eitaa logo
شهید گمنام روستای فتح آباد علیا
646 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
103 فایل
🔷️مرکز اطلاع رسانی برنامه ها و مراسمات شهید گمنام روستای فتح آبادعلیا 🔸️ارتباط با خادم کانال؛ @shahid_gomnam_18 🔸️شماره کارت جهت واریز نذورات شما 👇🏻 6037691980131528 بانک صادرات بنام فاطمیه شهید گمنام
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅دستور آسان نماز شب از زبان حجت الاسلام عالی👌🏻😍 » ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔴 کاش زائر پیادۀ اربعین بودم... 🔹 ️امام خامنه ای (حفظه الله) : 🔹 این پیاده روی میان نجف و کربلا و امثال آن، پدیدۀ بی نظیری است. حرکت عشق و ایمان است. از دور به حال زائران اربعین «غبطه» می‌خوریم. جا دارد امثال بنده که از اینجور حرکتها محرومیم، عرض کنیم که: «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزا عظیماً» کاش ما هم پیش شما بودیم و ازاین فوز عظیم بهره مند می شدیم. «»
🌷 علیه السلام : هرکس نمیتواند کفاره ی گناهش را بپردازد، بر محمد و آل محمد بسیار صلوات فرستد زیرا صلوات گناهانش را کاملا از بین می برد. 📗عیون اخبارالرضا ج۱ ص۲۹۴ «» 🌐 به جمع یاران شهید گمنام بپیوندید؛ https://eitaa.com/shahid_gomnam_fathabad
💥 نحوه شهادت 🌸🍃 لحظه وداع و دیدار آخر فاطمه خواهر کوچک شهید هم روایتی است شنیدنی، مادر می‌گوید: آن روز که قرار بود فائزه به کرمان برود، من خانه نبودم. خواهرش فاطمه از حال و هوای فائزه برایم تعریف کرد و گفت: فائزه صبح بیدار شد و من از او خواستم که ناهار را با دستپخت من بخورد، قرار بود برایش کوکو سیب‌زمینی درست کنم. فائزه گفت: تا شما برای من کوکو درست کنی، من رسیده‌ام کرمان، اما فاطمه اصرار و نهایتاً غذای فائزه را آماده می‌کند و بعد فائزه غذایش را می‌خورد و آماده رفتن می‌شود. فاطمه می‌گفت: فائزه وقت رفتن به من گفت خوب درس‌هایت را بخوان. احترام پدر و مادر را هم نگه دار. بعد هم رفت دانشگاه و ساعت ۸ شب به سمت کرمان حرکت کرد و خودش را به گلزار رساند. 🌸🍃یکی از دوستانش را سر مزار فائزه دیدم و از او خواستم که از روز حادثه برایم روایت کند. او گفت: وقتی به گلزار شهدا رسیدیم، جایی ایستادیم تا شربت بخوریم. فائزه به شوخی گفت: شربت شهادت است. بچه‌ها خندیدند، اما فائزه درست می‌گفت. بعد از نوشیدن شربت متوجه شدیم که دو تا از همکلاسی‌های‌مان همراه ما نیستند و از ما جدا شده‌اند. فائزه برای پیداکردن دو تا از بچه‌ها رفت که انفجار اول اتفاق افتاد، یکی از بچه‌ها ترکش خورد و ما مجبور شدیم او را تا جایی برسانیم. فکر نمی‌کردیم که فائزه در اثر ترکش‌های انفجار به شهادت رسیده باشد. 🌸🍃وقتی داشتم فیلم‌های حادثه تروریستی را نگاه می‌کردم، فائزه را از رنگ روسری‌اش شناختم. ترکش از پشت گردن، کتف و پهلو به فائزه اصابت کرده و او با صورت به زمین خورده بود. «» 🌐 به جمع یاران شهید گمنام بپیوندید؛ https://eitaa.com/shahid_gomnam_fathabad