کیف چرمی را که در دست دارد بالا می آورد و آن را نشان سلیمان می دهد. کیف را به گردن آویخته و از تنور بیرون می آید. سلیمان عقب می رود و اشاره می کند به کیف چرمی.
_ کیف را از گردنت باز کن .
نصرانی نگاهش می کند. انگار خیال ندارد کیف چرمی را تحویل بدهد ! سلیمان دوباره می گوید:
_ کیف را از گردنت باز کن .
نصرانی فقط نگاهش می کند. سلیمان سری تکان می دهد و می گوید:
_ من برای کشتن تو نیامده ام ! فقط دنبال این کیف و کتاب هستم ! پس کاری نکن دستانم به خون تو آلوده شود ! کیف را از گردنت باز کن !
نصرانی می گوید:
_ من دشمن تو نیستم ! مرا نمی شناسی که بخواهی بر من شمشیر بکشی.
سلیمان سری تکان می دهد و می گوید:
_ کیف را از گردنت باز کن و بر خاک بینداز تا بفهمم که دشمن نیستی!
نصرانی خم می شود و کیف چرمی را از گردنش باز می کند و آن را بر خاک می اندازد. سلیمان اشاره می کند به شمشیری که نصرانی بر کمر بسته .
_ حالا شمشیرت را باز کن !
نصرانی لبخند تلخی می زند.
_ پس تو دشمن منی !
سلیمان می گوید:
_ گفتم شمشیرت را باز کن !
نصرانی بی حرکت ایستاده و نگاهش می کند. شمشیرش را از کمر باز نمی کند. سلیمان می گوید:
_ خیال جنگ داری ؟! اگر خیال جنگ داری بگو. من از جنگیدن هراسی ندارم . شمشیرش تشنه خون است !
نصرانی آرام دست بر دسته شمشیر می گذارد .
_ پس رجز را تمام کن و بیا مردانه بجنگیم!
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
بچهبودیمتمومترسموناینبودڪه
توحرمگمبشیم . .
حالاهمینترس،شدهآرزو:)💔؛
@shahid_gomnam15
دعا براے ظهور؛
دعوت امام زمان(عج) است،
و گناه؛ در بستن به روے امام!
اول باید در را باز ڪرد،
سپس مهمان دعوت ڪرد!
ترڪ گناه اخلاص در دعوت است،
وگرنه دعا لقلقه زبان و تعارف است...
#آیتاللهبهجت 🌱
@shahid_gomnam15
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
@shahid_gomnam15
آیه ای که برای بیدارشدن نماز صبح و شب معجزه می کند😍☺️
《نشر این پست صدقه جاریه است》😊
@shahid_gomnam15
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
🔸🔹#دعای_عصر_غیبت🔹🔸
#دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
#اللهُمَّ_عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔹 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
#اَللهُمَّ_عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔹 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
#اللهُمَّ_عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔹 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
🌟 #دعای_غریق
✨ دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان
یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ
🔹یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔹
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
5714915861.mp3
2.75M
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز🕊📿
❣ دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای #استادفرهمند
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۲۴ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عاقبت افرادی که برای #امام_زمان ارواحنا فداه کار می کنند ؟
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
@shahid_gomnam15
🌷#شهادت، به آسمان رفتن نیست...
به خود آمدن است...
شادی روح شهیدابراهیم هادی صلوات
@shahid_gomnam15
May 11
#رفیق شهیدم ابراهیم هادی
می گفت: اگر می گویید الگویتان
حضرت زهرا(سلام الله علیها) است باید کاری کنید ایشان از شما
راضی باشند و حجاب
شما فاطمی باشد.
@shahid_gomnam15
احمد آقا بسیار به نماز اول وقت اهمیت میداد به صورتی که موقع نماز همه ی کار ها را ترک میکرد. آن روز ها را فراموش نمیکنم. احمد آقا هنگام نماز گویی هیچ کس را جز خداوند نمیدید. از همه ی دنیا فارغ بود و عاشقانه مشغول مناجات با پروردگار میشد. این اخلاق او در تمام نوجوان هایی که اطراف او بودند تاثیر گذاشته بود. بچه ها هم به نماز اول وقت مقید شده بودند.
#احمد_علی_نیری
@shahid_gomnam15
قَلبـمڪہهیـچتمـٰآم
سِلـولهـٰآیِتنمتورـٰامیخوـٰآهندبیـآ💔؛
#منتظࢪانہ
@shahid_gomnam15
ازدواج ما درست سال ۱۳۵۷ در ایام انقلاب بود. آن ایام وضعیت پادگان ها به هم ریخته بود. اکبر صبح میرفت و یکی دو ساعت بعد برمیگشت. وقتی از محل کار برمیگشتم بوی غذا تمام خانه را پر میکرد! خیلی با من همراهی میکرد. گاهی پیش میآمد برای انجام کاری بلند میشدم، سریع میگفت کجا؟ مثلا میگفتم میخواهم ظرف ها را بشورم. میگفت بنشین با هم میرویم. اکبر میگفت دلیلی ندارد که مرد کار نکند.
#علی_اکبر_شیرودی
@shahid_gomnam15
سیمخاردارِنفسمیدونی
یعنیچی؟
یعنی:
واردِهرکانالینشی!!📱
واردِهرگپینشی!!
واردِهرپیوینشی!!
واردِهربحثینشی!! ☝️🏻
اصلاهرفضایی
کهازخدادورتکنه💔
آرهتویفضایمجازی
هممیتونی
جلوینفست رو بگیری
سلامتی وفرج اقاامام زمان صلوات
#تلنگر
@shahid_gomnam15