eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.1هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیوی جدیدی که ایناس هنیه(عروس شهید) در صفحه‌ٔ خود از آن مجاهد بزرگ منتشر کرده را می‌بینید؛ تصاویر مربوط به لحظات اولیهٔ بعد از انتشار خبر شهادت فرزندان و نوه‌های شهید هنیه است؛ لحظاتی که بغض عبدالسلام هنیه در آغوش آن کوه صبر می‌شکند و پدر اینچنین به او دلداری می‌دهد 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
در روز حسینی به شهادت رسید. ✍ایشان در یکی از یادداشت‌هایش می‌نویسد: «آه که حسرت من این است که چقدر دیر فهمیدم چیست؟ ▫️بر شما باد به خواندن عاشورا. بر شما باد به خواندن زیارت عاشورا که این توصیه حضرت ولیعصر(عج) است. 🔹هرکس 40 روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را برایم هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم! اگر نه در آخرت برای او جبران می‌کنم.ان‌شاءالله شرمنده شما نباشم 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌍 برژینسکی، مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحده آمریکا: 🔹امروز باید رهبران ابرقدرت های جهانی از مسئولین ایرانی برای حفظ امنیت خود وقت قبلی بگیرند. 🔹همانطور که بارها اعلام کرده ام کشوری که تحت شدید ترین فشارها و تحریمها بوده است اکنون با این همه مشکلات رتبه ۱۷ اقتصاد جهانیست. 🔻دانش هسته‌ای را نهادینه کرده، 🔻در سلولهای بنیادی جزو پیش قراولان جهان است. 🔻از قدرتمندترین ارتش و قوای مسلح نظامی جهان برخوردار است. 🔻خاورمیانه کاملآ تحت نفوذ و سیطره آنهاست. 🔹 و من اعتماد راسخ دارم این کشور با این ظرفیت ها و توان بومی در آینده‌ای نه چندان دور، احیاگر تمدن بزرگ اسلامی-ایرانی مورد نظر آیت‌الله خمینی می‌شود. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
. و سلام بر او که می گفت: «خدایا گناهانی را که مرا از امام حسین(؏) محروم می کنند، ببخــش»
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_دوم ▫️ماشین‌ها به سرعت از کنارم رد می‌شدند و انگار هیچ‌کدام سراغ مسافر
✍️ رمان ▫️پس از صرف شام، ما در قسمت زنانه موکب، تکیه به دیوار خستگی این روز طولانی را در می‌کردیم و صدای صحبت مردها از آن طرف شنیده می‌شد که نورالهدی با دقت گوش کشید و زیرکانه حدس زد: «صدا ابومهدی میاد!» ظاهراً حاج قاسم و ابومهدی هم امشب مهمان همین موکب بودند و شنیدم جوانی ایرانی به سختی عربی صحبت می‌کند و ظاهراً خطابش به ابومهدی بود: «حاجی یکی از تهران زنگ زده میگه شنیدیم حشدالشعبی با تانک‌هاشون تا خوزستان اومدن و شادگان رو هم گرفتن!» ▪️همهمه آرام خنده در سمت مردان پیچید و لحن نرم ابومهدی در گوشم نشست: «بگو اگه جز لودر و بیل مکانیکی چیزی همراه ما دیدن، غنیمت بگیرن، آهنش رو بفروشن خرج سیل زده‌ها بکنن!» از نمک نشسته در لحن شیرین ابومهدی، صدای خنده مردها بلند شد و من با دلخوری پرسیدم: «یعنی چی؟» ▫️نورالهدی میان خنده نفسی گرفت و با صدایی آهسته پاسخ داد:«از وقتی حشدالشعبی برا کمک اومده خوزستان، بعضیا شایعه کردن که ما اومدیم اینجا سرکوب ایرانی‌ها!» اما حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که کم‌کم رنگ خنده از صورتش رفت، دردی در نگاهش پیدا شد و انگار قلب صدایش شکست:«حتی ابوزینب عصری می‌گفت بعضیا توئیت زدن که چرا عراقی‌هایی که جوونای ما رو کشتن باید بیان کمک سیل‌زده‌هامون!» ▪️از سنگینی حرف‌هایی که از زبان نورالهدی می‌شنیدم خستگی امروز مثل آواری روی دلم خراب شد و لحن نورالهدی غرق غم بود:«آخه مگه شهدای ایرانی تو جنگ رو ما کشتیم؟