eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.4هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
10.9هزار ویدیو
108 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. خادم کانال 👇👇 @labaikya_mahdi_313 تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر آسمان امشب مملو از عطر الله اکبر خواهد شد . 🇮🇷همه با هم راس ساعت 9 شب تکبیر الله اکبر سر می دهیم 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
داستان واقعی و عبرت آموز ، کمک امیرالمومنین به یک خانم. بزرگوارانی که تازه به جمع ما پیوستند میتوانند استفاده کنند.
🌹 طرح بسیار زیبا که کتاب ها رو برای فردا در راهپیمایی میخواند بین مردم پخش کنند #ارسالی_اعضای_محترم_کانال 👆👆👆👆
امشب شهادت نامه عشاق امضا مي شود... فردا ز خون عاشقان اين دشت دریا مي شود امروز روز پنجم است که در محاصره ایم... آب را جیره بندی کرده ایم نان را جیره بندی کرده ایم عطش همه را هلاک کرده جز شهدا را که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند... شهدا دیگر تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه... 🌷عملیات والفجر مقدماتی ۱۷ الی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۶۱ 🌷 شب ٢٢ بهمن هر کدوم از اعضا دوست دارند در شب سالگرد هدیه به روح بلند این شهید بزرگوار تلاوت کنند 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
پست ترک گناه امشب به اضافه شرکت در راهپیمایی فردا بدون گناه و بدون نگاه به نامحرم با پوشش اسلامی و چادر فاطمی التماس دعا
❣داستان شهادت ابراهیم هادی و همرزمانش ❣ به مناسبت شهادت بچه های کانال کمیل 👇👇👇
درباره چگونگی شهادت ابراهیم نیز یکی از همرزمانش نقل می‌کند: « به بچه‌های گردان گفتم عراق دارد کار کانال کمیل را تمام می‌کند چون فقط آتش و دود بود که دیده می‌شد. اما هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده اما وقتی یاد حرفاهایش افتادم دلم لرزید. نزدیک غروب بود احساس کردم چیزی از دور در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم کاملا مشخص بود سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند، در راه مرتب زمین می‌خوردند و بلند می‌شدند. میان سرخی غروب بالاخره آنها به خاکریز ما رسیدند. پرسیدیم از کجا می‌آیید؟ گفتند: از بچه‌های گردان کمیل هستیم. با اضطراب پرسیدم:پس بقیه چی شدند؟ حال حرف زدن نداشتند، کمی مکث کردند و ادامه دادند:ما این دو روز زیر جنازه‌ها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. یکی از این سه نفر دوباره نفسی تازه کرد و ادامه داد: عجب آدمی بود! یک طرف آر. پی. جی می‌زد، یک طرف با تیربار شلیک می‌کرد. عجب قدرتی 👇👇👇
داشت. یکی از آنها ادامه داد: همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود. آذوقه و آب رو تقسیم می‌کرد، به مجروحان رسیدگی می‌کرد. اصلا این پسرخستگی نداشت.گفتم: از کی دارید حرف می‌زنید مگر فرمانده‌ه‌تان شهید نشده بود؟ گفت:جوانی بود که نمی‌شناختمش. موهایش کوتاه بود، شلوار «کردی» پایش بود، دیگری گفت: روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود.چه صدای قشنگی داشت. برای ما مداحی هم می‌کرد و روحیه می‌داد. داشت روح از بدنم خارج می‌شد. سرم داغ شده بود. آب دهانم را فرو دادم چون که اینها مشخصات ابراهیم بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو میگی درسته؟ الان کجاست؟ گفت:آره انگار یکی دوتا از بچه‌های قدیمی آقا ابراهیم صداش می‌کردند. یکی دیگر گفت:تا آخرین لحظه که عراق آتش می‌ریخت زنده بود، به ما گفت: عراق نیروهایش را عقب برده است حتما می‌خواهد آتش سنگین بریزد، شما هم اگر حال دارید تا این اطراف خلوت است عقب بروید. دیگری گفت: من دیدم که او را زدند. با همان انفجارهای اول افتاد روی زمین. بی‌اختیار بدنم سست شد. دیگر نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. سرم را روی خاک گذاشتم و تمام خاطراتی که با ابراهیم داشتم در ذهنم مرور شد. از گود زورخانه تا گیلان غرب و ...