مداحی آنلاین - بارون بارون - مهدی رسولی.mp3
4.92M
🔳 #شهادت_امام_سجاد(ع)
🌴بارون ... بارون ...
🌴دوباره بارون میباره
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه ویژه #اربعین
👌فوق زیبا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو مراسم اهل بیت نمیذاشت کار رو زمین بمونه...
روایتی شنیدنی از سیره #سردار_سلیمانی برای عزاداری در ماه #محرم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاهویک 👈این داستان⇦《 اعلان جنگ 》 ــــــــــــــــــ
داستانی واقعی
قسمت 152 و 153
نسل سوخته 👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپنجاهودو
👈این داستان⇦《 بهار 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود ... اما نیم ساعت، بعد از ورود سعید ... صدای خندههای الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود 😂😂... حتی برف های روی درخت رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم ...
🔹طی یک حمله همه جانبه ... موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم ... و حتی چندین گوله برف ... به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد ...❄️❄️❄️
🔸وقتی رفتیم تو ... دست و پای همهمون سرخ سرخ بود ... و مثل موش آب کشیده، خیس شده بودیم ...
مامان سریع حوله آورد ... پاهامون رو
خشک کردیم ...
🍃بعد از ظهر، الهام رو بردم ... پالتو، دستکش و چکمه خریدم... مخصوص کوه ... و برای جمعه، ماشین پسرخالهام رو قرض گرفتم ... چرخها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون ... من، الهام، سعید ... مادر باهامون نیومد ...👨👨👧
🔻اطراف مشهد ... توی فضای باز ... آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم ... برف مشهد آب شده بود ... اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود ... و این تقریبا برنامه هر جمعه ما شد ... چه سعید میتونست بیاد ... چه به خاطر درس و کنکور توی خونه میموند ...
💢اوایل زیاد راه نمیرفتیم ... مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود ... الهام تازه کار بود ... و راه رفتن توی برف، سختتر از زمین خاکی ... مخصوصا که بیحالی و شرایط روحیش ... خیلی زود انرژیش رو از بین میبرد ...
🔹اما به مرور ... حس تازگی و هوای محشر برفی ... حال و هوای الهام رو هم عوض میکرد ...
هر جا حس میکردم داره کم میاره ... دستش رو محکم میگرفتم ...
- نگران نباش ... خودم حواسم بهت هست ...☺️
کوه بردنهای الهام ... و راه و چاه بلد شدن خودم ... از حکمتهای دیگه اون استخارهها بود ... حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده میشد ... 🍃✨
🔸چهره گرفته، سرد و بی روحی که ... کم کم و به مرور زمان میشد گرمای زندگی رو توش دید ...😍🌸
🔹و اوج این روح و زندگی ... رو زمانی توی صورت الهام دیدم ... که بین زمین و آسمان، معلق ... داشتم پنجرهها رو برای عید میشستم ...💦
با یه لیوان چای اومد سمتم ...
- خسته نباشی ... بیا پایین ... برات چایی آوردم ...
🔻نه عین روزهای اول ... و قبل از جدا شدن از ما ... اما صداش، رنگ زندگی گرفته بود ...
🌸عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد خیلی تعجب کرد ... خوب نشده بود ... اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود ... هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت ... که توکل بر خدا ... اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل میکردیم ...
💢اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود ... اونقدر چهرهات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم ... با خودت چی کار کردی پسر⁉️ ...
و من فقط خندیدم ... روزگار، استاد سخت گیری بود ... هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
نویسنده:
#شهید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپنجاهوسه
👈این داستان⇦《 تماس ناشناس 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎از دانشگاه برمیگشتم که تلفنم زنگ زد ... صدای کامل مردی بود، ناآشنا ... خودش رو معرفی کرده ...
🔹شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن ... گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید ... و شخصیت شناسیتون خیلی خوبه ... ما بر حسب توانایی علمی و موقعیتی میخوایم نیرو گزینش کنیم ... میخواستیم اگر برای شما مقدوره از مصاحبتتون تو این برنامه استفاده کنیم ...😳😳
🔸از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم ... محکم ... و در استفاده از کلمات و لغات فوقالعاده دقیق ...
🔻آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن ... ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره ...
💢شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حداقل ... به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده ... یه سر برم اونجا ...
🔹تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم ... مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من ... برای اونها درست کرده ...
🔸هیچی ... چیز خاصی نگفتم ... فقط اون دفعه که باهام اومدی سر کارم ... فقط همون ماجرا رو براشون گفتم ...
🔻جا خوردم ... تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمیاومد ...😳
- ای بابا ... همون دفعه که بچههای گروه رو دیدی ... بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون ... اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همهشون می افتن به جون هم ... ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه میخوری ...⚡️
🔻دقیقا پیش بینیهایی که در مورد تک تک شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد ... من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم ...
🔸دو دل شدم ... موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم ... به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود ... چیز چندان خاصی نبود ... و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود ...
