وقتی کاروان حضرت زینب س رسید مدینه عبدالله همسر حضرت زینب اومد جلو
ولی حضرت زینب رو نشناخت گفت ببخشید خانم یه سوال دارم این کاروان یک زنی داشت به نام زینب شما ازش خبر نداری؟
حضرت زینب س فرمود
عبدالله حق داری دیگه منو نشناسی
اخه من اون زینب سابق نیستم
زینب همیشگی یه لحظه هم از حسین جدا نمیشد
زینب همیشگی سر برادرش رو روی نیزه ها ندیده بود
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
وقتی رفتی سوریه و خرابه های شام رو دیدی
پیش خودت گفتی مگه ما مرده باشیم که بخواند به شما جسارت کنند
محمد حسین چی به حضرت زینب گفتی که خانم خریدارت شد؟؟؟؟
محمد حسین بسم الله روضه شروع شد
میدونم از تو بهشت داری به نگاه میکنی و اشک میریزی
اخ از اون ساعتی که ابی عبدالله اومد با همه خداحافظی کرد
اومد با خواهرش خداحافظی کنه خانم زینب گفت صبر کن داداش
بزار به وصیت مادرم عمل کنم
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
اینو همه دانلود کنید و گوش کنید
گفت داداش مادرم وصیت کرده وقتی حسینم داشت میرفت به میدان
از طرف من زیر گلوش رو ببوس
اما دل ها بسوزه وقتی زینب اومد تو گودی قتلگاه
نیزه شکسته ها و شمشیرها رو کنار زد نشناخت صدا زد اانت اخی؟
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
اینو حتما گوش کنید
آهای مردم ببینید چکار کردند با امام حسین که زینب هم نشناخت امام حسین رو
اومد جلو گفت کی دلش اومده با تو این جوری کنه؟
شاید هی میگفت داداش مهربونم چطور دلشون اومد سر از تنت جدا کنند؟؟
یا شایدم گفته داداش قشنگم چرا موهات نامرتبه؟؟
غریب گیر آوردنت
بی کس گیراوردنت
زخمی گیر اوردنت
بی سر گیر اوردنت
بلند صدا بزن یا حسین
که صدات رو هم ارباب بشنوه هم خانم زینب و هم شهید محمد خانی