بوی شدید باروت و صدای انفجار با هم آمیخته شده بود !رفتم لب خاکریز می‌خواستم به سمت کانال حرکت کنم یکی از بچه‌ها گفت با رفتن تو ابراهیم بر نمی‌گردد . همه بچه‌ها حال و روز من را داشتند. وقتی وارد دوکوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران در حال پخش بود: «ای از سفر برگشتگان کو شهیدانتان کو شهیدانتان؟ » صدای گریه بچه‌ها بیشتر شد. خبر شهادت و مفقود شدن ابراهیم خیلی سریع بین بچه‌ها پخش شد. یکی از رزمنده‌ها که با پسرش در جبهه بود گفت:همه داغدار ابراهیم هستیم. به خدا اگر پسرم شهید شده بود آنقدر ناراحت نمی‌شدم.هیچ کس نمی‌داند ابراهیم چه آدم بزرگی بود. او همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند.» شهید ابراهیم هادی همچنین یکی از اعضای خانواده شهید ابراهیم هادی درباره چگونگی گفتن خبر شهادت به مادرشان را این چنین توضیح می‌دهد: «پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید که چرا ابراهیم مرخصی نمی‌آید با بهانه‌های مختلف بحث را عوض می‌کردیم و می‌گفتیم: الآن عملیات است ، فعلاً نمی‌تواند به تهران بیاید. خلاصه هر روز چیزی می‌گفتیم. تا اینکه یکبار دیدم مادر آمده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته است و اشک می‌ریزد. آمدم جلو و گفتم: مادر چی شده؟، گفت:من بوی ابراهیم رو حس می‌کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و..وقتی گریه‌اش کمتر شد گفت:من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده است. ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی به او گفتم: بیا برایت به خواستگاری برویم می‌گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی‌گردم. نمی‌خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشد.چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می‌کرد ما هم بالاخره مجبور شدیم از دایی بخواهیم به مادر حقیقت رو را بگوید. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی. سی. یو بیمارستان بستری شد.» به گزارش ایسنا کتاب «سلام بر ابراهیم» در صفحه 135 به بیان خاطرات و بخش‌هایی از زندگی نامه این پهلوان شهید پرداخته است. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم.... ❤🌹❤🌹 بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ🌹َ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌹 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹 💚 کانال و 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd ❤🌹❤🌹❤
❣🌟❣🌟❣🌟❣ 💖حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند: 💞صبح ها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد. 💖 هم فراموش نشود 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
ان شاء الله امروز هم به نیابت از هدیه به زهرا(س) صفحه 597 و 598 و 599 را تلاوت می کنیم @shahid_hadi124
💞ابراهیم در عملیات «والفجر مقدماتی»، پنج روز به همراه بچه‌های گردان «کمیل» و «حنظله» در کانال‌های «فکه» مقاومت کردند و تسلیم دشمن نشدند. ❤️#شهید_ابراهیم_هادی سرانجام در #روز22_بهمن #سال_61 بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب خط مقدم او تنها ماند و از آن پس دیگر کسی او را ندید و گمنام باقی ماند. 💖مزار یادبود این قهرمان شهید در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا (س)به چشم میخورد. 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
🇮🇷 #می_آیم_چون ✌️ اراده کرده ایم داغ ترین زمستان تاریخ را برای #ترامپ به نمایش بگذاریم... #همه_می_اییم 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
