#شهید_محسن_حججی🌷
🔹از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید، سرش را پایین انداخت و گفت:
« خواهرم جلوی امام رضا(ع) حجابت رو رعایت کن! »
با آرنج زدم به پهلویش: « ما رو می گیرن تا حد مرگ میزنن! »
کوتاه بیا نبود، میگفت: « آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین(ع) نیست »
📚 سر بلند، روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی به قلم محمدعلی جعفری، ص ۲۰۸
#شهید_محسن_حججی
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#حجاب
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️مسافر کربلا...
رزمنده ای که کنار جاده زائران #کربلا شهید شد!
#شهید_رضا_پناهی...🌷🕊
🎙راوی : سردار حمید پارسا
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#امام_حسین
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
26.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتی شنیده نشده از حضور #شهید_رئیسی در راهپیمایی اربعین حسینی
/ واکنش موکبداران عراقی به حضور #خادمالرضا در #زیارت_اربعین
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Audio_232557.m4a
19.84M
#قلب_سالم۸
#قسمت_هشتم 🌱
موضوع : چگونه شاد و آرام شویم 🌾
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_ششم ▫️خودروی وانت باری مقابل درِ بیمارستان پارک بود و به نظرم اراّبه مرگم ه
📕 رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتم
▫️اما او به هیچ قیمتی دست از این غنیمت نمیکشید که پیشنهاد همپیالهاش را به ریشخند گرفت: «اگه قراره کسی به خاطر پول از این حوری بگذره، تو بگذر! من یه پولی بهت میدم، دهنت رو ببند و همینجا سر پستت بمون!» و همین حرفش جانم را گرفت که سدّ صبرم شکست و بیاختیار ناله زدم: «یا صاحبالزمان!»
▪️از سر بی کسی به همه کسم پناه برده بودم و آنها با همین کلمه شیعه بودنم را فهمیدند و نمی دانستم حالا چه نقشه ای برای زجرکش کردنم خواهند کشید که فریادی مثل پتک در سرم کوبیده شد: «خفه شو مرتد نجس!» و فریاد بعدی را افسر تفتیش کشید: «والله اگه همین الان تحویلش ندی، میکُشمت!»
▫️نمیدیدم چه میکند اما دیگر حتی نفس مرد داعشی هم شنیده نمیشد و به گمانم با تهدید اسلحه جانش را گرفته بود که بیصدا زوزه کشید: «اسلحه رو از رو سرم ببر عقب! مال تو!» و افسر تفتیش این بازی را برده و صاحب من شده بود که با لحنی محکم حکم کرد: «بیا پایین! در رو باز کن پیاده شه!»
▪️هنوز با هر نفس میان گریه حضرت را صدا میزدم تا به فریادم برسد که صدای باز شدن درِ ماشین پرده گوشم را لرزاند. مرد از ماشین پیاده شده بود، درِ عقب را باز کرد و مأمور بازرسی سرم فریاد کشید: «بیا پایین!»
▫️با دستان و چشمان بسته، خودم را روی صندلی میکشیدم و زمینِ زیر پایم را نمیدیدم که قدرتی زنجیر دستم را گرفت، با یک تکان بدنم را از ماشین بیرون کشید و ظاهراً همان افسر تفتیش بود که دوباره رو به مرد داعشی تشر زد: «برو سوار شو!»
▪️میشنیدم هنوز زیر لب نفرین میکند و حسرت این غنیمت قیمتی، جان جهنمیاش را به آتش کشیده بود که رو به هممسلکش شعله کشید: «من اگه جا تو بودم این رافضی رو همینجا مثل سگ میکشتم!»
▫️اما ظاهراً حالا هوسم به دل این افسر افتاده بود که در جواب پیشنهاد دیوانهوارش، با لحنی خفه پاسخ داد :«گمشو برگرد فلوجه!»
▪️شاید هم مقام نظامیاش از این پلیس مذهبی بالاتر بود که در برابر فرمانش، داعشی تنها چند لحظه سکوت کرد و از صدای درِ ماشین فهمیدم سوار شده است.
▫️نمیتوانستم سرِ پا بمانم، ساق هر دو پایم به شدت میلرزید و دستانِ بسته به زنجیرم، مقابل بدنم از وحشت به هم میخورد.
▪️دلم میخواست حالا به او التماس کنم تا از خیر زیباییام بگذرد و دیگر نفسی برایم نمانده بود که پارچه را از مقابل چشمانم پایین کشید و تازه هیبت وحشتناکش را دیدم.
▫️سراپا پوشیده در لباسی سیاه و نقاب نظامی سیاهی که فقط دو چشم مشکی و برّاقش پیدا بود و سفیدی چشمانش به کبودی میزد.
