eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فتنه اکبری که پیش رو میباشد که خیلی از خواص و انقلابی ها نسبت به رهبر شک و تردید میکنند این فتنه بزرگی که پیش رو میباشد آیت الله مصباح در اواخر عمر خودشان به انقلابی‌ها گوشزد کردند!!! 💥برخی میگویند فکر یک رهبر دیگر باشیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبارکت باشه پهلوانِ خوش‌قلبِ ایران 🇮🇷 💬 روح‌الله رستمی: مدالم را از ائمه معصومین دارم و آن را به و همه ملت شریف اسلامی تقدیم میکنم. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بـسـم الـلـه الـرحـمــن الـرحـیــم 💞 ✍ هرگاه به هر امامی سلام دهید خــــــود آن امام جواب ســـــــلام تان را میدهـــــد ولی اگر کسی بگوید “السلام علیک یا فاطمه الزهرا” همه‌ی امامان جواب میدهند می‌گویند: چه شده است که این فرد نام مادرمان را برده است!؟ ✋السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّه✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ✨ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ✨ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ✨ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد امینی خواه 🔖 باید بدنسازی کنیم! 🎙 دنیا لابراتوار بدنسازی است! ⬅️ بهترین فرصت برای ساختن بدن برزخی‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️روایت دیدنی رهبر از لحظه‌ای که انسان شهید میشود ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت بیست و دوم ▫️دلم می‌خواست کلامی بگوید که این سکوت سنگینش نفسم را بند آورده
📕رمان 🔻قسمت بیست و سوم ▫️نفهمید چرا به لکنت افتادم و غصۀ نوزادش، قاتل جانش شده بود که سرش را کج کرد و بی‌خبر از حال خرابم التماسم کرد: «براش دعا کنید. مادرش خیلی بیقراره، این هفته باید جراحی بشه!» ▪️دیگر نمیتوانستم حتی یک کلمه بگویم که با همین حرفها، تا انتهای زندگی‌اش رفتم و در خلائی از خاطراتم سقوط کردم. ▫️از آنچه در انتظار نوزاد معصومش بود و از این چشمان شکسته‌اش، جگرم آتش گرفته و حالا فهمیده بودم او همسر دارد و نمی‌دانستم از این لحظه با این دل چه کنم؟ ▪️نورالهدی به خیال خودش زمان کافی برای صحبت ما ایجاد کرده و دیگر نمی‌شد بیش از این معطل کند که ابوزینب از چادر بیرون آمد و مهدی انگار منتظر او بود: «بریم؟» ▫️نورالهدی دوباره از چادر بیرون آمد و مهدی نمیدانست با دل من چه کرده که رو به ما دو نفر خداحافظی کرد: «اجرتون با حضرت زهرا! در پناه خدا باشید!» و به همراه ابوزینب هر دو به راه افتادند و به‌خدا با هر قدم که از ما فاصله می‌گرفتند، دلم بیشتر یخ میزد. ▪️چشمانم از پشت به قامتش مانده و باورم نمیشد سه سال در خیال کسی بودم که همسر داشته و حالا از خودم متنفر شده بودم! ▫️نورالهدی میخواست بداند بین ما چه گذشته و نگاه من در این تاریکی هنوز به مسیر رفتنش بود و با همان نگاه مات و لحن مبهوتم خبر دادم: «گفت برای دخترش دعا کنم!» ▪️آنچه میشنید باورش نمیشد و دیگر از دست او هم کاری برای این دل درماندۀ من ساخته نبود که در سکوتی غمگین برگشتم و کنج چادر روی زمین چمباته زدم. ▫️دیگر حتی نمیخواستم نورالهدی حرفی بزند که حوصله هیچکس حتی خودم را نداشتم. ▪️هرچه کرد برای استراحت به موکب نرفتم و فقط میخواستم کسی اطرافم نباشد که التماسش کردم به تنهایی برود. ▫️او رفت و من ماندم و این چادر که تا همین چند دقیقه پیش