ما شیعه‌های عراق که خودمون بیشترین ظلم رو از صدام دیدیدم!حتی تو جنگ ایران و عراق، صدام جوونای ما رو به جرم حمایت از ایران اعدام می‌کرد!» و دیگر فرصت نشد بیشتر شرح این شایعه را بدهد که دوباره طنین کلام ابومهدی در فضا پیچید:«زمان داعش ملت ایران خالصانه و بی‌توقع به ملت عراق کمک کردن! الانم که تو کشور شما سیل اومده ما احساس وظیفه کردیم برا جبران قسمت کوچیکی از محبت‌هاتون بیایم کمک.» ▫️صدای تشکر میزبانان ایرانی میان صحبت‌های ابومهدی شنیده می‌شد و او همچنان با مهربانی و آرامش می‌گفت:«البته ما فقط وسایل مهندسی اوردیم برا کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل. گروه‌های بهداری هم اوردیم برا اینکه مریضی‌های بومی ما با منطقه شما یجوره! از طرفی پزشک و پرستار ما عرب‌زبانه و راحت‌تر با مردم عرب‌زبان شادگان و سوسنگرد ارتباط برقرار می‌کنه!» تلخی طعنه‌های فضای مجازی با شیرینی کلام ابومهدی کمتر می‌شد و دلم می‌خواست باز هم بگوید که لحن محجوب حاج قاسم به دلم نشست:«ما با این‌همه نیرو درست نیس مزاحم صاحبخونه باشیم، پس عزیزان حرکت!» ▪️شاید دل دریایی او هم از تیرهایی که به سمت رفقای عراقی‌اش هدف گرفته بودند، شکسته و می‌خواست با ابومهدی خلوت کند که به نیت بازدید از مناطق سیل زده از موکب خارج شدند و من تا صبح از غصه قصه غریبانه‌ای که شنیده بودم، خوابم نبرد. پس از نماز صبح دوباره در چادر درمانی مستقر شدیم و دست خودم نبود که با معاینه هر بیمار ایرانی، کاسه دلم از غم تَرک می‌خورد و تلاش می‌کردم با خوش‌زبانی و مهربانی، لکه گناه نکرده را از دامنم بشویم مبادا گمان کنند به نیت شومی به ایران آمده‌ایم. ▫️هرچه آفتاب بلندتر می‌شد، هوای زیر چادر بیشتر می‌گرفت و باز کارمان راحت‌تر از مردانی بود که به جنگ هجوم آب رفته و با کیسه‌های شن و گِل و لودر تلاش می‌کردند مانع پیشروی آب شوند. نورالهدی مرتب به دیدن ابوزینب می‌رفت و هربار با شور و هیجان خبر می‌آورد که جوانان حشدالشعبی در کنار پاسداران ایرانی، مردانه مقابل آب ایستاده و راه سیل را سد کرده‌اند. ▪️نزدیک اذان ظهر شده بود،آفتاب درست در مغز چادر می‌خورد و نفسم را گرفته بود که صدای مردی از پشت چادر بلند شد. نورالهدی برای وضو بیرون رفته و باید خودم پاسخ می‌دادم که روسری‌ام را مرتب کردم و از چادر بیرون رفتم. ▫️مرد جوانی از نیروهای سپاه ایران کودکی دو ساله را در آغوشش گرفته و تا چشمش به من افتاد، سراسیمه خبر داد:«تب داره!مادرش مریضه نتونست بیاد.» به نظرم از عرب‌های خوزستان بود که به خوبی عربی حرف می‌زد و دلواپس حال کودک خواهش کرد:«میتونید معاینه‌اش کنید؟» ▪️صورت گندمگونش زیر تیغ آفتاب خوزستان خش افتاده بود، پیشانی‌اش خیس عرق شده و لباس خاکی‌رنگش تا کمر، غرق آب وگل بود. دست به پیشانی کودک گرفتم تا دمای بدنش را بسنجم و باید هر چه سریع‌تر سِرم می‌زدم که چادر را بالا گرفتم و گفتم:«بیاید تو!» ▫️پشت سرم وارد چادر شد، کودک را روی تخت قرار داد و مقابلم کمر راست کرد که مستقیم نگاهش کردم و پرسیدم:«آب آلوده خورده؟»و پیش از آنکه پاسخم را بدهد،حسی در نگاهم شکست. بی‌اراده محو چشمانش شده بودم و او پریشانی چشمانم را نمی‌دید که فکری کرد و مردد پاسخ داد:«نمی‌دونم، الان از جلو چادرشون رد می‌شدم،مادرش گفت بیارمش اینجا.»...
