eitaa logo
رسانه‌شهیدگمنام‌فتح‌آبادعلیا🔹️
670 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
6هزار ویدیو
178 فایل
🔷️مرکز اطلاع رسانی برنامه ها و مراسمات شهید گمنام روستای فتح آبادعلیا 🔸️ارتباط با خادم کانال؛ @shahid_gomnam_18 🔸️شماره کارت جهت واریز نذورات شما 👇🏻 شماره حساب 0120417554000 وشماره کارت 6037697090180040 کانون فرهنگی تبلیغی فاطمیه شهیدگمنام
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔹جعبه شیرینی روجلوش گرفتم,یکی برداشت وگفت: " میتونم یکی دیگه بردارم؟" گفتم:"البته سیدجون,این چه حرفیه؟" برداشت ولی هیچ کدوم رونخورد. کارهمیشگیش بود هرجاکه غذای خوشمزه یاشیرینی یاشکلات تعارفش میکردندبرمیداشت امانمیخورد. میگفت:" میبرم باخانم وبچه هام میخورم". میگفت:"شماهم این کار روانجام بدید. اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن و بچه ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر میزاره". 📚کتاب دانشجویی،شهید آوینی، صفحه ۲۱ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید؛ برای روز مادر و روزهای عید. اگر فراموش می کرد، در اولین فرصت جبران می کرد. هدیه اش را می داد و از زحماتم تشکر می کرد. زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، مدت ها به خانه نیامده بود. یک روز دیدم در می زنند. رفتم دم در، دیدم چندتا نظامی پشت در هستند، گفتند: "منزل جناب سرهنگ شیرازی؟" دلم لرزید. گفتم :" جناب سرهنگ جبهه هستند. چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟ اتفاقی افتاده؟ " گفتند: از طرف ایشان پیغامی داریم." و بعد پاکتی را به من دادند و رفتند. آمدم در حیاط ، پاکت را درحالی که دستانم می لرزید ، باز کردم. یک نامه بود با یک انگشتر عقیق . نوشته بود:" برای تشکر از زحمت های تو. همیشه دعایت می کنم." یک نفس راحت کشیدم. اشک امانم نداد. به روایت همسر شهید صیاد شیرازی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 معاونش بودم. برعکس من،خانواده اش در منطقه نبودند. می خواستم با خودم ببرمش خانه . گفتم «حاجی خونه ام نزدیک مقر تیپه. افتخار بدید یه امشب رو در خدمت تون باشیم.» راضی نمی شد، انقدر اصرار کردم تا بالاخره قبول کرد. بعد از شام، برایش جا انداختم، یک تشک و پتوی نرم. نخوابید رفت کنار اتاق و یه پتوی نازکی که آن جا پهن بود اشاره کرد و گفت«من این جا می خوابم» گفتم:حاجی چرا اونجا؟براتون جا انداختم! گفت:همین خوبه! راحتم گفتم:این جوری که خیلی بد میشه نمی تونید راحت بخوابید.» راضی نشد. گفت:ما مرد مبارزه ایم، نه مرد راحتی و آسایش !عادت کنیم به تن پروری دیگه حریف خودمون نمی شیم.؛» راوی:محمد علی هیهات منبع:خاطرات شگفت، سعید عاکف، انتشارات ملک اعظم، ص ۷۹ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
روزی که مصطفی به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت : این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟ مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت : من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت. تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت : «من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷 روز ازدواج سفارش دادہ بود روی دو تا پارچه‌ی بزرگ نوشته بودند: ⭕️ "عالم محضر خداست در محضر خدا گناہ نکنید... ⭕️ پرسیدم: - "چرا این جمله رو نوشتی..!؟" گفت: - "جای این نوشته‌‌ها همین جاست. هیچ کجا، توی هیچ مجلسی آدم نباید گناہ کنه مخصوصاً توی ازدواج ما." ✍به روایت همسر ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷🌷 وقتی شهید بهشتی در آلمان بودند در سفری با ایشان از هامبورگ به شهر دیگری می رفتیم. اول ظهر به یک ایستگاه راه آهن رسیدیم چون وقت نماز شده بود نشان قبله نما گذاشتند، قبله را مشخص کرده و روی همان سکویی که مسافران سوار قطار می‌شدند به نماز ایستادند. مردم هم که نمی دانستند ایشان چه کار دارد می کنند، پلیس را خبر کردند. پلیس آمد و به ایشان گفت: باید بیایید در مرکز پلیس، در مورد این کاری که می کردید توضیح بدهید. ایشان همان جا توضیح دادند که من مسلمانم و داشتم نماز می خواندم. نماز یکی از عبادت های مسلمانان است که در شبانه روز چند وقت دارد و چون الان یکی از وقت های رسیده بود ایستادم و نماز خواندم. 📚 عبای سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه ۸-۷٫ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷🌷 از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه شما را شکنجه تان میکنند یا نه؟ همه به سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید. آقا سید باز هم حرفی نزد. پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟ او با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت. نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست. افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود،آقای ابوترابی را بُرد تواتاق خودش گفت: تو بیشتر از همه کتک خوردی،چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبَرند فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد میگفت شما الحق هستید ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷🌷 وقتی شهید بهشتی در آلمان بودند در سفری با ایشان از هامبورگ به شهر دیگری می رفتیم. اول ظهر به یک ایستگاه راه آهن رسیدیم چون وقت نماز شده بود نشان قبله نما گذاشتند، قبله را مشخص کرده و روی همان سکویی که مسافران سوار قطار می‌شدند به نماز ایستادند. مردم هم که نمی دانستند ایشان چه کار دارد می کنند، پلیس را خبر کردند. پلیس آمد و به ایشان گفت: باید بیایید در مرکز پلیس، در مورد این کاری که می کردید توضیح بدهید. ایشان همان جا توضیح دادند که من مسلمانم و داشتم نماز می خواندم. نماز یکی از عبادت های مسلمانان است که در شبانه روز چند وقت دارد و چون الان یکی از وقت های رسیده بود ایستادم و نماز خواندم. 📚 عبای سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه ۸-۷٫ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @shahid_gomnam_fathabad ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹 بیت المال ! بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!» جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم: «مگه چی شده؟!» گفت: «اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.» گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.» گفت: «نه!!.» خاطره ای از سردار [فرمانده لشکر 31 عاشورا] •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @shahid_gomnam_fathabad •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 مهدی اهمیت بسیار زیادی برای نماز شب قائل بود و در یکی از سخنرانی هایش در مقر انرژی اتمی اهواز میگفت: بچه ها! من نیمه شب ها می آیم از نزدیک نگاه میکنم، میبینم نماز شب خوان ها بسیار اندکند! تاسف میخورد که چرا سرباز امام زمان عجل الله فرجه نسبت به نماز شب باید این قدر بی تفاوت باشد. 📚 شهید مهدی زین الدین ‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌🆔@shahid_gomnam_fathabad