سلام
دوستان عزیز💐
ماه شعبان،ماه صدقه،استغفار و صلواتِ
اگر میتونید روزی هزار بار استغفار و روزی هزار بار صلوات بفرستید
صدقه هم هر روز کنار بذارید خصوصا روز اول ماه شعبان
این موارد خیلی مهمن
خیلیییی زیاد
غفلت نکنید لطفا🙏🙏
( #صلوات_شعبانیه که ده دقیقه قبل اذان ظهر باید خونده شه خیلی مهمه)
مناجات شعبانیه هم که همش عشق بازی با خداست
شبا،یه گوشه خلوت انتخاب کنید
نور رو کم کنید و این دعای کوتاه و زیبارو بخونید با معنی👌
اول برای فرج،بعد حاجات دیگران و در آخر برای حوائج خودتون دعا کنید🙏🌷🍃
پستهارو حتما با دقت بخونید👆
برای دیگران ارسال کنید
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
@Farsna.mp3
3.66M
💢🌟💢🌟💢
افضل اعمال در ماه شعبان
حاج آقا حسینی قمی
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#همسرشهید
حافظ کل قرآن بود و نماز اول وقتش درک نمی شد، او در کارهای خانه بسیار به من کمک می کرد و اعتقاد داشت این مسئله باعث ریزش گناهانم می شود، بسیار ساده زیست بود و به فقرا کمک می کرد، از سوی دیگر در رشته های ورزشی مانند غریق نجات، شنا، راپل ، صخره نوردی، چتربازی و جودو تبحر داشت.
🌷آرزویش شهادت بود وی با اشاره به این که اولین سفر همسرم به سوریه در دوران عقد بود گفت: این ماموریت 75 روز طول کشید و من هر شب گریه می کردم ولی هیچ وقت به او نمی گفتم که چرا رفتی و ای کاش که جلویش را گرفته بودم، او هم تماس می گرفت و دلداری ام می داد و از من می خواست که دعا کنم شهید شود، بعد از بازگشتش سری بعد به اتفاق هم برای زیارت به سوریه رفتیم.🌹
#شهیدابوالفضل_راه_چمنی
#سالروزشهادت
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#گفتگوی_تسنیم_با_همسر_شهید_نجفی خاطرات شیرین (زهره نجفی همسر شهید #میثم_نجفی ) #قسمت_چهارم. 💞دخت
#گفتگوی_تسنیم_با_همسر_شهید_نجفی
خاطرات شیرین (زهره نجفی همسر شهید #میثم_نجفی )
#قسمت_پنجم
💢خبر شهادتش چطور به شما رسید⁉️
🌺قرار بود برای حلما جشن سیسمونی بگیریم که کنسل شد. همان روز جمعه به اتفاق خواهرم به منزلمان آمدیم. آقا میثم گفته بود #هفدهم_یا_هجدهم ماه برمیگردد.
💞من گفتم دو ماه خانه نبودهام و باید برای استقبال از میثم همه جا را تمیز کنم تا وقتی برگشت، خانه مرتب و تمیز باشد. مادرشوهر و جاریام هم همراهم بودند. یک دفعه برادرم آمد و گفت: «مامان گفته هوا سرد است. بیایم دنبالتان» گفتم: «ما که تازه آمدهایم.»
💖 ولی از آنجایی که مادرم نگران حالم بود چون آخرین ماه بارداری را پشت سر میگذاشتم، زیاد با خودم احتمال افتادن اتفاقی را ندادم.❗️ با برادرم دوباره به خانه پدری برگشتم و دیدم شوهر خواهرهایم در حیاط ایستادهاند. پرسیدم: «چرا اینجا ایستادهاید⁉️» گفتند: «تو برو داخل خانه»، رفتم دیدم برادرم آنجاست. دستم را کشید برد داخل، دیدم امام جماعت مسجد جامع قرچک هم آنجاست. 😳ایشان گفت هر کسی که به سوریه میرود به خانوادههایشان سر میزنند.
💞من پیش خودم گفتم آقا میثم دو ماه است که رفته سوریه. چرا حالا که میخواهد برگردد آمدهاند سربزنند⁉️😳 باز هم شک نکردم که ممکن است اتفاقی افتاده باشد. به مادرم گفتم: «اینها برای چه آمده اند⁉️» گفت: «همینطوری» رفتم نشستم داخل اتاق. حتی به مخیلهام هم خطور نمیکرد که ممکن است میثم شهید شده باشد. 😢حاج آقا خیلی آرام از من چند سوال پرسید و گفت: «آقا میثم کی و چگونه به سوریه رفت⁉️» و چند سوال دیگر در مورد سفر سوریه میثم پرسید. وقتی همه اینها را پاسخ دادم ،گفت: «آقا میثم مجروح شده است.» ولی باز هم نگران نشدم و شکی نکردم. 😳پیش خودم گفتم: فقط بیاید. اشکال ندارد مجروح شده باشد.