39.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برکت نام امیرالمومنین صلوات الله علیه برگرفته از جلسات « سیر تکون عقاید شیعه » ...💞 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
4_5917737538226753118.mp3
15.61M
لیست زائرا دست کیه ...💔 «لبیک یاحسین جانم» 🎙 هرکس دلش شکست ما رو هم دعا کنید 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از عجل الله و همه شهدا ...🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
خود را بسازیم تا جامعه ساخته شود 🌱 ✍تا کی‌می‌خواهیم در غفلت به سر ببریم و جامعه را به صاحب اصلی اش نسپاریم اقاجان منتظر ماست ولی چرا کاری نمیکنیم 💔 برادر شهیدم ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بعضی ها میگویند ما نمی خوانیم اما همیشه به یاد خداوند هستیم. پاسخ شنیدنی حجت الاسلام به این دسته از افراد 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆خاطره جالب بانوی کلیمی از روزی که به دستور رضا قلدر، مأموران نظمیه مادر بزرگش را در کوچه ریش‌ریش کردند‼️ ⭕️ آیین موسی (علیه‌السلام) سخت‌ترین را دارد، حتی برای مردان! 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
خدایا! تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم. امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری. خدایا! هر چند از شکستگی‌های متعدد استخوان‌هایم رنج می‌برم،‌ ولی اهمیتی نمی‌دادم؛ به خاطر این‌که من در این مدت چه نشانه‌هایی از لطف و رحمت تو نسبت به آن‌هایی که خالصانه و در این راه گام نهاده‌اند، دیده‌ام. خدایا! ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم. خدایا! عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید. دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید.  این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود. هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊#... ✍آقاماشاءالله یه نفره توی کرمان، هفتادوخورده ای سالشه! 🍃سفره بندازکرمان ,هجده شب سفره داری می‌کنه شاهانه هااا نه این سفره های معمولی نه!بی نظیرررر.. رفتم پیشش بپرسم از کجا میاری؟ مگه چقدررررر ثروت داری اینطور شاهانه سفره میندازی؟؟!!!.. تعریف کرد من جوان بودم.... 😭😭😭
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_سوم ▫️پس از صرف شام، ما در قسمت زنانه موکب، تکیه به دیوار خستگی این روز ط
✍️ رمان ▫️دستانم به سوزن سِرم می‌لرزید و او برابر دیدگانم بی‌خبر از حال خرابم با لحن گرم کلامش همچنان می‌گفت:«هرکاری صلاح می‌دونید انجام بدید،من میرم از مادرش می‌پرسم.» نمی‌دانست سه سال رؤیای دیدارش را حتی به خواب هم نمی‌دیدم که دیگر منتظر پاسخم نماند و به سرعت از چادر بیرون رفت. ▪️گریه کودک دلم را زیر و رو کرده و من توانی برای پرستاری‌اش نداشتم که بالای سرش زانو زده بودم و دیگر نه فقط دستانم که تمام بدنم می‌لرزید. دو روز پیش در بیمارستان فلوجه دلتنگ دیدارش شده بودم، دیروز