او اینجا بود و حالا حتی باید خیالش را از خاطرم بیرون میکردم. ▪️از اینکه بخواهم به مردی متأهل فکر کنم، حالم از خودم به هم میخورد و باید همین امشب همه چیز از خاطره و فکر و احساسش را به آتش میکشیدم و خاکستر آن را هم به باد میدادم. ▫️زیر همین چادر با خدای خودم خلوت کرده و التماسش میکردم تا به دادم برسد که من به تنهایی مردِ خاموش کردن این آتش نبودم. ▪️تا سحر یک لحظه پلکم روی هم نرفت، بی‌وقفه گریه میکردم و حتی جرأت نمیکردم برای نوزادش دعا کنم مبادا همین دعا کردن دوباره احساس او را در جانم زنده کند. ▫️دیگر حتی نمیخواستم در خوزستان بمانم که هوای اینجا حالم را بد میکرد و میترسیدم دوباره چشمانش را ببینم و همان فردا صبح، ساکم را بستم. ▪️نورالهدی نمیدانست باید چه کند و من می‌دانستم فقط باید از اینجا بروم که خواهرانه خواهش کردم: «ابوزنیب میتونه منو برگردونه؟» ▫️نگاهش مستأصل شده بود، میخواست برای اینهمه آشفتگی‌ام کاری کند و بهترین چاره بهانه کردن دلتنگی برای پدر و مادرم بود که با ابوزینب تماس گرفت: «آمال دیگه خسته شده،میخواد برگرده فلوجه. کسی از بچه‌ها برنمیگرده؟» ▪️خدا خواسته بود جانم را از مهلکۀ عشق بی‌سرانجامم نجات دهد که همان روز یک گروه از امدادگران به بغداد بازمی‌گشتند و من هم همراه‌شان شدم. ▫️برای سوار شدن باید تا جادۀ اصلی روستا پیاده می‌رفتیم و در همین مسیر دیدم کنار یکی از خانه‌های روستا چند نفر ایستاده‌اند. ▪️دیگر نایی به نگاهم نمانده بود که دیشب تا صبح در دریای اشک دست و پا زده و با همین چشمان زخمی دیدم حاج قاسم برای دلجویی و پیگیری مشکلات به درِ خانۀ یکی از روستاییان آمده است. ▫️چند لحظه ایستادم که انگار نورانیت چهره و آرامش چشمانش آرامم میکرد و لحن گرم کلامش که از دور به گوشم می‌رسید، عین مرهم بود. ▪️هر کدام از مردهای روستا نزدیکش می‌رفتند و رویش را می‌بوسیدند و او با این درجۀ نظامی و شهرتی که در دنیا داشت، از اینهمه مهربانی خسته نمی‌شد. ▫️ابومهدی هم چند قدم آن طرف‌تر ایستاده و انگار می‌خواستند با هم به منطقه‌ای دیگر بروند که تویوتایی کنار جاده توقف کرد و یکی از نیروهای ایرانی صدا رساند: «حاجی بریم؟ بچه‌ها منتظرن!» ▪️حاج قاسم و ابومهدی به همراه چند نفر از همراهان به سمت تویوتا می‌آمدند و شنیدم یکی از همین پاسداران ایرانی رو به رفیقش می‌گفت: «به‌خدا از وقتی حاج قاسم اومد تو منطقه، ورق برگشت! شنیده بودم هر جا حاجی باشه طوری روحیه میده که کارها یدفعه جلو میره اما الان به چشم خودم دیدم!» ▫️گوشم به حرف آن‌ها بود و چشمم به حاج قاسم و ابومهدی که میان سایر نیروها بدون هیچ تشریفاتی روی بار تویوتا سوار شدند. ▪️بین اینهمه مرد، نمی‌شد نزدیک‌شان شوم و از همان فاصله با حاج قاسم در دلم نجوا کردم: «ای‌کاش میشد با منم حرف بزنی و یجوری بهم روحیه بدی که بتونم فراموشش کنم...» 📖 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهیدی که در خواب در دستان مادرش تربت گذاشت و بعد از بیداری تربت در دستان مادر شهید بود. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