- این چیزها چیه گفتی پسر❓ ... نگفتی میرم ... خودم و خودت ضایع میشیم؟ ... پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته⁉️ ...
♻️تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود ... در نهایت دلم رو زدم به دریا ... هر چه باداباد ... حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمیگذاشت ... و اینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار میگرفتم ... هر چند برای اونها عضو مفیدی نبودم ... اما دیدن شیوه کار و فرصت یادگرفتن از افراد با تجربه ... میتونست تجربه فوق العادهای باشه ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
نویسنده:
#شهید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
003 - HamayeshTMA 1399.mp3
22.3M
🌺 کلاس آموزش
#مدیریت_مومنانه_خانواده 3
💥 دکتر حبشی
جلسه سوم
🎨 همایش همسرداری
اصفهان - مرداد 99
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Mohammad Hossein Poyanfar - Be To Az Door Salam.mp3
4.34M
#مداحی_استودیی
🌴به تو از دور سلام
🌴به سلیمان جهان از طرف مور سلام
#محمد_حسین_پویانفر
👌بسیار زیبا
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🔺 فرمانبری از امام
🔅 #امام_حسین_علیه_السلام :
🔸 «.. فَمَن أطاعَني كانَ مِنَ المُرشَدينَ، ومَن عَصاني كانَ مِنَ المُهلَكينَ، وكُلُّكُم عاصٍ لِأَمري، غَيرُ مُستَمِعٍ لِقَولي، قَدِ انخَزَلَت عَطِيّاتُكُم مِنَ الحَرامِ، ومُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلوبِكُم..»
🔹 «..هر كس مرا فرمان بَرَد از رهيافتگان است و هر كس نافرمانى كند از هلاكشدگان و همه شما از فرمان من سرپيچى مىكنيد و به گفتهام گوش نمىدهيد؛ زيرا عطاياى شما را از حرام پرداختهاند و درونتان، از حرام پُر شده است و از اين رو، خداوند بر دلهايتان مُهر زده است» .» .
📚 مقتل الحسين للخوارزمي : ج ٢ ص ٦
🕋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هنر امام حسین(ع)
داستان رسول ترک
#سخنان_زیبای 👌👌👌
#استاد_پناهیان
4_5859532686892205683.mp3
3.74M
🎼 داداش دلم با غربت آشنا شد
🎙 محمود کریمی
#نوآهنگ #احساسی
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
YEKNET.IR - tak - shabe 9 moharram1399 - narimani.mp3
6.82M
🔳 #تک احساسی #محرم
🌴در میزنم در وا کن آقای من
🌴پشت درم جا موندم مولای من
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق زیبا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#کتاب_خدای_خوب_ابراهیم
١- همه چیز دست خداست☑️
📝(شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی) رابطه عاشقانهای با خدا داشت. این را از صحبت های خصوصی اش میفهمیدم. من از بقیه نیروهای رزمنده کوچکتر بودم. غیر مستقیم مرا نصیحت میکرد.
📝یکبار به من گفت: خدا، خدا، خدا؛ همه چیز دست خداست. تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست. ما باید مطیع محض باشیم. او از سود و زیان ما خبر دارد. هرچی گفته باید قبول کنیم. خیر و صلاح ما در همین است.
📝بعد به من گفت: این آیه رو ببین، چقدر خدا قشنگ با ما حرف زده. آدم میخواد از خوشحالی فریاد برنه:
📝أَلَیْسَ اللَّهُ بَکَافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
(زمر/۳۶)
❤️ #سلام_اربابم❤️
از دور سلامم بہ تو اے #غریب_مادر
اے پیڪر صد پاره شده زخمے خنجر
جانم بہ فــدا ےتو و یاران شهیدٺ
لبیڪ #حسین_بن_علے ڪشتہے بےسر
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای تکاندهنده پدر شهید حججی:
🔹از پیکر فرزندم فقط یک پا و قسمتی از بدنش را لمس کردم💔/ وقتی محسن اسیر شد مادرش نذر کرد که شهید شود😔
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دݪـــــــــــــم غریبه ...
فضای سینه ام پر از شمیم سیبه ...
🏴🍂🌹🍂🏴
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پاسخ کلیپ شب اول محرم : آن امتحان بزرگ چه بود؟
🔻ما احتمالا در آستانه چه آزمایشی هستیم؟
حتما گوش دهید
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
32.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حرم ابا عبدالله الحسین علیه السلام
▰ اَلسَّلامُ عَلى مَنْ بكته ملائكة السَّماءِ ▰
▰ Peace be upon the one for whom the heavenly Angels wept ▰
▰ سلام بر كسى كه فرشتگان آسمان بر او گريستند ▰
#نیت_کنید به قصد زیارت.......... 🌹
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#زندگینامه
🌷مدافع حرم و وطن شهیدجوادکاکه جانے🌷
نام : جواد کاکه جانے
نام پدر : عبدالله
سن شهادت : ٢٧ سالگی
تاریخ ولادت : ٠٩/٠٢ /١٣۶٨
تاریخ شهادت : ٠۶ / ٠۴/ ١٣٩۵ مصادف با شب بیست ویکم ماه رمضان {شب قدر}
وضعیت تاهل : متاهل و داراے یڪ فرزند پسر به نام محمدحسین. ایشان تنها فرزند پسر خانواده و برادر چهار خواهر مے باشند.