به پاس محبت بی‌منتش راهی ایران شدم و امروز پس از سه سال دوباره در آینه چشمانم جان گرفته و از همین معجزه نفسم بندآمده بود. ▫️با بی‌قراری به سروصورت کودک دست می‌کشیدم تا آرامَش کنم و می‌ترسیدم با این انگشتان لرزان به دستش سوزن بزنم که مثل چشمان بیمار او به گریه افتادم. دیدن صورت مهربانش، تمام ترس و وحشت آن شب را به دلم کشانده و میان برزخی از بی‌قراری پرپر می‌زدم. ▪️در خلوت این چادر و در گرمایی که بیش از آتش‌بازی آفتاب از آتش احساس او به دلم افتاده بود، همه اضطراب آن روزها به خاطرم آمده و فقط حس حضور و حمایتش را می‌خواستم که دوباره برگشت. قد بلند و قامت چهارشانه‌اش تمام قاب نگاهم را پر کرد و به‌نظرم تمام راه را دویده بود که نفس‌نفس می‌زد:«مادرش میگه...» او می‌گفت و به‌خدا من نمی‌شنیدم چه می‌گوید! ای کاش نگاهم می‌کرد شاید وحشت چشمانم به‌خاطرش می‌آمد و نمی‌خواست حتی لحظه‌ای نگاهم کند که چشمش به کودک ماند و با همان لحن لطیفش پرسید:«عفونت کرده؟» ▫️نمی‌خواستم اشک‌هایم را ببیند که دستپاچه به صورتم دست می‌کشیدم و همین دست‌های لرزان دلم را رسوا می‌کرد. در این لباس حتی از آن شب هم مهربان‌تر شده بود و نمی‌شد اینهمه تپش قلبم را پنهان کنم که صدایم در سینه فرو رفت و یک کلمه پاسخ دادم:«نمی‌دونم.» ▪️از نگاه سرگردانش پیدا بود از این پرستار بی‌دست و پا ناامید شده که به پشت سر چرخید و همزمان اطلاع داد:«من میرم نماز و برمی‌گردم می‌برمش!» و دوباره مقابل چشمانم از چادر بیرون رفت. در این سالها، هزاربار این صحنه را در پرده خیالم دیده و هزارحرف برای گفتن چیده بودم و حالا که برابرم جان گرفته بود، حتی نشد اشک‌های آن شب را به یادش بیاورم و حیران مانده بودم‌ تا نورالهدی برگشت. ▫️رطوبت وضو به صورتش مانده و زیرلب ذکری می‌گفت که گیجی چشمانم، نگاهش را گرفت و میان ذکرش به حرف آمد:«چی شده؟» دیگر طاقت گریه‌های کودک را نداشتم؛ با دستم اشاره کردم به او برسد و با حالی که برایم نمانده بود از چادر بیرون رفتم. ▪️آوای اذان ظهر از بلندگوی یکی از خودروهای سپاه بلند شده و من میان اینهمه آب و گِل دنبال او بودم که چشمم هر طرف می‌گشت و در این روز بهاری خوزستان، فقط شب‌های سیاه فلوجه را می‌دیدم. سه سال پیش فلوجه آزاد شد و همان زمان سه سال از سقوط شهر به دست داعش می‌گذشت. ▫️شهری که از زمان حمله آمریکایی‌ها، بهشت تکفیری‌ها و بعثی‌ها شده و حضور همین دشمنان تشنه به خون شیعه، زندگی معدود خانواده‌های شیعه در این شهر را جهنم کرده بود. فلوجه زاویه سوم مثلث بغداد و کربلا بود و ازهمین نقطه،این دو شهر و حتی مسیر اربعین را با خمپاره می‌کوبیدند و هر روز شیعیان کربلا و کاظمین، قربانی عملیات‌های انتحاری تروریست‌های حاضر در این منطقه می‌شدند. ▪️هنگام حمله داعش هم با خیانت بعثی‌ها، فلوجه بی‌هیچ مقاومتی به استقبال داعش رفت و ازهمان ابتدا جوانان بسیاری از خانواده‌های بعثی سرباز داعش شدند. در جشن بیعت سران عشایر بعثی با ابوبکرالبغدادی، به جای گوسفند یکی