📲هشدار معنادار عضو دفتر رهبری درباره دوقطبی سازی عضو دفتر حفظ و نشر آثار معظم انقلاب در توئیتی نوشت: مراقب باشیم بحث بر سر #‎دوقطبی خودش موجب قطب‌بندی نشود! 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. می گفت: طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند. بی دلیل از کسی چیزی نخواه و عزت نفس داشته باش. می گفت: این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین. بیشتر به خاطر این است که کسی گذشت ندارد. دنیا ارزش این همه اهمیت دادن، ندارد... شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از عجل الله و همه شهدا ...🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-میگفـ‌ت.. درزندگی‌آدمی‌موفق‌تراست‌ڪ‌ه دربرابرعصبانیت‌دیگران‌صبورباشد وڪاربی‌منطق‌انجام‌ندهد! برادر شهیدم 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینهمه سراغ دکترهای داخلی و خارجی رفتید یک دستور هم ما میدهیم. صلوات زیاد بفرستید به نیت برآورده شدن همه حوائج از جمله شفای خودتان وقتی هم خسته شدید به نیت زبانتان را حرکت دهيد. و زياد کنيد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه الان امام زمان باهات چشم تو چشم بشه بگه برای من تا حالا چیکار کردی جوابی داری؟ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت بیست و سوم ▫️نفهمید چرا به لکنت افتادم و غصۀ نوزادش، قاتل جانش شده بود که س
📕رمان 🔻قسمت بیست و چهارم ▪️نورالهدی و ابوزینب در خوزستان همچنان مشغول خدمت بودند و من با دلی که روی دستم مانده بود، به فلوجه برگشتم. ▫️قسم خورده بودم فراموشش کنم که هر بار فکرش سراغ دلم را می‌گرفت، استغفار می‌کردم و باز نمی‌توانستم به ازدواج با مرد دیگری فکر کنم. ▪️نورالهدی مرتب تماس می‌گرفت؛ از اینکه از راز دلم خبر داشت، خجالت می‌کشیدم و او فقط می‌خواست من تنها نمانم که هر بار خواستگاری جدید معرفی می‌کرد و من همه را پس می‌زدم. ▫️به رویم نمی‌آورد بین من و عامر چه گذشته، کلامی از برادرش حرفی نمی‌زد و در هر تماس ساعتی نصیحتم می‌کرد تا ازدواج کنم و من اصلاً معنی حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم. ▪️پدر و مادرم مدام پاپیچ دلم می‌شدند تا حداقل به یکی از خواستگارانم کمی فکر کنم و روح من آشفته‌تر از این حرف‌ها بود. ▫️ده سال اشغالگری آمریکا، سه سال اشغال فلوجه به دست داعش و دیدن اینهمه جنایات، جانی برایم باقی نگذاشته و شاید تنها روزنۀ امیدم، همان مردی بود که مرا از دست حیوان داعشی نجات داده و معجزۀ زندگی‌ام شده بود اما حالا باید او را هم فراموش می‌کردم. ▪️نوجوان بودم که آمریکا به عراق حمله کرد و خوب در خاطرم مانده است با استفاده از انواع سلاح‌های شیمیایی و فسفر سفید چه جهنمی در فلوجه به پا کرده بود که هنوز اعصاب اکثر مردم شهر متزلزل بود و انگار افسردگی جزئی از جان اهالی شده بود. ▫️هنوز از آثار هزاران تُن مواد شیمیایی که آمریکا به نام آزادی بر سر فلوجه ریخته بود، بسیاری از مردم حتی کودکان کوچک سرطان می‌گرفتند و اینها غیر از سوختگی‌های شدید شهروندان بر اثر فسفر سفید بود. ▪️هر روز در بیمارستان بودم و می‌دیدم چه تعداد نوزاد با معلولیت‌های عجیب و غریب متولد می‌شوند؛ کودکانی با یک چشم، با دو سر، با دست و پای به هم چسبیده و با نواقصی که به گواهی پزشک انگلیسی حاضر در بیمارستان، در دنیا سابقه نداشت جز در دو شهر هیروشیما و ناکازاکی! ▫️با وجود اینهمه معلولیت وحشتناک در بدو تولد، پزشکان توصیه می‌کردند دیگر کسی در فلوجه بچه‌دار نشود و با اینهمه مصیبت، نه اینکه نخواهم که دیگر نمی‌توانستم به ازدواج فکر کنم. ▪️تنها دلخوشی‌ام رسیدگی به بیمارانم بود بلکه ذره‌ای از دردهای مردم کمتر شود و نمی‌دانستم حالا که شرّ داعش از سر عراق کم شده، دشمنان خواب دیگری برایمان دیده‌اند که همزمان با پاییز سال ۲۰۱۹، فتنه‌ای تازه در عراق آغاز شد. ▫️مردم به بهانۀ شرایط سخت معیشتی و کمبود برق، به خیابان‌ها آمدند و به چند روز نکشید که تظاهرات تبدیل به جنگ خیابانی شد و آتش این آشوب به تمام استان‌های جنوبی رسید. ▪️آرامشِ شهرهای بصره و نجف و کربلا و بغداد و عماره و کوت متلاشی شده و نمی‌دانستم چرا اینبار این تظاهرات انقدر زود به خشونت کشیده شد. ▫️زمان زیادی از سقوط داعش نگذشته و از خاطر مردم نرفته بود نیروهای ایرانی و حشدالشعبی، عراق را از شرّ داعش نجات دادند و نمی‌فهمیدم چرا شعارها همه علیه ایران و بسیج مردمی است؟ ▪️از نیروهای پلیس و مردم میان کشته شدگان بودند و مشخص نبود چه کسی به جان عراق افتاده و میان تظاهرکنندگان پنهان شده است که از هر دو طرف می‌کشد. ▫️چند ماهی بود ابوزینب فرمانده یکی از دفاتر نیروهای مقاومت مردمی در شهر عماره شده و نورالهدی و دخترانش هم از بغداد رفته بودند. ▪️می‌دانستم نورالهدی باردار است، خبرهای خوبی از عماره به گوش نمی‌رسید و نگرانش بودم که مرتب تماس می‌گرفتم. ▫️دیگر از خنده‌های همیشگی‌اش خبری نبود؛ نگرانی برای همسر و دو کودک خردسال و بار هشت ماهه‌اش، جان به لبش کرده بود. ▪️همسرش اکثر اوقات خانه نبود؛ از شدت استرس، فشار خون بارداری گرفته و در عماره غریب بود که به جبران آنهمه محبتی که در حقم کرده بود، پیشنهاد دادم: «من میام پیشت می‌مونم!» ▫️خیال می‌کردم این شلوغی‌ها زیاد طول نمی‌کشد و با جابه‌جا کردن شیفت‌های بیمارستان، چند روز مرخصی گرفتم و پدر و مادرم مرا تا عماره رساندند. ▪️پدرم نسخه‌ای برای نورالهدی پیچید و می‌دیدند رنگ زندگی از صورت مهربان او چطور پریده است که راضی شدند چند روزی پیشش بمانم و خودشان به فلوجه برگشتند. ▫️شب‌ها با دخترانش دور هم می‌نشستیم تا از آشوب افتاده به جان شهر کمتر بترسیم و از هر دری حرف می‌زدیم بلکه ساعت‌های طولانی تنهایی زودتر بگذرد و خبری از ابوزینب برسد و در این میان، قرعه به نام عامر افتاد که نورالهدی بی‌هوا حرفش را زد:‌ «عامر یک ماه پیش زنش رو طلاق داد.» ▪️در این سال‌ها هیچ حرفی از عامر به میان نیامده و برایم اهمیتی نداشت که واکنشی نشان ندادم و او تازه به خاطرش آمد: «آهان! تو خبر نداشتی ازدواج کرده.»... 📖 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 مصاحبـه شنیدنی با شهید شاهرخ ضرغام ملقب به حُر انقلاب... 🎤به فرموده امام حسین مکتب ما شهادت است... 📌 پیشنهاد دانلود 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞ماها متوجه نمیفهمیم باید مادر باشی و توی ۱۱ ماه جنگ بچتو وسط همه سختیها و ترس و دلهره ها با چنگ و دندون نگه داشته باشی تا بفهمی وداع یعنی چه لعنت خدا بر صهیونیست ، دوستداران و تقویت کنندگانشان... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖊حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: 🔹«سکینه‌ی کبری»یی که شما اسمش را در کربلا شنیده‌اید، و دختر امام و برادرزاده و شاگرد زینب است، او یکی از مشعل‌های معرفت عربی در همه‌ی تاریخ اسلام تا امروز است. 🔹کسانی که حتی زینب و پدر زینب و پدر سکینه را قبول نداشتند و ندارند، اعتراف میکنند که سکینه علیهاسلام یک مشعل معرفت و دانش است. ۱۳۷۰/۰۸/۲۲ 🏴وفات سلام الله علیها تسلیت باد.💔 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124