▪️پارچه را تا زیر چانهام کشید و با نگاهش دور صورتم میچرخید که چشمانم در هم شکست و مثل کودکی ضجه زدم: «تورو خدا بذار من برم!»
▫️نگاهش از بالای سرم به طرف ماشین کشیده شد و نمیدید فاصلهای با مردن ندارم که با صدایی گرفته دستور داد: «برو عقب!» و خودش به سمت ماشین رفت.
▪️دسته پولی از جیب پیراهنش کشید، از همان پنجره پولها را به سینه داعشی کوبید و مقتدارنه اتمام حجت کرد: «اینم پول کنیزی که ازت خریدم، حالا برگرد فلوجه! نه من چیزی دیدم، نه تو چیزی دیدی!»
▫️و هنوز از خیانت چشمان زشتش میترسید که دوباره اسلحه را روی شقیقهاش فشار داد و با تیزی کلماتش تهدیدش کرد: «میدونی اگه والی فلوجه بفهمه یه دختر رو دزدیدی و بیرون شهر به من فروختی، چه بلایی سرت میاره؟ پس تا وقتی زندهای خفهخون بگیر!» و او دیگر فاتحه به دست آوردن این دختر را خوانده بود که با همه حرصش استارت زد و حرکت کرد تا من با شیطان دیگری تنها بمانم.
▪️در سرخی دلگیر غروب آفتاب و تنهایی این بیابان، تسلیم قدرتش شده و از هجوم گریه نفسم بند آمده بود.
▫️برق چشمان سیاهش در شکاف نقاب نظامی، مثل خنجر به قلبم فرو میرفت و میدید تمام تنم از ترس رعشه گرفته که با دستش فرمان داد حرکت کنم.
▪️مسیر اشاره دستش به سمت بیابان بود و میدانستم حالا او برایم خرابهای دیگر در نظر گرفته که رمق از قدمهایم رفت و همانجا روی زمین زانو زدم...
📖 ادامه دارد...
📣 📣خبر حاجت روایی
از شما اعضای محترم کانال
با عرض سلام وخسته نباشید خیلی ممنون از کانال خوبتون من یک هفته اس که عضو این کانال معنوی شدم و دیروز از دو شهید بزرگوار حاجت گرفتم خواستم تو کانال اعلام کنم با تشکر از شما
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
#حاج_قاسم میگفت:
اگر تمام علمـاێ جهان یک طرف باشند و مقاممعظمرهبری یک طرف، مطمئنا من طرف آیتالله خامنهای میروم"
#لبیک_یا_خامنه_ای...🇮🇷
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
حاج قاسم در وصف شهید صدرزاده میگوید :
«یک جوان تو دل برویی بود، آدم لذت میبرد نگاهش کند؛ من واقعاً عاشقش بودم. آن وقت این جوان چون ما راهش نمیدادیم بیاید اینجا رفته بود مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانستانی خودش را ثبت نام کرده بود تا به اینجا برسد، #زرنگ به این میگویند!»
#شهید_حاج_قاسم
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
مرحوم شیخ جعفر اقای مجتهدی با چندی از طلاب و شاگردان داخل حجره نشسته بودند و مشغول کار . . .
آقا شیخ جعفر کاغذ و قلمی طلب میکنه . . .
چشماش چند دقیقه ای بسته میشه و بعد شروع میکنه به گریه شدید . . .
دو بیت شعر رو کاغذ می نویسه . . .
طلاب سئوال میکنند آقا این دوبیت انقدر تاثیر داشت روی شما ؟
شیخ می فرمایند : این شعر رو خود حضرت صاحب الزمان ( عجل الله تعالی فرجه ) در مورد عمویشان عباس (علیه السلام ) فرمودند و من یاد داشت کردم . . .
اون دو بیت این بود :
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چوعباس آید
17.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعه ای که برای یک خادم زوار کربلا رخ داده ببینید
عظمت زیارت امام حسین علیه السلام ❤️❤️
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
زیارت عاشورا و
#فلسفه_مقاممحمود
🔴 چرا در زیارت عاشورا از خداوند طلب مقام محمود میکنیم؟؟
▪️مقام محمود همان مقام #شفاعت و هدایت است که خداوند متعال به ائمهٔ اطهار علیهم السلام عطا کرده است.
▪️انسان نیز اگر این مقام را درک کند میتواند #واسطهٔ_فیض شود و دیگران را به سمت امام زمان خود هدایت نماید.
🕋 امام همچون کعبه است و این ماییم که باید به سمت ایشان حرکت کنیم و با تبعیّت تامّ از ایشان و کسب اسماءالله ، درجات کمال را طی کرده و به مقام محمود برسیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آیا همه غیر مسلمانان به جهنم میروند؟
💥ماجرای خانم دکتری که حواس استاد ازغدی را در نماز پرت کرد 😄