💖 اما بعد از این حاج آقا ناگهان گفت: «خدا داده و خدا هم گرفته» وقتی این را گفت دیگر هیچ چیز نفهمیدم.💔
💞میگفت دوست دارم دخترم کتابخوان شود/دوست ندارم تلویزیونی شود
💖قبل از رفتنش در مورد تربیت فرزندش توصیه خاصی به شما نکرده بود⁉️
💜میگفت: «دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمانها وقتی به دنیا میآییم، امام حسین(ع) را راحت و همینجوری قبول داریم ولی در دوره جدید بچهها مفاهیم را اینطور قبول نمیکنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین(ع) چگونهاند. دوست دارم کتابخوان شود و کتابخوانش میکنم و از این طریق به او یاد میدهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند.»😇 گاهی هم به شوخی به من میگفت: «زهره اگر بچه ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.»🙂
💖میثم دوست نداشت صدای خانمها بالا برود/به مادرم گفتم دعا کن صدایم در معراج شهدا بالا نرود
💞 آخرین بار با ایشان در معراج شهدا دیدار و وداع کردید. آرامش شما بالای سر پیکر شهید برای سایر دوستان و بستگان جالب و ستودنی بود. آنجا با آقا میثم چه حرفی زدید⁉️
💖حرف خاصی با او نداشتم. فقط از این که داشتم بعد از مدتی او را میدیدم، لذت میبردم. آقا میثم دوست نداشت صدای خانمها بالا برود و نامحرمان آن را بشنوند به همین خاطر وقتی قرار شد برای وداع با میثم به معراج شهدا برویم، درخانه به مادرم گفتم: «مامان برایم دعا کن صدایم بالا نرود. دعایم کن بتوانم خودم را کنترل کنم.😢»
💞 وقتی خواهر میثم در معراج شهدا با دیدن میثم با صدای بلند بیقراری میکرد سختم شد. به او گفتم: «زهراجان کمی صدایت را پایینتر بیاور الان میثم ناراحت میشود.» دوست نداشتم ناراحتش کنم.🌷
💖الان هم که مدتی از شهادت همسرتان گذشته، کارهایی که ایشان دوست نداشت را انجام نمیدهید⁉️
💞تا جایی که بتوانم دوست دارم رعایت کنم و کارهایی که دوست نداشت را انجام ندهم. نمیخواهم ناراحت شود.
💞بار آخر گفت: «زهره جان! #سپردمتان_به_حضرت_زینب(س)»😢
❤️ از تولد حلما بگویید. آن روز در نبود آقا میثم چه حسی داشتید⁉️
💞خیلی سخت بود. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره بارداریام بود و روزهای سختی را میگذراندم. به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه»
💖 گفت: «زهره جان! سپردمتان به #حضرت_زینب(س) و از خانم خواستهام به شما سر بزند.»😭
❤️وقتی حلما میخواست به دنیا بیاید فقط از #حضرت_زینب(س) کمک خواستم. فقط ائمه و حضرت زهرا(س) را صدا میزدم. اینها بودند که به من آرامش دادند.🌹
#ادامه_دارد................................
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
1_49473568.mp3
4.24M
💢سخنان زیبا و شنیدنی #استاد_دانشمند.👌👌👌
پیشنهاد دانلود #مخصوصا_برای_جوانها
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سرهنگ است........
سرهنگ نیروی زمینی ارتش زانو زده و پیرمردها و پیرزن ها تک تک پا میگذارند روی کمرش و سوار کامیون میشوند.
عجب اسطوره هایی در این مملکت داریم
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🌷🌷🌷
شب قشنگی هست امشب برای توبه
امشب برو در خونه خدا
ودر خلوت مناجات شعبانیه را بخون
برو #گریه کُن ....
التماسِ #خدا کن ...
بگو نمیتونم از موقعیتِ #گناه فرار کُنم
اونقد این خُدا کریمه
که موقعیتِ گناهو #فراری میده ....
تو فَقط میونِ گریه هات بگو؛
دیگه نا ندارم پاشم
بگو میخوام گناه نکنم ها زورم نمیرسه
معجزه میکنه برات ...