🌹 ۲۲بهمن سالروز شهادت شهید ابراهیم هادی بخشی از وصیت نامه شهید ابراهیم هادی: خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبرانقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است كه اگر تكه‌تكه‌ام كنند و يا زير سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت. 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
41.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حضور خواهر شهید ابراهیم هادی در برنامه "کاملا دخترونه" ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ 🌹خواهر شهید هادی: شهر به شهر میرم تا رسالت قهرمان بودن همه شهدا رو نشون بدم... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
دانلود آهنگ جدید حامد زمانی بنام دلارام.mp3
6.35M
🌺 ترانه بسیار زیبا 🌺 تقدیم به امام خامنه انی 🎤🎤 حامد زمانی 💠 دلارام 🇮🇷 سرودهای #دهه_فجر 🇮🇷 #چهل_سال_افتخار 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
سلام دوستان عزیز به مناسبت سالگرد شهید هادی میخواهیم چالشی رو برگزار ڪنیم شما عزیزان جریان تحولاتتون رو درآشنایی باشهدا مخصوصا شهیــد هادی برای ما بفرستید تا ما داخل کانال و به اشتراک بگذاریم. ارسال به این ایدی👇👇👇 @ya_ommah
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘ باسلام,قبل هر بیانی سالروز اسمونی شدن رفیق شهیدم رو به همه تبریک میگم,دوستی من و داداش ابراهیم برمیگرده به تیرماه ۹۶،تو یه گروهی کانال داداش ابراهیم رو معرفی کردن,من وارد کانال شدم و تا بخودم اومدم دیدم دارم پی دی اف جلد ۱،داداش ابراهیم رو میخونم,همون شب خیلی حالم بد بود 😔😔 وقتی کتابو تموم کردم ساعتای یک نصف شب بود,وقتی میخواسم بخوابم,با خودم گفتم همه میگن داداش ابراهیم یه نشونه میده ک تورو به دوستی قبول کرده یانه؟!منم اگه تا فردا نشونه پیدا نکنم میفهمم ک داداش نخواسته بامن رفیق بشه😔😔 دو ساعت بعدش بیدارشدم باخودم گفتم حالا که برای نماز زوده بذار مثل شهدا نماز شبمو بخونم,وقتی خوندم رفتم سراغ گوشیم,دیدم دوستم پیام داده,بیا اینم شماره خواهر داداش ابراهیم که میخواستی بیشتر اشنا بشی,ولی من حتی بدوستم نگفته بودم که دارم کتابشو میخونم😭وقتی ازشون پرسیدم که چرا بهم شماره رو دادی گفت این یه رازه,از اون روز به بعد سعی کردم تو خط قرمزهای داداش ابراهیم(غیبت,دروغ,قضاوت,دیرخوندن نماز)پا نذارم,امیدوارم داداش ابراهیم همیشه دست مارو بگیره❤️❤️❤️ممنونم از همه دوستان بابت تمام زحماتتون 👆👆👆👆 🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
يكبار كه با ابراهیم صحبت مي‌كردم گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می‌رفتم همیشه با وضو بودم🍃. هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می‌خواندم.🌹 پرسیدم: " چه نمازی؟! "، گفت:" دو رکعت نماز مستحبي می‌خوندم و از خدا می‌خواستم که یه وقت تو مسابقه‌، حال کسی رو نگیرم.☝️" اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود.❌ او به هیچ وجه گرد گناه نمی‌چرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده می‌شد سریع موضوع را عوض می‌کرد.☝️ هر وقت هم می‌دید که بچه‌ها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب می‌گفت : ((صلوات بفرست ))و يا به هر طریقی بحث رو عوض می‌کرد.👌 هیچگاه از کسی بد نمی‌گفت ، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمي‌پوشید .👌🍃 بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می‌کرد و زمانی هم که علت آن را سؤال می‌کردیم می‌گفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه.☝️ 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124
اینم سفره صلوات امروزمون,هدیه به دوست اسمونیمون,داداش ابراهیم🌺🌺🌹🌹🌹🌹🌹 #ارسالی_اعضای_محترم_کانال 👆👆👆
1_49390470.mp3
4.34M