سن ازدواج : ٢٢ سالگی
تحصیلات : دانشجوے دانشگاه علمی کاربردے واحد سنندج
نحوه ے شهادت : در آذر ماه سال ١٣٩۴ قصد شرکت در پیادهروے عظیم اربعین حسینے را داشتند. همه چیز جهت سفر به #کربلاےمعلے آماده شده بود و این نخستین بار بود که توفیق عزیمت به کربلا را یافته بودند، اما باتوجه به علاقه قلبے فراوانے که به حرم حضرت زینب(س) داشتند بصورت #داوطلبانه مقصد خود را به سمت #سوریه جهت دفاع از حرم حضرت زینب (س) تغییر دادند، و این در حالے بود که تنها یادگارشان محمدحسین متولد نشده بود. پس از ۴۵ روز دفاع و مبارزه با نیروهاے داعش به کشور بازگشتند و این در حالے بود که هنوز به آرزوے خود یعنے #شهادت نرسیده بودند. پس از یڪ ماه فرزندشان #محمدحسین متولد شد، اما تولد فرزند هم نمے توانست مانع حضور ایشان در ماموریت هاے محوله شود. سرانجام باوجود گذشت ۶ماه از اعزام سوریه درماه مبارڪ رمضان مصادف با شب بیست ویکم ماه رمضان (شب قدر) با زبان روزه در درگیرے با گروهڪ های ضدانقلاب در منطقه کوهسالان سروآباد کردستان به همراه دوتن از همرزمان شان به نام های شهیدان #علی_پویا و #کامران_حسین_پور به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. همرزمان شان لحظه شهادت ایشان را اینگونه توصیف مے کنند : شهید کاکه جانے #تیربارچے گردان تکاوران بود. همیشه در ماموریت ها باوجود #شهیدجواد دلمان قرص بود، چون ایشان به این سلاح آشنایے کامل داشتند، اما در ماموریت آخر ایشان توسط دشمن غافلگیر شدند و زمانے که تیر به قلب ایشان اصابت کرد، فریاد بلند #ياحسین سر دادند و با این نجوا به دوستان شهیدشان پیوستند و به درجه رفیع #شهادت نائل آمدند.
محل شهادت : کردستان - ارتفاعات کوهسالان سروآباد
آخرین مقام : فرمانده تیم و سرباز امام زمان(عج)
علاقه : اهل بیت علیهم السلام و علے الخصوص حضرت فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج)، مقام معظم رهبری(مدظله العالی)
شهداے گمنام، شهید ابراهیم همت و شهادت در راه خدا
این نوشته از طرف خواهر بزرگوار
#شهیدجوادکاکه_جانی هست
خواهر شون در کانال عضو هستند
برای شادی روح این شهید عزیز و همه
شهدا هرکس می تونه یک سوره یس♥️
تلاوت کنه و هدیه کنه به روح این شهید
بزرگوار
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤✨نوحه خوانی
🦋#شهیدابراهیم_هادے🥀
دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت
جرعه ای نوشم ز جام کوثر
🖤 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاهوسه 👈این داستان⇦《 تماس ناشناس 》 ــــــــــــــــ
داستانی واقعی
قسمت 154 و 155
نسل سوخته 👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپنجاهوچهار
👈این داستان⇦《 کفشهای بزرگتر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎خبری از ابالفضل نبود ... وارد ساختمان که شدم ... چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن ... رفتم سمت منشی و سلام کردم ... پسر جوانی بود بزرگتر از خودم ...
🔹زود اومدید ... مصاحبه از ۹ شروع میشه ... اسمتون... و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟ ...
- مهران فضلی ... گفتن قبل از 8:30 اینجا باشم ...
🔸شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ... اسمتون توی لیست شماره ۱ نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید⁉️
🔻تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ...
من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم ... قرار جزء مصاحبه کنندهها باشم ...😊
🔹تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگهها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت ...☎️
-آقای فضلی اینجان ...
🔹گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ...
- پله ها رو تشریف ببرید بالا ... سمت چپ .. اتاق کنفرانس...
🔸تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس میکردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه میکنه ...😳
🔻حس تعجبی که طبقه بالا ... توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیقتر بود ... هر چند خیلی سریع کنترلش کردن ...
من در برابر اونها بچه محسوب میشدم ... و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم ... برای اولین بار توی عمرم ... حس بچهای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ...😐
💢آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ...
🔹به شدت معذب شده بودم ... نمیدونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ...
- ادای بزرگترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و ...😳😔
🔸و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم ... یا اینکه ...
این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که ... یکیشون چرخید سمت من ...
💠آقای فضلی ... عذر میخوام میپرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه⁉️ ...😳😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#نویسنده_شهیدطاهاایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