از اسرای ارتش عراق را مقابل پای شیوخ بعثی کشتند و این تنها برای جشن بیعت بود که همان روزهای اول، چهارصد نفر از سربازان ارتش را با شلیک مستقیم گلوله به سرشان اعدام کردند و جسد همه را در گودالی روی هم ریختند. ▫️دیگر از سرنوشت باقی اسرای ارتش بی‌خبر بودیم و هنوز نمی‌فهمیدیم چه بلایی سر این شهر آمده تا روزی که داعش عروس و دامادی را با بستن مواد منفجره به بدن‌شان تکه‌تکه کرد. در فلوجه هم مثل موصل و دیگر شهرهای تحت تصرف، داعش قوانین خودش را اجرا می‌کرد و جرم این زن و شوهر جوان تنها عدم ثبت ازدواج‌شان در دفتر شرعی داعش بود که به وحشیانه‌ترین شکل ممکن اعدام شدند. ▪️آن شب از بیمارستان به خانه برمی‌گشتم؛ ضجه‌های دختر بیچاره را می‌شنیدم که بی‌رحمانه او را برای محاکمه در خیابان می‌کشیدند، دامادش را از پشت سر با فشار اسلحه هل می‌دادند و باز باور نمی‌کردم سرانجام آن محاکمه، پاره‌پاره شدن پیکرهایشان باشد. کافی بود دختر و پسر جوانی را در شهر با هم ببینند و صورت آن دختر برایشان دلپسند باشد که به هر بهانه‌ای پسر را دست بسته با شلیک گلوله به سرش اعدام می‌کردند و دختر را به کنیزی می‌بردند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖  السَّلاَمُ عَلَيْكَ (ایها) اَلثَّائِرُ بِدَمِ اَلْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاَءَ… ◾️سلام بر تو ای منتقم داغ های کربلا… این صدای اَینَ الثائر سرزمین کربلاست، که گوش تاریخ را پر کرده… ◽️برگرد و این دلهای داغدار را التیام بخش! 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610 💞 وقتت بخیر ای وارث حسین علیه‌السلام به حق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱ســـلـام صبح سه شنبه مهدویتون بخیر و نیکی 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
✍_ده، یازده سالش بود. یک شب دست و پای من و پدرش را بوسید. شب خواب دید سلام الله علیها را بهش داده اند. از آن روز به بعد، ده برابر احترام من و پدرش را داشت. می گفت: به من لباس خادمی بی بی را داده اند. می خوام تا همیشه نگهش دارم. 📚برگرفته از کتاب برادر شهیدم ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گویا زمانش فرارسیده... ۲۵ سال آینده را نخواهید دید.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شباهت دو خادم به شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابو مهدی المهندس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️وصیت نامه عجیب شهید مدافع حرمی که امشب کانال رو منور به چهره نورانی ایشون کردیم. ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
. بسم رب الزهرا عرض سلام و ادب به لطف حضرت زهرا س و امام حسین ع و کمک های شما عزیزان مبلغ 58/549/000 تومان جمع شد که تونستیم ۲۱ نفر رو راهی سفر کربلا و پیاده روی اربعین کنیم از همه عزیزانی که با هر مبلغ و نیتی کمک کردند قبول باشه اجرتون با امام حسین ع ان شاء الله بزودی قسمت همه شما بشه زیارت حرم ارباب .