🎧🎧 👆 ✅ رابطه محبت خدا و بندگان 🔹 اولین حرفی که خدا به انسان زد فرمود(میخواهم به تو رحم کنم) 🔹خدا ناز بندشو میکشه ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹☘🌹☘🌹☘🌹 سلام خدمت شما و تشکر از کانال خوبتون، نمیدونم چجوری شد که وارد کانال شما شدم، ولی تصمیم گرفتم که برای چالش آشنایی با شهید محبوبم یعنی داداش ابراهیمم براتون بنویسم، اسرار من و ایشون خیلی زیاده، من خیلی از حالات و الهامات خودم از این شهید رو  نمیتونم به هیچ کسی بگم، اما میخام گوشه ای از کرامات این شهید رو بنویسم تا شاید کسی تکون بخوره و بفهمه دوستی با شهید چه عالمیه و حتما تجربه کنه و از زندگی معنی دار لذت ببره. آشنایی من با ایشون برمیگرده به سال ۹۲ که توی منطقه ی عملیاتی شلمچه کتاب سلام بر ابراهیم -که زندگینامه ی ایشون هست_  رو خیلی اتفاقی خریدم، بدون هیچ پیش زمینه ی ذهنی شروع کردم به خوندن، و خوندم و خوندم و خوندم و اصلا متوجه گذر زمان نشدم، به شدت تحت تاثیر شخصیت ایشون قرار گرفتم، مخصوصا   جایی خوندم که هرکسی عکس ایشون روببینه و باهاشون اتصال دلی پیدا کنه حتی اگر ایشون رو نشناسه، شب میاد به خواب اون فرد. اون شب دلم خیلی میخاست تو خواب ایشون رو ببینم، نمیدونم چرا، ولی بدجور به دلم افتاده بود، با خودم گفتم من که لایق نیستم ولی هدیه ای برای ایشون میفرستم تا بلکه قابل بدونن. شروع کروم به خوندن دعای صد صلوات و تقدیم به روح ایشون، خیلی تو فکرشون بودم تا اینکه نیمه شب پس از فراغت از دعا و از فرط خستگی به خواب رفتم، ایشون رو تو خواب دیدم ، با لباس خاکی جبهه، تو حلقه ی هم رزمانش، خیلی نجیب، خیلی سربزیر، خیلی با حیا، سرشون پایین بود، بالا نیومد، باهام حرف میزدن و بهم سفارش کردن که دختر دارم و تو تربیتش خیلی دقت کنم، از خواب پریدم، باورم نمیشد، اصلا رو ابرها بودم، تا چندین روز حالم یه حال دیگه ای بود، یه شعف عجیبی داشتم، وای خدا چه حالی داشتم، دوباره کتابشون رو خوندم، و دوباره و دوباره.. به هرکی میرسیدم حرف ایشون رو میزدم، گل کتابخونه ام بود، امانت میدادم، که البته یکی از این امانت دادن ها ماجرایی شد واسه خودش، یه بار این کتاب رو دادم به یکی از دوستان خانوادگیمون که توی یه کارخونه ای کار می کرد، سید جوان گرانقدری بود و اهل دل، برده بود تو کارخونه و اوقات فراغتی جزیی که دست میداد میخوند واسه خودش، کم کم همکارانش هم علاقه مند میشدن و ازش سوال میپرسیدن، جوری شده بود که شصت هفتاد نفر از کارگرها مینشستن دورش و به کتاب آقا ابراهیم گوش میدادن، سید تعریف میکرد کارگرایی که گاهی اهل نماز نبودن و حرفای لغو زیادی میزدن تحت تاثیر قرار میگرفتن و علاقه مند به شخصیت عظیم این شهید شده بودن... ارتباط من باشهید و حال خوبم مدت زمانی طول کشید شاید شش یا هفت ماه، ولی خب، شیطون در کمینه، روزمرگی ها خیلی ارزش ها رو از یاد آدم میبره، دنیا مکاره است و آدمیزاد غافل.. تا اینکه امسال حدود شش ماه پیش خیلی اتفاقی یه پیامی رو توی یکی از کانال ها خوندم در رابطه با اردوی جهادی شهید ابراهیم هادی، ناگهان یاد این شهید بزرگوار افتادم و نذری تو دلم اومد که اگر خواسته ام انجام بشه، به این اردوی جهادی کمک مالی کنم یا خودم به همراه همسر و دوفرزندم یه اردوی جهادی رو تجربه کنم، باورتون نمیشه از وقتی این نیت از دلم گذشت شهید ابراهیم عزیزم پا گذاشت توی دلم، وسط دلم، جوری شده که من هر روز ایشون رو میبینم، حس میکنم حضورشون رو کنار خودم و خانواده ام، چه تو ماشین باشم چه تو مهمونی، چه زیارت امام رضا چه مسجد، چه تو خیابون چه سر سفره، من ایشون رو حس  میکنم، مثل بچه ام، مثل شوهرم، مثل مادرم، من با این عزیز دل دردودل میکنم، نگاه مهربون ایشون تو قلبمه، عکسشون روی دیوار اتاقمه، من از نگاه ایشون حرف ها رو میخونم، میترسم به کسی بگم ولی باور نکنه و فکر کنه دیوانه شدم یا مشگلی دارم، ولی باور کنید دیوانه نشدم، فقط یه ارزو دارم، لحظه ی مرگم ایشون کنارم باشه و روحم با ایشون به سمت خدا پرواز کنه وایشون شفاعت من رو بکنند. حضور گرم و ارامش بخش این شهید رو در زندگی تمام اعضای این کانال از درگاه خدا آرزومندم. 👆👆👆👆👆👆 🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